گفت‌وگوی اختصاصی برنا با برادر شهید پهلوان سعید طوقانی؛

اجرای اختصاصی چرخ زورخانه برای حضرت امام(ره)

۱۳۸۹/۰۷/۰۳ - ۱۳:۴۷:۰۰
کد خبر: ۲۵۹۳۴
اجرای اختصاصی چرخ زورخانه برای حضرت امام(ره)
امام(ره) می‌گوید: پهلوان چه رشته‌ای؟ همراهان امام می‌گویند: باید اجرا کند تا شما ببینید. سعید همان جا، در اتاق حضرت امام(ره)، گوشه‌ای از چرخ ویژه خود را اجرا می‌کند.
باشگاه جوانی برنا/

نام پهلوان "سعید" برای قدیمی ها، بزرگان ورزش و باستانی کاران، حکایت از نوجوان معصومی دارد که با سن کمش، شهرت و آوازه بسیار دارد. "سعید یکی از نخبگان ورزش باستانی بود. قبل از انقلاب در سن خیلی کم بازوبند پهلوانی گرفت و وارد گود روزخانه شد، در حالی که ورود بچه ها به گود ممنوع بود. وقتی انقلاب شد تحت تأثیر کلام امام (ره) تصمیم گرفت به نشانه اعتراض به پهلوی تا مدت ها وارد گود نشود. عکس هایی را که با سردمداران آن زمان داشت، پاره کرد و وارد لیست ورزشکاران معترض به پهلوی شد. در همان سن کم (نه سالگی) با امام (ره) دیداری داشت که او را از این رو به آن رو کرد.بعد ها در سال 62 با دستکاری شناسنامه اش در 14 سالگی به جبهه رفت و در جبهه ورزش باستانی را همگانی کرد. چه بسیار افرادی که می گفتند مگر جبهه گود زورخانه است؟! اما او کاری کردکه ورزش در پادگان دوکوهه نهادینه شود. صبح ها رزمندگان جمع می شدند و ورزشکاران و باستانی کارها به حرکات نرمشی می پرداختند. روحیه زرمندها با کارهای سعید بالا می رفت و نشاط به آن‌ ها توانی دو چندان می بخشید." در ادامه گفت و گوی اختصاصی با یوسف طوقانی، برادر سعید طوقانی را می خوانیم.

* یادداشت روی عکس سعید را چه کسی نوشته؟
 دست خط حضرت آقاست ( رهبر معظم انقلاب اسلامی)

* حضرت آقا به خانه تان آمده است؟
نه. متاسفانه این توفیق نصیبمان نشده است. اما خوشحال می شویم این اتفاق بیفتد.

* سعید در چه سنی سرپرست باستانی کاران نوجوانان کشور شد؟
با توجه به اینکه پهلوان حاج مصطفی طوسی اولین رئیس فدراسیون ورزش های باستانی و پهلوانی بعد از انقلاب اسلامی و  از نزدیک شاهد توامندی و استعداد سعید در این ورزش بود، طی حکمی سعید را در سن 10 سالگی به سمت سرپرست نوجوانان باستانی کار کشور منصوب کرد.

* خانواده تان چند نفری است؟
هفت برادر و یک خواهر (با احتساب دو برادر شهیدم).

* خودت هم باستانی کار بودی؟
ورزش باستانی ورزش خانوادگی ماست. اولین فردی که در خانواده ما به صورت حرفه ای ورزش باستانی را شروع کرد، عمویم پهلوان حاج حسن طوقانی بود و پس از او پدرم مرحوم پهلوان حاج علی اکبر طوقانی این ورزش را در خانواده ادامه داد و برادرانم به ترتیب این مسیر را ادامه دادند. پس از پدر، سعید زبانزد طوقانی ها بود.

* کدام زورخانه می روی؟
زورخانه  ملی شهید فهمیده و همینطور زورخانه چیذر، فرحزاد . اما به علت داشتن دغدغه آشنایی و معرفی بیشتر این ورزش به جوانان، در بیشتر برنامه های نمایشی زورخانه ای که در جای جای تهران و یا سایر استان ها برگزار می شود شرکت می کنم تا بتوانم در گسترش ورزش باستانی زورخانه ای که ورزش ملی و بومی ایرانی است کاری انجام داده باشم و کارهایم باعث ترویج این رشته شود. وبلاگی هم در زمینه ورزش باستانی ایجاد کردم.

