روایت سجده شکر فتحعلی شاه در سفر به اصفهان

۱۳۹۰/۰۴/۰۱ - ۱۵:۱۴:۱۶
کد خبر: ۵۸۴۵۱
روایت سجده شکر فتحعلی شاه در سفر به اصفهان
فتحعلی شاه خواست اصفهان برود، آمد قم خدمت میرزای قمی كه برای موفقیتش دعا كند، آقا دعایی در گوش فتحعلی شاه خواند و خدا حافظی كردند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری برنا، نقل می‌كنند فتحعلی شاه خواست اصفهان برود، آمد قم خدمت میرزای قمی كه برای موفقیتش دعا كند، آقا دعایی در گوش فتحعلی شاه خواند و خدا حافظی كردند وقتی خواست برود صدای گریه آقا آمد

حضرت آیت الله علوی گرگانی در شرح حدیث پیامبر در کتاب پندهای رسول اعظم(ص) می نویسند: یابن مسعود  همیشه افراد صالح و شایسته را دوست داشته باش پس به درستی كه مرد با كسی است كه به او علاقه دارد. بعضی گفته اند:خدا او را با كسی كه دوستش دارد محشور می‌كند. روایت دارد هیچ گاه در دنیا محبتتان را به زخارف دنیا قرار ندهید. زیرا انسان هرچیزی را دوست داشته باشد با آن محشور می‌شود. اگر چه سنگ باشد.


در زمان مرحوم حاج شیخ عبدالكریم طلبه‌ای درس خوان و فاضل با استاد خود هم حجره بود. با یكدیگر صمیمی شده بودند. روزی شاگرد به استاد گفت: حضرت استاد هر یك بنا شد زودتر بمیریم به دیگری كمك كند. از قضا بعد از مدتی حال شاگرد به هم خورد و مریض شد و در بستر افتاد و روز به روز حالش بد ترمی شد. استاد به او خیلی كمك كرد تا این كه زمان احتضارش فرا رسید. استاد به او گفت: شهادتین را بگو اما شاگرد، صورتش را برگرداند استاد تعجب كرد! بار دوم و سوم به او فرمود: شهادتین را بگو نا‌گاه شاگرد گفت: مرا رها كن من از این كلمه بیزارم! گفتم: خدا به تو رحم كند، چرا این طور حرف می‌زنی؟ تا این كه به خواست خداوند حال او خوب شد.

به او گفتم: چرا این حرف را زدی؟ از تو انتظار نداشتم اعلام بیزاری كنی گفت: خودم می‌دانم. پس كاری می‌كنم كه دیگر این طور نباشم ناگاه بلند شد و رفت از طاقچه بالای سرش یك ظرف زیبای مرمت كاری شده را برداشت و آن را به زمین زد و شكست. گفتم چرا چنین كردی؟ گفت من به این ظرف خیلی علاقه داشتم وقتی شهادتین را به من تلقین می‌كردی، شیطان جلو چشم من مجسم می‌شد و می‌گفت: اگر لا اله الا الله بگویی این ظرف را می‌شكنم و من چون این ظرف را خیلی دوست داشتم شهادتین را نمی گفتم.

روایت دارد شیطان می‌گوید: اگر لا اله الا الله بگویی جلو چشمت سر بچه ات را می‌برم. بنابراین هر كس به چیزی علاقمند شود با او محشور می‌گردد. روایت داریم محبتتان را به پیغمبر و آل پیغمبر زیاد كنید. بعد فرمود اگر قدرت و توان كار خوب را نداری، علماء را دوست داشته باش.

نقل می‌كنند فتحعلی شاه خواست اصفهان برود، آمد قم خدمت میرزای قمی كه برای موفقیتش دعا كند، آقا دعایی در گوش فتحعلی شاه خواند و خدا حافظی كردند وقتی خواست برود صدای گریه آقا آمد، فتحعلی نگران شد كه چه مشكلی برای ایشان بوجود آمده برگشت، دید آقا نشسته و دارد گریه می‌كند علتش را سئوال كرد، آقا چیزی نگفت بعد از اصرار فتحعلی شاه فرمود: وقتی شما آمدید در دلم محبتی نسبت به شما ایجاد شد و علاقه ای به شما پیدا كردم حالا منقلب شدم كه مبادا خدا فردای قیامت مرا در صف شما سلاطین محشور كند.

تا فتحعلی شاه این جمله را شنید سجده‌ی شكر به جا آورد. آقا فرمود: شما چرا؟ گفت من سجده‌ی شكر می‌كنم كه شما علماء را خیلی دوست دارم و امیدوارم كه اگر خدا مرا عفو كند در صف شما علماء محشور شوم. علاقه ما به چه چیزی زیاد است آیا به ما‌ل دنیا بیشتر علاقه مندیم یا به معنویات؟

عزیزان، خود را به اخلاق نیك مزین كنید، مرحوم میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه می‌فرمود: اگر در درس‌های شما اخلاق نباشد، هیچ فایده ای ندارد همانند ماده ای است كه قالب ندارد.
نظر شما