قربان عید شستشوی اندیشه در زلال تهذیب

۱۳۹۸/۰۵/۲۱ - ۰۲:۰۲:۵۸
کد خبر: ۸۸۳۵۳۹
قربان عید شستشوی اندیشه در زلال تهذیب
قربان عید دل‌های به وحدت رسیده است ، عید دل‌های بی تاب از تب دل‌دار؛ روی برتافته از صورت کهنه حیات ، دل سپرده به وسعت بیکرانه سیرت افلاک که پیشانی عبودیت بر خاک بندگی نهاده و سر تسلیم بر آستان حضرت دوست گذارده اند ، قربان عید شستشوی اندیشه در زلال تهذیب است.

به گزارش خبرگزاری برنا؛ دل‌هایی که سبوی وجود از باده عشق پر شور و جام اندیشه از صهبای زمزم دیدار، لبریز شوق یار کرده‌اند ؛ قربان عید جان‌های به میقات عشق رسیده و گام‌های به میعاد قدم نهاده‌ای است که جامه تقوای ابراهیم بر قامت افکنده، ردای پاکی اسماعیل بردوش نهاده ، پای برهنه؛ هاجر وار؛خسته از لئامت نفس، بیزار از دنائت طبع، زنجیر تعلق از پای گسسته اند.

قربان ، عید دل باختگانی است که دل از دام آمال جهان برگرفته، هروله کنان و لبیک گویان، لب به تقصیر گشوده و روی انابت و امید اجابت  به درگاه احدیت آورده اند و پس از طواف آستان دوست، هفت سعی صفا و مروه را به شوق زمزم دیدار به جای آورده و دل به علو اعلا سپرده‌اند و  لبیک گویان، نماز بندگی به تقرب دوست تکبیر می گویند.

و اینک در عرفات معرفت، پنجه در سیماب شب افکنده، از برهوت صحرا، حجرات رجم شیطان برداشته ، گویی از زخارف دنیا ،تنها سهم بازمانده ، ریگ‌های تفتیده ای ست که در سیاهی شب می‌گریزد از بستر تعلقی که قرن‌ها او را به اسارت گرفته است ، رمی اهریمن درون، ذبح اسماعیل تعلق و اینک  ابراهیمی دیگر در میقات و هاجری حیران در وادی عرفات.

سپیدی احرام بی نشان از نشان حیات ،رها از رشته های پریشانی و آسوده از گره‌های نفس ظلمانی ،گریخته از تار و پود در هم تافته دل بستگی‌ها،شوق رهایی در رگ‌های اندیشه ات می‌دواند تا کیستی ات را منای دلدادگی  ،در حضور حضرت دوست به مسلخ بری و دل از هوای هر آنچه جز یار است باز داری ، ابراهیم در شعور مشعرالحرام است و اسماعیل در مذبح ایمان.

  صحرای عرفات، گویی صُفّه یار است و حاجیان تلمیذان مکتب دلدار ، از زوال خورشید تا غروب آفتاب عصر نهم ، فرصتی  است برای تشنگان معرفت تا از چشمه جوشان عرفات جرعه‌های معرفت به کام گیرند و از باده سوزان برهوت، شعله‌های رهایی به مجمر دل بنشانند و در هوای بندگی آوایی جانسوز سر نهند که الهی اِنّی اَرْغَبُ إِلَیْکَ و َاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ؛ پروردگارا اشتیاق آمدنم به سوی تو و سر به  بندگی نهادنم را از بند بند وجود پذیرا باش .

و مرا سعادت پرهیزکاری عنایت فرما و کیمیای  خشیت الهی بخش تا تعجیل آنچه پس انداخته ای و تاخیر آنچه پیش داشته ای مرا از آستان درگاهت دور نسازد ، اَللّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَانّی اَراکَ وَاَسْعِدْنی بِتَقویکَ وَلا تُشْقِنی بِمَعْصِیَتِکَ ، آنجا که جهان با تمام فراخی اش مرا به عجز می کشاند و زمین با تمام وسعتش، بر من تنگی می کند و دست‌هایم چه خالی است اگر اجابت دعایم نفرمایی ،  انقلابی در روح و جان ، خشوعی در دل و تبلوری در اندیشه  افق ، مسطری که لاجوردی  آسمان را بر سواد لرزان زمین می نشاند و تو را از تبعیدگاه خاک، آنجا که سالیان بسیار بر رباط کهنه اش جا گرفته و حس پرواز را به نسیان سپرده ای می رهاند ،  غِنایَ فی نَفْسی وَالْیَقینَ فی قَلْبی .