* در فدراسیون کار می کنی؟
نه، ولی در فرا ملی کردن و بین المللی کردن ورزش باستانی دغدغه داشتم و هم خیلی تلاش و کمک کردم. پیرو تاکید حضرت آقا بود. ایشان گفته بودند این کار را انجام دهید.

* کارتان نتیجه داشت؟
بله، ورزش زورخانه ای در سال 1383 به عنوان یک فدراسیون بین المللی ثبت شد.

* عضو فدراسیون بودی؟
نه بعنوان کارمند بلکه در کنارشان ، همکاری می کنم.

*با رهبر معظم انقلاب دیدار داشتی؟

بله، خوشبختانه چندین بار توفیق زیارت ایشان را از نزدیک داشتم.

*به حضرت آقا چه گفتی؟
گفتم لطفا ما را نصیحت کنید.

*چند نفر از برادرانتان جبهه رفته اند؟
چهار نفر، دو نفر جانباز و دو نفر شهید شدند.

* اسم دو برادر شهیدتان چی بود؟

محمد و سعید

*مسوولیت محمد در جبهه چه بود؟
جانشین فرمانده گردان حنین بود.

* در چه سالی شهید شد؟
بعد از چند بار مجروحیت و سوختگی زیاد در اثر آتش انفجار بمب های آتش زا، در سال 61 در عملیات والفجر مقدماتی شهید شد. اما پیکرش برنگشت . پیکر برادرانم را بعد از 13 سال آوردند.

*با سعید چند سال فاصله سنی داشتی؟
من یک سال بعد از شهادت سعید به دنیا آمدم.

*متولد چه سالی هستی؟
سال 1364.

*پیکر برادرانت چه سالی برگشت؟
پیکر محمد را سال74 آوردند و سعید را 76 آن موقع 10 و 12 سال داشتم.

* سعید چه سالی به جبهه رفت؟
سال 1362

* عکسی دارید که در آن سعید و محمد تنها باشند؟
نه، نیست. فاصله سنی شان زیاد بود. سعید بعد از محمد جبهه رفت. عکس خانوادگی داریم که در آن تمام برادرانم حضور دارند، اما عکسی که در آن تنها دو برادر شهیدم باشند، نیست. خودم تا به حال به این نکته توجه نکرده بودم.

*در آن سن می دانستی اینها چه رابطه ای با شما دارند؟
بله، کوچکتر که بودم در حدود 5 یا 6 سالگی شباهت زیادی با سعید داشتم و خیلی زود با آنها آشنا شدم. بیشتر با سعید. بعضی وقت ها زورخانه که می رفتم می گفتند: این سعید است. وقتی سه یا چهار سال داشتم ، عکس سعید را می دیدم؛ فکر می کردم خودم هستم.

*وقتی به دنیا آمدی دو برادر شهیدت نبودند. خودت را از آنها جدا و دور می بینی؟
نه، اینقدر از آنها خاطره گفتند که انگار خود سعید بودم. سنش کم بود اما به خاطر اجتماعی بودنش رابطه زیادی با اطرافیان و مردم داشت.

* توانستی جای سعید را در خانواده پر کنی؟
نه، اگر بخواهم هم نمی توانم جای سعید را پر کنم. مواردی که از زبان خانواده و دوستان در خصوص برادر شهیدم شنیدم، حاکی از روح بلند پهلوانی آن بزرگ مرد کوچک است.

*دکتر احمدی نژاد با خانواده تان دیداری داشته؟
بله، زمانی که شهردار تهران بودند، به منزل ما آمدند. برای او فیلم سعید را گذاشتیم. در این میان ضمن تعریف از اوصاف پهلوانی سعید، پدرم اشاره ای به من کرد و گفت: یوسف چند حرکت از ورزش باستانی را اجرا کن. با آن سقف کوچک خانه برای ایشان و همراهان ورزش باستانی را که ورزش خانوادگی ما بود، اجرا کردم.

