نامه سرگشاده باشگاه فولاد خطاب به سپاهانی‌ها

بد دفاع کردن از دفاع نکردن بدتر است

۱۳۸۹/۱۰/۰۷ - ۱۷:۳۳:۰۰
کد خبر: ۲۴۲۸
بد دفاع کردن از دفاع نکردن بدتر است
روابط عمومی باشگاه فولاد در پاسخ به بیانیه رسمی باشگاه سپاهان ، بیانیه ای سرگشاده را منتشر کرد.

به گزارش سرویس ورزشی برنا، در پی انتشار بیانیه ای از سوی باشگاه سپاهان اصفهان در خصوص وقایع دیدار با فولاد در هفته بیستم رقابت های لیگ برتر، روابط عمومی باشگاه فولاد خوزستان با انتشار بیانیه ای سرگشاده، پاسخ این باشگاه را داد.

متن بیانیه صادره به شرح زیر است:


اخوی جان سلام

به شیرینی گز شیرین تر از جانتان قسم ، نذر كرده بودم شمعی روشن كنم در آستانه حرم مطهر حضرت علی ابن مهزیار اهوازی كه پای شما و حقیر باز نشود به جریاناتی كه گوش شیطان كر ، خیلی به امورات آن وارد و واقف نبوده و نیستیم.

دور از جناب ، مگر مغز بادام زمینی خورده ایم كه خودمان را ملعبه دست این رنود مطبوعاتی كنیم. حیف از بنده و جنابعالی نیست به جای اینكه سر زمستانی برویم قطر ، هم بازی های جام ملت های آسیا را تماشا كنیم و هم هوای پاك استنشاق ، سر این فوتبال پر مدعا به هم گیر بدهیم ، اره داده و تیشه بگیریم.

حالا گیرم دو تا سرمربی محترم قطعات پازلشان با هم قاطی شده و زده اند به تریپ یكدیگر ، به ما چه مربوط؟

اخوی جان! شاید همین چند ماه دیگر خیلی از آدم های تیم ما بیایند در تیم شما و بالعكس. ما چرا خودمان را این وسط حرام كنیم؟

اخوی جان! فردا طرفین دعوا دو مرتبه با هم چفت می شوند و ما را می پیچانند. من و تو چه كار داریم به وقت اضافه. من و تو باید به دنبال اضافه كار و اضافه حقوق و چیزهای اضافه دیگر باشیم نه اضافه وقت. نزن این حرف ها را ، خدای ناكرده این خبرنگاران فردا برایمان حرف در می آورند كه این روابط عمومی چی ها بی سوادند.

بابا یك وقت دیدی رفتن و دیدند كه تعویض های فولاد در دقیقه 65 (میثم خسروی به جای رضا نوروزی) ، دقیقه 80 (سعید رمضانی به جای دیاكیته) و بالاخره دقیقه 85 (ایوب والی به جای سیامك سرلك) صورت گرفته و آن وقت ، آقائی كه شما باشید در یك بیانیه رسمی مدعی می شوید كه داور به درستی 30 ثانیه وقت اضافه اندر وقت اضافه اعلام كرده چون تعویض سوم فولاد در دقایق وقت اضافه انجام شده است!

نكن اخوی ، نكن ، دفاع نكن ، مگر نشنیده ای كه بعضی وقت ها بد دفاع كردن از دفاع نكردن بدتر است. اصلاً چرا باید همه كاسه و كوزه ها سر من و تو بشكند و زحمات بازیكنان ، مربیان و خصوصاً داوران محترم با یك دفاع بد و یك اظهار نظر ناشیانه بر باد برود !!

تو هم مثل من بی خیال شو اخوی ، گردن باریك من و تو جای بستن دستمال قلندری ندارد ،‌ از این چند روز تعطیلی لذت ببر و حكایت زیر را خوب بخوان و از روی آن بیست بار بنویس.


حكایت

یكی بود یكی نبود غیر از خدا هیچ كی نبود. در ازمنه بسیار دور ، در یكی از كاروانسراهای جاده ابریشم و در بعد از ظهر یكی از روزهای اول زمستان ، كاروانی به قصد بیتوته كردن ، بار بر زمین افكند. در قیل و قال باربران و ناله اشتران ، یكی را دیدند گریبان چاك كرده دست بر سر زنان و فریاد كشان می دوید و می گفت: ای مسلمانان ، مال التجاره ام را از روی شتر ربودند. همی می رفت و می نالید.

هیاهوئی در گرفته و غوغایی بر پا شد. هر كس را با هر كسی از قبل دعوائی بود یقه می گرفتی و بهتانی می زدی. كاروان سالار آن قوم كه مردی با تجربه بودی و سالی چند بار به چین و ماچین سفر همی كردی از بهر تدریس علم و دانش و نامش عنایت السفر بود ، فریاد بر كشید كه خاموش باشید. فی الحال این قصه نزد خداوند كاروانسرا بریم كه او چاره كار همی كند.

