به گزارش سرویس قاب نقره برنا، فرزندان و منسوبین خانوادگی حضرت امام(س) معمولاً کمتر از آنچه که باید، مورد توجه قرار گرفته و شناخته شده اند؛ داماد بزرگ ایشان آیت الله حاج شیخ شهابالدین اشراقی نیز که در دوران تبعید ایشان وکالت و نمایندگی امام را در ایران برعهده داشت از آن جمله است. ایشان علاوه بر انتساب به بیت حضرت امام(س) به واسطه جایگاه علمی و شخصیت فردیشان مورد توجه بزرگان حوزه بودهاند و تا زمان حیاتشان نقش مهمی در نهضت امام خمینی(ره) ایفا نمودند. حجت الاسلام والمسلمین مرتضی اشراقی در گفتگویی با پایگاه اطلاع رسانی "جماران" به تشریح ابعادی از زندگی پدر بزرگوارشان پرداخته اند که در ادامه قسمت دوم آن را میخوانید:
تا قبل از پیروزی انقلاب، رابطه مرحوم آقای اشراقی با امام و انقلاب چگونه بود؟
با شروع نهضت شکوهمند انقلاب اسلامی و قضایای اولیه انقلاب، مرحوم والد دوشادوش امام وارد صحنه مبارزه با رژیم پهلوی میشوند. وقتی امام را دستگیر و به تهران میبرند پدر من نقش برجسته و مهمی در پایان حصر و زندان امام و همچنین بازگشت ایشان به قم داشته اند. زمانی که امام به قم برگشتند جشن بزرگی توسط مردم قم برگزار شد که نماینده امام در آن جشن از طرف بیت امام، پدرم بودند.
بعد از دستگیری مجدد امام و تبعیدشان به ترکیه در ابتداء امر ، امام ، شهید آیت الله آقا مصطفی را به عنوان مسوول دفتر خودشان انتخاب میکنند. که ساواک برای بسته شدن درب منزل و دفتر امام ، ایشان را نیز دستگیر و تبعید مینمایند.
بعد از آن از طرف امام، مرحوم والد مسوول دفتر قم می شود. در اسناد ساواک این مسائل به طور مفصل مطرح شده است و در بخشی از این اسناد آمده است که «برای اینکه دفتر امام به طور کامل متلاشی شود باید آقای اشراقی را هم تبعید کنیم؛» که سال 45 مرحوم والد را نیز دستگیر و به همدان و بعد به تهران تبعید میکنند.
نکتهای که باید عرض کنم در اینجا این است که با اینکه افراد مختلفی بودند که بعد از تبعید امام به ترکیه و سپس نجف شایستگی این امر مهم و خطیر یعنی قبول مسولییت و اداره دفتر امام و رسیدگی به امور طلاب و پرداخت شهریه را داشتند ولی امام با توجه به اعتماد و اعتقاد کاملی که به مرحوم والد داشتند ایشان را بعنوان امین خود و مسوول دفترشان در قم معرفی می نمایند.
مرحوم والد در دوره تبعیدشان به همدان در ابتداء امر، وارد بر منزل مرحوم آیت الله آخوند همدانی میشوند و بسیار مورد استقبال و تکریم مرحوم آخوند واقع میشوند.
بعد از چند روز اقامت در منزل مرحوم آخوند همدانی ، خانهای در همدان تهیه و بقیه اعضای خانواده به ایشان ملحق میشوند. مرحوم والد بیماری برونشیت داشتند و با شروع فصل سرما در همدان این بیماری مزمن در حال شدت گرفتن بود که با تقاضای علماء قم نسبت به تغییر مکان تبعید مرحوم والد ، موافقت میشود و ایشان از همدان به تهران منتقل میگردند.
ایشان در تهران وارد بر منزل مرحوم آیت الله علوی بروجردی داماد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی میشوند و بعد از چند روز اقامت در منزل ایشان خانهای در تهران تهیه میکنند و بقیه دوران تبعید خود را در تهران میگذرانند.
مرحوم والد در دورهای که در تهران بسر میبرند علاوه بر پیگیری مسائل و پیشامدهای انقلاب، به امور علمی نیز پرداخته و کتاب تفسیری خود را به نام «سخن حق» در این دوره آغاز می نمایند.