*سعید را از زبان خودت معرفی کن؟
متولد سال 48 بود. پدرم پیش کسوت باستان کاری بود. به همین دلیل برادرم علی در سیزده سالگی قهرمان چرخ(نام رشته ای در ورزش باستانی کاری) کشور شد. برای همین با سعید تمرین می کرد و سعید از 4 یا 5 سالگی ورزش باستانی را یاد گرفت. برای یاد گرفتن یک رشته از ورزش باستانی گاهی باید سالها تلاش کرد، اما سعید مهارت بسیار بالایی در تمام هفت رشته از ورزش باستانی را در همان سن شش سالگی کسب کرده بود. کاری که تا به حال هیچ پهلوانی نتوانسته انجام دهد.
"سعید یکی از نخبگان ورزش باستانی بود. قبل از انقلاب در سن خیلی کم بازوبند پهلوانی گرفت و وارد گود روزخانه شد، در حالی که ورود بچه ها به گود ممنوع بود. وقتی انقلاب شد تحت تاثیر کلام امام (ره) تصمیم گرفت به نشانه اعتراض به پهلوی تا مدت ها وارد گود نشود. عکس هایی را که با سردمداران آن زمان داشت، پاره کرد و وارد لیست ورزشکاران معترض به پهلوی شد. در همان سن کم (نه سالگی) با امام (ره) دیداری داشت که او را از این رو به آن رو کرد. بعد ها در سال 62 با دستکاری شناسنامه اش در 14 سالگی به جبهه رفت و در جبهه ورزش باستانی را همگانی کرد. چه بسیار افرادی که می گفتند مگر جبهه گود زورخانه است؟! اما او کاری کردکه ورزش در پادگان دوکوهه نهادینه شود. صبح ها رزمندگان جمع می شدند و ورزشکاران و باستانی کارها به حرکات نرمشی می پرداختند. روحیه زرمندها با کارهای سعید بالا می رفت و نشاط به آن ها توانی دو چندان می بخشید."

*شروع کار سعید در زورخانه چگونه بود؟
سعید همراه پدرم به زورخانه می رفت. آن روزها زورخانه مطرح و معروف تهران زورخانه شعبان جعفری (معروف به شعبان بی مخ) بود. در آن ایام ورود کودکان و نوجوانان به همراه بزرگسالان به گود زورخانه رسم نبود.
یک روز پدرم به شعبان می گوید: چرخ سعید خوب است، بگذار بیاید وسط تا ببینی. سعید برای اولین بار به عنوان یک کودک به گود زورخانه رفت و چنان چرخی به نمایش گذاشت که تحسین حاضران را برانگیخت. به طوری که جعفری تحت تاثیر حرکات و شیرین کاری بی نظیر و منحصر بفرد سعید قرار گرفت، و استمرار حضور سعید را درخواست می کند. از آن به بعد سعید در تمام برنامه ها حضور داشت. در تمام برنامه های شعبان جعفری، نفر آخر و پس از همه چرخ می زد. سعید در 6 یا 7 سالگی تمام مراتب ورزش باستانی را یاد گرفت و در 7 سالگی پهلوان ایران شد. 



*رکورد سعید در چرخ، چند دور بود؟ 
سیصد دور در سه دقیقه. هنوز کسی این رکورد را ارتقا نداده است. سعید این رکورد را در برنامه ای در مقابل برادر شاه مخلوع اجرا کرد. بدنبال آن در برنامه ای دیگر در حضور جمعی از مسئولین کشوری آن زمان، طی مراسمی خاص بازوبند پهلوانی کشور توسط همسر شاه به سعید تقدیم شد.

*در دیدار با امام چه گرفت؟
هر چند همسر شاه معدوم هدیه مادی به سعید داد، اما  هدیه ای  که امام به او داد معنوی بود. سعید در دیدار با امام به این راه آمد، متحول و عاقبت به خیر شد و این هدیه امام(ره) به او بود.


*بعد از انقلاب سعید چه کاری انجام می داد؟چگونه با امام آشنا شد؟
به واسطه پدر و ارتباطی که با برادران آقای ناطق نوری داشت، در جریان مسائل انقلاب می افتد. سعید در جریان انقلاب نامه ای به حضرت امام (ره) می نویسد و در نامه عنوان می کند که:
"من به عنوان پهلوان نوجوان کشور به موجب اعلامیه ای که امام خمینی(ره) صادر کردند، دست از ورزش باستانی می کشم تا با این عمل خودم، از انقلاب دفاع کنم."

بعد از انقلاب سعید با اولین گروه باستانی کار خدمت امام (ره) می رسند. قبل از ورود حضرت امام (ره) به جمع دیدار کنندگان، همراهان امام (ره) سعید را پیش ایشان که در اتاق خصوصی خودشان بودند می برند.حضرت امام (ره) می گویند این بچه چه کسی است؟ حاضرین پاسخ می دهند: این پهلوان کوچولو است. امام (ره) می گوید: پهلوان چه رشته ای؟ همراهان امام پاسخ می دهند: باید اجرا کند تا شما ببینید . سعید همان جا، در اتاق اختصاصی حضرت امام (ره)؛ گوشه ای از چرخ ویژه خود را برای امام اجرا می کنند.