آفتاب که روی سرخ در تار غربت غروب می پوشاند، سالکان کوی مقصود،  در هوای کعبه معبود، دل در طبق اخلاص نهاده و گام  بر طریق  معرفت می نهند ، سیراب از  زمزم وارستگی و سرشار از عشق و دلدادگی، زمزمه بندگی بر لب،  رایحه ستایش بر جان سحر می افشانند.

سرور بندگی و سرود جاودانگی ، وادی عرفات در قفا  و مشعر الحرام پیش رو وقوفی دیگر باید تا خدا را در این وادی مقرر یاد کنند فذا افضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام ، آنجا که ره به وادی محسّر می برد و تو در مسیر تقرب، آگاهانه راه منا برمی گزینی ، سکوت کویر پر از هیاهوی اغفر ذنوب بندگان است و  آسمان شب مبهوت عبادت خاصان درگاه محبوب .

 اینک ای یگانه بی همتا، آمده ایم، بال و پر فرو ریخته، خوار و دلتنگ و حقیر بضاعتمان انابت است و سرمایه مان اشک شرمساری . انبانی داریم که جز بار گناه در آن هیچ یافت می نشود و پشته ای داریم  از خار حرمان  و تیغ عصیان و جامه ای از پستی و فرومایگی ،  طمع کرده ایم بر بزرگی و کرامتت و دل خوش داشته ایم به آستان رحمتت ، سر از شرمساری بر خاک توبه نهاده ایم و چشم از حیای نگاهت بر زمین دوخته ایم ، دل به تمنای آنکه ما را از سیطره ذلت نفس برهانی  پیش از آنکه خاک خواری بر اندام مان نشیند و باد زیانکاری وجودمان را بگسلاند.

و مشعرالحرام وقوفی برای قیام ، بار تعلق بر زمین می گذاری تا  پر پرواز بگشایی ،  پرواز تا اوج جاودانگی ، سپیده صبح که بر آسمان می نشیند آرام آرام بستر ستبر منا ، پیش دیدگان می نمایاند ، سحر با خیزش گام‌ها، همراه می‌شود  زمان شتابان می‌گذرد و قرص آتشین خورشید بر دامن منا زلف می افشاند، عید بندگی با مناسک حج در می آمیزد ،  رمی جمرات،قربانی نفس خویش و سرانجام حلقُ تقصیر.

 ایام تشریق است، باید دل به نورانیت وحی روشن داشت و دیده را  با بصیرت عشق شستشو داد  جامه های تعلق از تن برگرفت و زنجیرهای اسارت از پای برگشود ، ققنوسی دیگر باید شد برآمده از خاکستر خویش ، اسماعیل نفس پیش استغنای عشق باید نهاد ، ایستاده بر دو راهی انتخاب ، مهر تعلق در دل آتش می افکند و پیر منطق بر عقل شعله می افروزد ، و تو ایستاده بر آغاز ابدیتی لایتناهی .

سفسطه بر فلسفه می تازد ،  عقل بر احساس و مسئولیت بر اراده ، تردید بر ایمان و لئامت بر مناعت ، تو خالی از خویشی و لبریز از  خدا ،  برآمده از رسالت خویش ، طوق خواری از گردن گشوده و دل به عبودیت حق سپرده   خویش را در کنف رحمانی نهاده ، امساک از تمام خواسته ها  ، عمارت دل بیاد خدا آراسته ای ، گامی در پی خویشتن خویش  ،آن من الهی که سالهاست از آن دور مانده ای ، اینک در برهوت منا ایستاده است.

در مذبحی که اسماعیل‌های درونت را با تیغ اراده قربانی می کنی و ابلیس‌های تردید را با حجرات ایمان از خویش دور می‌سازی ،  زمان بر صفحه تاریخ ،عید قربان را رقم می‌زند ، عید آزادی از زندان نفس،  عید رهایی از سیطره اهریمن درون، عید دست آویختن  به درگاه دوست   پای نهادن به راه طلب ، شستشوی اندیشه در زلال تهذیب ، تمسک به حقیقت پرهیزکاری ، ذبح بهیمه نفس در پای فهیمه عقل ،  حنجره طمع بریدن و جامه برائت از غیر دوست پوشیدن  ،  بیداری خرد  ، آتشی در طور دل مبادا که پای در سنگلاخ وسوسه بلغزد و شاهین عقل به دام سفسطه درافتد.

به قلم:  دکتر سعید نیاکوثری ، نویسنده و پژوهشگر 

 

نظر شما
پرونده ویژه
بازرگانی برنا
آژانس عکس برنا
لالالند
رایتل
تشریفات شایسته
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
آژانس عکس برنا
لالالند
رایتل
تشریفات شایسته
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
آژانس عکس برنا
لالالند
رایتل
تشریفات شایسته
دندونت
سلام پرواز