در کتاب زندگینامه که در حال جمع آوری آن هستید، مرحوم آقای اشراقی قبل از انقلاب غیر از ارتباط با نجف، به زندانیان سیاسی هم کمک میکردهاند. کمی در این باره توضیح بدهید.
بله - مرحوم والد از افرادی که در آن دوران ، زندانی و یا تبعید میشدند حمایت میکردند. این حمایت ها هم مادی و هم معنوی بود. خیلی از افراد و مشاهیری که امروز هستند ممنوع المنبر شده بودند. در اسناد ساواک بارها اشاره شده که آقای شهاب الدین اشراقی به افرادی که طرفدار امام هستند کمک مالی کرده و به وضعیت خانواده های آنان رسیدگی میکنند.
افرادی هم که در آن دوران ممنوع المنبر می شدند از طرف مرحوم والد مورد حمایت قرار می گرفتند. گذران زندگی طلبه ها از منبر رفتن است و زمانی که ممنوع المنبر می شوند یعنی ممنوع الشغل شده اند و با مشکل مالی مواجه میشوند. در خاطرات یکی از بزرگان آمده که پدرم به کسری از افراد انقلابی میگوید نگران نباشید اگر ممنوع المنبر شوید همان مبلغی را که در منبر میدهند به شما میدهم تا امور زندگیتان با مشکل مواجه نشود.
مرحوم والد نسبت به این موضوع حساسیت خاصی داشتند که مبادا اگر یک مبارز انقلابی به خاطر دفاع از اسلام و انقلاب و امام تبعید، زندانی و یا ممنوع المنبر شده است به خانوادههای آن اشخاص، آسیبی وارد نشود و دچار مشکلات مادی و معنوی نشوند و به طرق مختلف به آنان کمک میکردند تا دوری فرد تبعید شده و یا زندانی شده باعث نشود که به روند زندگی عادی آنان خللی وارد شود حتی در دوره تبعید ایشان به همدان در نامههایی که از ایشان به جا مانده کاملا این موضوع مشهود است و با نامه نگاریهای مختلف، پیگیر اوضاع و احوال خانواده های دربند می شدند و در مواقع مقتضی این امر مهم را به دیگران گوشزد می کردند.
در یکی از نامه های امام به مرحوم والد نسبت به رفع گرفتاری مالی چند تن از آقایانی که ممنوع المنبر شدهاند، سفارش و تاکید شده که به هر نحو ممکن این مشکل پیش آمده حل گردد. آیا ساواک به خاطر این کار برخوردی میکرد؟
بله، در اسناد ساواک که مشاهده می کنیم متوجه این امر میشویم که مرحوم والد تحت کنترل شدید و لحظه به لحظه مامورین بوده و گزارشهای مختلفی از ایشون به ساواک داده شده است.
در رابطه با رفت و آمدهایشان ، برگزاری جلسات مخفی متعدد برای پیشبرد روند انقلاب، باز نگه داشتن دفتر امام در قم که همین موضوع چندین بار توسط مامورین ساواک به پدرم تذکر جدی داده شده است که دفتر امام باید تعطیل گردد و پدرم به هیچ عنوان زیر بار چنین کاری نمی رود و به مامورین ساواک می گویند :«بنده به دستور امام دفتر ایشان را باز نگه داشته ام و فقط از ایشان فرمان می گیرم ». و همچنین کمکهای ایشان به خانواده های دربند و زندانی.
در اسنادی که از پرونده مرحوم والد در ساواک بجا مانده است کاملا مشهود و مشخص است که ساواک نسبت به این مسائل حساسیت خاص داشت و به طور دقیق آن را پیگیری و گزارش می کرد که در مجموعه آثاری که از ایشان در حال تکمیل و آماده سازی می باشد این مطالب بطور دقیق کار شده و ان شاء الله در پاییز امسال به چاپ خواهد رسید.