امام (ره) خوشحال می شوند و سعید را می بوسند. سعید به همراه امام (ره) به جمع سایر ورزشکاران دیدار کننده می رود. پس از این دیدار و منتشر شدن عکس های آن، دیگر سعید هیچ جا اجازه نمی داد عکس او با افراد وابسته به طاغوت جایی عرضه شود. حتی عکسی که در حال تقدیم بازوبند پهلوانی به وی بود.

از سال 62 پدرم گروهی از ورزشکاران باستانی را به جبهه می برد، تا برای رزمندگان برنامه اجرا کنند و به آنان روحیه دهند. از آنجا بود که جرقه بودن و ماندن در جبهه در ذهن سعید زده شد.

*سعید چگونه به جبهه رفت؟
پهلوان 14 ساله کشور، از سال 62 که به همراه پدر به جبهه رفت، هوس ماندن و دفاع را می کند، اما قوانین اجازه حضور او را به واسطه کمی سن نمی دهد.
وقتی می خواهد به جبهه برود به شناسنامه اش نگاه می کند، می بیند متول سال 1348 است و سنش به جبهه نمی خورد. شناسنامه را با دست تغییر می دهد و سال تولد را 1346 می کند و پیگیر رفتن به جبهه می شود.

*کسی نفهمید سعید این کار را انجام داده؟
نه. چون ورزشکار بود، هیکلش به آن سن می خورد. اگر سنش را بیش از این تغییر و خود را مسن تر نشان می داد، باز هم کسی نمی فهمید.

*خانواده تان چگونه اجازه داد سعید با این سن به جبهه برود؟
خاطره ای برایتان تعریف می کنم؛ برادرم علیرضا (جانباز) می گوید ، شبی سعید به من گفت: می خواهم  جبهه بروم . برای اینکه منصرفش کنم، گفتم: اگر بخواهی بروی جبهه، باید پرونده ات را از مدرسه بگیری. سعید نامه ای به مدیر مدرسه نوشت که:
" می خواهم بروم جبهه و لطفا پرونده ام را بدهید."
یک بار هم به برادر حمیدم (جانباز) با حالت شوخی گفت: من می خواهم بروم جبهه. حمید به او توضیح می دهد که؛ " الان صلاح به رفتن تو نیست. از طرفی محمد مفقود الاثر است و علیرضا نیز در جبهه جانباز شده و من هم نماینده شما در جبهه هستم. خانه به یک پهلوان نیاز دارد. اما صبح که حمید بلند شد دید، سعید نامه ای نوشته و بر روی کیف پول حمید گذاشته است.
"برادر حمید من رفته ام منطقه جنگی، لطفاً دنبال من نگردید. "


* زمان و محل شهادت سعید در کجا بود؟
سال 1363 عملیات بزرگ بدر، در جزیره مجنون بر اثر تیر مستقیم دوشکا شهید می شود.

* مزار سعید و محمد در کجاست؟
پس از بازگشت پیکر های پاک شهدا، که توسط گروه تفحص در سال های 74 و 76 صورت گرفت، به تدبیر مرحوم پدرم یک زورخانه در کاشان ساخته و پیکر آنان به خاک سپرده شد و مزار ایشان هم اکنون بعنوان زورخانه شهدای طوقانی پذیرای پهلوانان و ورزشکاران می باشد.

*مسوولیت سعید در گردان چه بود؟
تک تیر انداز و پیک گروهان.

*سعید پهلوان کشور بود، پیشنهادی از خارج کشور به او شده بود؟

بله خیلی ها به دنبال جذب او بودند. اما سعید همه چیز را کنار گذاشت و رفت. فردی که در زمان شاه به عنوان قهرمان کوچولو و در همه زور خانه ها آنقدر مشهور بود، با روحیه آزادگی خودش به همه چیز پشت پا می زند و به جبهه می رود. حمید داوود آبادی در خاطراتش می گوید: قبل از انقلاب سعید را در تلویزیون دیده بودم. وقتی مجلات عکس رنگی او را چاپ کردند، با آن چهره معصوم و نمکین! خیلی از او خوشم آمد. بعدها زمان جنگ، در چادر نشسته بودیم. وقتی سعید طوقانی وارد شد باورمان نمی شد او قهرمان کوچولو باشد. همان قهرمان باستانی کار کشور که در سه دقیقه سیصد دور چرخیده است. سعید همیشه دوست داشت در جبهه گمنام بماند.

*موقعی که می خواست به جبهه برود کلاس چندم بود؟
کلاس دوم راهنمایی.

*چند بار اعزام شد؟
سه بار.

* توجه به معنویت، مانند توجه به نماز برای سعید چگونه بود؟
تقریباً از ده سالگی نمازش را می خواند. سعید در محل، پیش یک کفاش کار می کرد، در حالی که نیازی به پول نداشت. کفاش به او می گوید: چون خوب کار کردی این مقدار پول را هم به تو اضافه می دهم. اما سعید در جوابش می گوید: نمی خواهد حقوقم را بیشتر کنی، به جای آن نمازت را بخوان. در مراسم سالگردی که خانواده گرفته بودند این کفاش آمده بود و داشت گریه می کرد. به او گفتند شما چه کسی هستید؟ در جواب گفت: من همان کفاشی هستم که سعید پیش او کار می کرد. همه با تعجب از اینکه سعید چرا شاگرد کفاش بوده و کسی از آن خبر نداشته است پرسیدند: چرا حالا داری گریه می کنی؟ جواب می دهد: اگر سعید نبود، شروع به نماز خواندن نمی کردم.

*پدرتان تا چه سنی ورزش می کرد؟
تا72 سالگی. تا یک هفته قبل از فوت، ورزش می کرد.

*سعید دوست داشت تختی باشد؟
یکی از باستانی کاران می گفت: سعید، تختی زمان خودش بود. روحیه پهلوانی داشت. به نظرم سعید در جایگاه خودش "سعید" بود. یعنی خودش یک قهرمان و الگو بود. انصافاً کسی با این مشخصات و سن کم، منحصر به فرد نبود؟!
سعید علاوه بر روحیه پهلوانی، اعتقاد به امام (ره) و ولایت فقیه را نیز داشت. (اشاره به نامه سعید به امام)

*به نظرتان چرا سعید در بین مردم گمنام تر از تختی است؟

سعید کار خودش را کرده بود. این ما و متولیان جامعه هستیم که کم کاری کردیم. البته الگو هایی مانند سعید بسیارند. خودمان نمی آییم الگوسازی کنیم. ورزشکاران نخبه و شهید زیادی داشته ایم. محمد شهبازی یکی از آنها است، سعید یکی دیگر و ... شهبازی روی مین رفت تا دیگران از روی معبر عبور کنند. تختی و شهبازی و سعید را کنار می گذاریم، در نتیجه دیگران مطرح می شوند. آموزش و پرورش چقدر بر روی شهید طوقانی کار کرده؟!
صداو سیما ، وزارت ارشاد ، حوزه هنری ، بنیاد شهید ، سازمان ملی جوانان و سایر نهاد های فرهنگی چقدر در شناسایی این اسوه ها تلاش و آنها را به جامعه معرفی کردند.

* عکسی از سعید در کتابهای درسی وجود دارد؟
تنها عکس های چاپ شده از سعید، در مطبوعات و روزنامه های قبل از انقلاب است و کتابی به همت بنیاد شهید در معرفی سعید، تحت عنوان « پهلوان کوچولو » چاپ شد.
نه از بابت اینکه سعید برادر من بود، بلکه بعنوان یک جوان، الگو سعید را برای دانش آموزانم معرفی می کردم. همین طور ورزش باستانی را به در مدرسه آوردم. به همراه آن نیز شهید شهبازی، سعید و دیگران را برای شاگردانم الگو کردم. برای همین اعتقاد دارم، می شود الگوسازی کرد.

*کتابی درباره شهید طوقانی نوشته اند؟
نه. البته به همت موزه شهدا گوشه ای از خاطرات آقای حمید داوود آبادی در خصوص سعید به چاپ رسید. مثل سعید زیاد هستند که گمنام مانده اند و درباره شان کاری انجام نگرفته است.



*چند سال با سعید اختلاف سنی دارید؟
تقریبا 15سال، یک سال بعد از شهادتش به دنیا آمدم.