چرا بعد از انقلاب مرحوم آیت الله اشراقی هیچ پست اجرایی رسمی نگرفتند؟
پدرم در مصاحبه ای با روزنامه کیهان در 25 اسفند 58 داشتند بیان میکنند که :«من تاکنون هیچ پست اجرایی را که بارها به من پیشنهاد شده است نپذیرفته ام، حتی شغل آقای دکتر بهشتی(ریاست شورایعالی قضایی) را امام به من توصیه فرمودند که من قبول نکردم». پدرم مناصب رسمی را نمیپذیرفتند هر چند در مقاطع مختلف و حساس و بحرانهای آن دوره زمانی از طرف امام ماموریتهای ویژه را قبول کردند.
چند ماموریت آیت الله اشراقی مربوط به مسائل اختلافی در مناطق از جمله گنبد، تبریز و کردستان بود، چرا؟
مرحوم والد یک صلح طلب، به تمام معنا بودند. شخصیت و روش ایشان به گونه ای بود که برای حل معضلات و مشکلات به گفتگو ، تبادل نظر و اندیشه ، تحمل شنیدن آراء و نظرات مختلف در جامعه و یکسویه نگاه نکردن به قضایا ، اعتقاد کامل و راسخ داشتند و بر این باور بودند که می توان مسائل را با گفتگو حل کرد و مخالف خشونت و تندروی در حل مشکلات و وقایع پیش آمده، بودند یعنی با هر رفتار خشونت آمیزی بسیار مخالف بودند و اعتقاد راسخ به این موضوع داشتند که تمام مشکلات و حوادث پیش آمده را باید با گفتگو حل کرد.
علت اینکه امام در اکثر بحران ها و اتفاقات و وقایع حساس آن دوره و برهه زمانی مرحوم والد را به عنوان نماینده تام الاختیار خود معرفی میکردند ، به دلیل آشنایی کامل با روحیه صلح طلب و نگاه آزاد اندیش ایشان بود.
میبینیم در اوج درگیری های حزب خلق مسلمان در آذربایجان پدرم نماینده امام معرفی میشوند. در درگیریهای کردستان و جدایی طلبان کرد ، آقای مهندس هاشم صباغیان که به عنوان نماینده دولت موقت برای بررسی اوضاع و احوال کردستان معرفی میشود میگوید :«ما از امام نماینده خواستیم و امام آیت الله اشراقی را معرفی کردند.»
مرحوم والد معتقد بودند همه مسائل باید با گفتمان حل شود و نمیتوان با تندروی و عملکردهای عجولانه و بدون تدبیر، مسائل و مشکلات پیش آمده را فیصله داد و امام چون این نوع نگرش را در مرحوم والد می دیدند و به آن نیز اعتقاد کامل داشتند به همین علت در اکثر بحران های پیش آمده آن دوره زمانی، ایشان را به عنوان نماینده و امین خود معرفی می کردند. و با مروری بر تاریخ آن دوره می بینیم که با این نوع نگاه و روش مرحوم والد ، و اعتقاد کامل و راسخی که امام نیز به این نوع شیوه برای حل معضلات و مشکلات پیش رو داشتند ، بحرانهای دیگری همچون اعتصاب کارکنان صنعت نفت و دادگستری و ماجرای گنبد کاووس با تدبیر و دقت آیت الله اشراقی در آرامش کامل فیصله پیدا کرد.
ایشان هر ماموریتی که از طرف حضرت امام به ایشان سپرده میشد را با موفقیت به اتمام میرساندند و هرگز با اعمال قدرت کار را به پیش نمی بردند بلکه با آرامش، گفتگو و پادرمیانی قضایا را حل و فصل می کردند.
مثلا در قضیه انحلال ارتش، یکی از مهمترین افرادی که مانع انحلال شد پدرم بود که مقاومت کرد و با رایزنی های مختلف با امام جلوی انحلال ارتش را گرفتند.
حتی در ماجرای بنی صدر، دیدیم که ایشان تمام سعی و تلاش خود را انجام دادند که این قضیه هم با گفتگو و مصالحه فیصله یابد و با پذیرش نمایندگی از طرف رییس جمهور در هیئت حل اختلاف سه نفره ، که به هیچ وجه راضی به این امر هم نبودند، خود را فدای انقلاب و آرمانهای آن کردند و آبروی خود را در راه حفظ انقلاب اسلامی گذاشتند چون نمیخواستند اولین رییس جمهور ایران با چنین مشکلی مواجه شود و ایشان تمام سعی و تلاش خود را انجام دادند که رییس جمهور را قانع کند تا به راه قانون بازگردد ولی دیدیم که بنی صدر بدون توجه به شرایط حساس آن دوره به بی قانونی خود ادامه داد و حاضر به عمل به قانون نشد.