*فکر می کنی چقدر به سعید نزدیکی؟
خیلی، سعی می کنم بیشتر راجع به سعید بدانم، بفهمم و پرس و جو کنم. حتی چند بار هم خواب سعید را هم دیدم.

*چه خوابی؟
خواب دیدم با سعید در گود زورخانه در حال ورزش هستیم. بعد از خواب به خودم می گفتم تو که در واقعیت سعید را ندیده بودی، چگونه خوابش را دیدی؟!

*اگر سعید را در بهشت ببینی به او چه می گویی؟
اولین جمله ای که در ذهنم می آید این است، شرمنده ام.

*برای چه شرمنده؟

برای اینکه من اسم برادر شهید را به یدک می کشم. باید کاری کنم تا نام شهدا زنده بماند. هنوز نتوانسته ام قدمی بردارم تا بگویند یاد آنها زنده است. فکر می کنم تلاشم در این زمینه کافی نیست.

*فکر می کنی با این تعریفات خودت، برخورد برادر شهیدت در بهشت با تو چگونه است؟
(با خنده پاسخ می دهد) قطعاً باید برخورد خوبی باشد. آنها بزرگوارند.

*مادرتان، برادرانتان را در خواب می بیند؟
بله، می بینند اما تعریف نمی کنند.

* هنوز به یادشان است؟
بله. هر از گاهی از مادرم می شنیدم در تعریف به دیگران می گفت:" بارها چند خیابان را پشت سر پسری راه می روم، به این امید که وقتی برمی گردد یا محمد باشد، یا سعید!

*در تنهایی ها گریه می کند؟
مادرم صبر زیادی دارد. دو پسر شهید، دو پسر جانباز. بحث شهادت نیست، بحث انتظار است. آن موقع ها مادرم نمی دانست برادرم شهید شده است یا نه. صبر مادرم خیلی شیرین است. باز هم روحیه قوی دارد.

*مادر هنوز از سعید می گوید؟
بعضی وقت ها که کاری انجام می دهیم، او گریز می زند به سعید و محمد که؛ آنها این کار و آن کار را انجام می دادند. خاطرات زیبایی از سعید برایمان تعریف می کند.

*از بمب گذاری جلوی منزلتان بگو؟
28 مرداد سال 1364 جلوی خانه مان بمب گذاری کردند. بعد از مدتی بمب گذار که یکی از منافقین بود دستگیرشد. گفته بود مقصود ما از بمب گذاری، خانه شهید طوقانی و پدر شهید بوده است. البته کسی زخمی یا شهید نشد.

دلیل بمب گذاری جلوی خانه تان چه بود؟
در آن موقع ها ، اوایل انقلاب ، منافقین افراد حزب اللهی محل را شناسایی می کردند و به دنبال صدمه رساندن به آنان بودند و یکی از این راه ها بمب گذاری هایی بود که یکی از آنها جلوی منزل ما اتفاق افتاد.شاید می خواستند با این کارشان ترس و دلهره ای در دل مردم بیاندازند اما موفق نشدند.

*رفتن سعید به جبهه از شور و شوق جوانی بود؟

نه. اگر این طور بود پس از مدتی به خانه باز می گشت. سعید طوقانی چیزی کم نداشت. شهرت و مقام داشت، فقط چیزی دید که ما ندیدیم.
سعید چیز دیگری دیده بود. عکسش در تمام روزنامه ها بود. فیلم «معجزه ایمان» را بازی کرد. موضوع فیلم درباره خود سعید است و خودش نقش اول را بازی کرده.. صدا و سیما، این فیلم را در سال 1358 دو بار نشان داد. بعد ها به دنبال این بودم تا بتوانم نسخه ای از این فیلم را تهیه کنم. کارگردان را پیدا کردم، اما وقتی فیلم را در موسسه فارابی تبدیل کردند، صدایش را نتوانستند تبدیل کنند. به هر حال این را می خواهم بگویم که سعید چیزی از معروفیت کم نداشت.


*سعید  چه دیده بود؟
امام (ره) و دم مسیحایی او و نور انقلاب اسلامی را. مسیر را فهمیده بود. وقتی سعید شهید شد، شعبان جعفری (شعبان بی مخ) به یکی گفت به پدر طوقانی بگو چرا گذاشت سعید جبهه برود؟ پدرم گفت: جبهه و جنگ بر همه واجب است. سعید که هیچ، اگر لازم بود بچه های دیگرم را نیز می فرستادم بروند جبهه.

*سعید اهل شعر خواندن بود؟
بله، مرشدی بود برای خودش. صدای ضبط شده اش را دارم. اهل دم گرفتن و ذکر بود. در جبهه هر روز صبحگاه با جمع رزمندگان، در نبود ضرب زورخانه، با قابلمه شروع به ضرب می کرد و با دوستانش ورزش باستانی می کرد.

*مادرت از رفتن سعید ناراحت بود؟
برای من صبر مادرم زیباست. حتی الان هم می گوید اگر جنگ شود، بقیه فرزندانش را نیز برای دفاع مهیا می کند.

*در خانواده تان چه کسی بیشتر از همه به سعید شباهت دارد؟
به گفته خانواده، من بیشترین شباهت ظاهری را دارم. تا چهار یا پنج سالگی هر موقع عکس سعید را می دیدم پیش خودم فکر می کردم عکس خودم است.


*خودت چند مدال ورزشی داری؟
4 مدال کشوری دارم.

*سعید چند مدال داشت؟
7 مدال به همراه 1 بازوند پهلوانی .

*بازوند پهلوانی را از چه کسی گرفت؟
از همسر شاه مخلوع. بعدها سعید عکس این مراسم را پاره کرد، و عکسی که با امام(ره) داشت را جایگزین آن نمود.

*جمله ای که امام(ره) در اتاق اختصاصی به سعید گفتند را می دانی؟
نه، کسی نمی داند امام (ره) به او چه گفت.

*شهید با شهید فرق دارد؟

نه، فرق نمی کند.

*کلمه "پهلوان" هنوز هم در زورخانه ها وجود دارد؟
بله، هنوز هم هست. ورزش باستانی دارای مراحل و مراتبی است. اولین مرتبه در زورخانه "نوخاسته" است. طی چندین مرحله به آخرین رتبه، "کهنه سوار" می گویند. سرآمد همه کهنه سواران با طی مراحل خاص فرهنگی و اجتماعی، پهلوان است.

*چرا پهلوان در بین مردم کم است؟
البته پهلوان کم داریم و ثانیاً فرهنگ سازی نشده است.

*هنگامی که دو کوهه می روی چه حسی داری؟
یک حس عجیب. جا پای کسانی می گذاری که برای خودشان کسی هستند.

*اتاق سعید در دو کوهه رفته ای؟
بله. سعید روی دیوار آن اتاق دست نوشته دارد.

*جزیره مجنون، محل شهادت سعید رفته ای؟
بله. وقتی برای زیارت به کربلا می رفتم، از کنارش عبور کردم.

*خاطره ای از سعید در ذهن داری؟
فقط این را می گویم؛ وقتی اسم سعید می آید، تمام زندگی اش را در ذهنم مرور می کنم.

*فیلم های سینمایی امروز، چه تفاوتی با فیلم های دفاع مقدس دارد؟
الان فیلم ها بیشتر به دنبال این است که ببیند، جوان چه چیزی دوست دارد.

*برای معرفی سعید و ساخت فیلم و چاپ کتابی درباره او اقدامی انجام داده ای؟
اول باید مانند سعید ها شناخته شوند و خوب به جامعه معرفی شوند. وزارت ارشاد، صدا و سیما، حوزه هنری، آموزش و پرورش و سازمان ملی جوانان در حال حاضر بیشترین مخاطبین معرفی الگوها و اسوه هایی مانند سعید ها هستند. جامعه ما و جوانان ما به الگو هایی مانده سعید نیاز دارند، که متاسفانه در این زمینه بسیار کم کاریم.

*چه پیشنهادی برای معرفی سعید به نسل سومی ها داری؟
کاری که خبرگزاری خوب برنا کرده، شروع خوبی برای این کار است، امیدوارم این مسیر را برای شناخت و شناساندن بیشتر این جوانان ادامه دهد. صدا و سیما و سینمای ما نیاز به سوژه دارند و امثال سعید، بهترین سوژه ناب برای نسل جوان ماست.

*تا به حال کسی پیشنهادی برای ساخت فیلم یا نوشتن کتاب درباره سعید داده است؟
آقای مسعود ده نمکی صحبتی را مطرح کرد، اما نمی دانم سرانجام به کجا رسید. اما من استقبال می کنم و کمک می کنم که این موضوع پیگیری و به ثمر برسد حالا از سوی هر کسی که باشد.

نظر شما