مرحوم والد با پذیرش چنین مسولیتی برای حفظ نظام و انقلاب ، دین خود را به امام و آرمانهای امام اداء کردند.
مرحوم حاج احمد آقا در مصاحبه ای که با روزنامه اطلاعات اردیبهشت ماه سال 61 داشتند بیان می کنند که :«با آقای اشراقی گفتگوهایی انجام شد تا پذیرش نمایندگی از طرف بنی صدر را در هیات سه نفره حل اختلاف قبول کند.» ایشان می گویند که «مرحوم آیت الله اشراقی به سختی این کار را پذیرفتند زیرا مطمئن بودند که آبرویشان برای این امر مهم در خطر است.» مرحوم حاج احمد آقا می گوید «به خاطر اسلام و کشور قبول کن و نگذار این هیات با نپذیرفتن تو از بین برود.» مرحوم والد در جواب می گوید «من فقط برای کشور و اسلام و دین می پذیرم با این که یقین دارم آبروی من در این قضیه می رود ، اما قبول می کنم.» و دیدید که تبعات هم برای ایشان بسیار داشت. مرحوم حاج احمد آقا در ادامه مصاحبه خود می گوید« آقای اشراقی با قبول نمایندگی از طرف بنی صدر خود را فدای انقلاب کرد تا به انقلاب آسیبی وارد نشود.» (نقل به مضمون)
چه مساله ای پیش آمد؟
مشکلی که پیش آمد این بود که به ایشان انگ بنی صدری بودن زدند. یعنی گفتند پدرم نماینده بنی صدر شده و در جامعه بنی صدری معرفی شد. به هر حال وقتی نماینده شخصی می شوی به این معنی است که از طرفداران او هستی. و این مساله در آن برهه از زمان بسیار کار مشکلی بوده است فی الواقع باید گفت کسی نه جرات این کار را داشت و نه حاضر بود خود را برای انقلاب فدا کند ولی می بینیم که مرحوم والد این امر بسیار مهم و پر خطر را قبول کردند و خود و آبرویشان را به پای انقلاب گذاشتند هر چند قبول پذیرش نمایندگی پدرم ، از طرف امام تاکید و اصرار و شده بود.
پدرم شخصیتی بود که با تمام گروه ها و افراد رابطه حسنه داشته و یک وجه المصالحه بین افراد و گروهها و جریانات سیاسی به حساب می آمدند، لذا همه افراد و گروهها و جریانات سیاسی آن دوره روی نظرات ایشان حساب ویژه ای باز می کردند.
در متن استعفای مرحوم پدرتان از هیات سه نفره، گفته بودند که علت استعفا را بعدا در مصاحبه ای اعلام می کنند، چرا هیچ گاه اعلام نشد؟
هیات حکمیت بعد از استعفای مرحوم والد از نمایندگی رییس جمهور وقت ، در 25 خرداد سال 60 منحل شد و در آن برهه از زمان ماجرای خانواده کودتاگران نوژه پیش آمد که دوباره پدرم از طرف امام برای بررسی مسائلی که در آنجا پیش آمده بود به همدان رفتند. مرحوم والد باید بررسی می کرد تا کسی به خانواده کودتاگران آسیبی نرساند و حقوق تضییع شده از آنها را برگردانند و از لحاظ وضعیت معیشتی به خانواده آنها رسیدگی کنند. و در حین انجام ماموریت ، متاسفانه پدرم در همانجا سکته می کنند و او را با هواپیما به تهران برمیگردانند. ایشان پنجاه و چند روز در بیمارستان قلب تهران بستری بودند تا در 21 شهریور 60 دار فانی را وداع گفته و رحلت میکنند و هیچگاه فرصت پیدا نمی کنند که این مصاحبه حساس و مهم را انجام دهند.