جمله مردمان به نزد رئیس كاروانسرا رفتند كه در سرایی به نام سی ایل مكانت داشت. نام سی ایل بدان مناسبت بر آن سرا نهاده بودند كه جایگاهی بس فراخ و رفیع بود و سی ایل می توانستند در آن جا بگیرند. این نام بعدها به مرور زمان به دلیل ازدیاد گازهای گلخانه ای به سئول تغییر نام داد!

باری ، چون جملگی به نزد صاحب كاروانسرا آمدند ، وی بسیار بخندید و هر یك را در آغوش می گرفت و می بوسید و مردمان را از آن رفتار به عجب درآمدی كه این بزرگوار را احوال چگونه است.

عنایت السفر كه با وی مراودتی دیرینه داشت ، مرمان را بگفت كه صاحب كاروانسرا را نام كفاش صحراپیما می باشد كه در جوانی چنان صحرا را می پیموده كه اشتران به گرد پایش نمی رسیده!

القصه چون مال باخته شرح ماجرا بگفت ، كفاش صحراپیما بیشتر بخندید و گفت نگران مباش هر كس برده حتماً لازم داشته و مال ، چرك كف دست است و از اینگونه سخنان.

مردمان را خاطر جمع گردید كه آبشان در اینجا گرم نمی شود. یكی در آن میان گفت پیری را می شناسم كه در كنجی از این كاروانسرا اقامت دارد و از علم قضاوت و نجوم و رمل و اسطرلاب بسیار می داند. مردمان سراسیمه آنچنان كه به سوی نذری هجوم می آورند ، به جانب جایگاه آن پیر هجوم آوردند. مردی دیدند فرزانه و نورانی در حال عبادت ، رخسارش همچون رخسار استاد علی نصیریان در نقش قاضی شارع بود اما اندكی جوان تر.

عنایت بانگ برآورد ای مردم آرام باشید و مغلطه نكنید شاید كه شیخ طی طریق می كند.

شیخ سر بالا آورده و به نرمی گفت اولاً مغلطه نیست و مغالطه است ، دوماً ما را پاچه خواری خوش نیاید و سوماً ............................ (هنوز این سوماً بعنوان یك راز باقی مانده است!).

خلاصه پیر علت آمدن مردم را جویا شد و چون شرح ماجرا شنید گفت كه بی گمان دزد یكی از میان خود شما است.

جماعت چون این حكمت و درایت شیخ را دید ، از شدت شعف شال و كلاه چنان بر هوا كردندی كه گفتی مراسم افتتاحیه بازی های گوانگژو بوده است!

شیخ در حال مریدان را دستور داد تا شاخ از درختان ببرند و نزد او آورند و آنها چنان كردند.

شیخ از آن شاخه ها چوب ها برید به اندازه یك ذرع و به دست هر یك از حاضرین داد و بگفت: امشب این تیكه چوب را زیر سر بگذارید ، فردا صبح قبل از نماز در میدان اصلی كاروانسرا جمع شوید. چوب آن كس كه طراری كرده باشد یك وجب بلندتر خواهد شد و در نزد همه رسوا خواهد گردید.

همه از تدبیر شیخ تعجب كرده ، به مقام های خود برفته و بخفتند.

چون صبح برآمد ، هر یك با چوبی در دست در میدان كاروانسرا جمع شدند.

می گویند كه در آن جمع ، ماركوپولو تاجر ونیزی نیز حضور داشت و این حكایت را نبشته به ایتالیا برد و به جد پدربزرگ برلوسكونی هدیه داد و او هم آن را برای كفش دوزی تعریف كرد كه بعدها معلوم شد همان پدر ژپتوی خودمان بوده كه از این تكنولوژی در ساخت دماغ پینوكیو استفاده كرد. (در آن موقع هنوز كپی رایت رایج نشده بود!)

آری ، بالاخره شیخ بر جمعیت مشتاق فرود آمد و از آنان خواست بر روی زمین بنشینند و چوب ها را جلوی پای خود بگذارند.

چون جمعیت قرار گرفت و چنین كرد ، شیخ با چشمان تیز خود چوب ها را ام آی آر كرده و ناگهان فریادی كشید همچون نعره فیل!

می گویند در اثر شنیدن آن صدا ، یك نفر از كمر به پایین فلج شد و تا شش ماه فیزیو ترابی همی كردی ، سه نفر دچار افسردگی شدند ، دهها نفر كر ، چندین نفر دچار لكنت زبان گردیدند.

آری ، شیخ با كرامت دزد را یافته بود اما عجب آنكه چوب دزد نه تنها یك وجب رشد نكرده بود بلكه یك وجب كوتاه تر هم شده بود.

بندگان شیخ را پرسیدند: ای قاضی شریف ، احوال آن چگونه است و قاضی شریف پاسخ داد: از آنجا كه دزد پنداشته بود كه قطعه چوب او یك وجب رشد می كند پیش دستی كرده و آن را یك وجب كوتاه تر كرده بود و همین پندار غلط باعث گرفتاریش شد!

شیخ دستور داد تا مال ربوده شده را به صاحب مال بازگردانند و آن اشتربان فاسد را كه گویا نامش ح - ك و یا ف – ك و یا ك – ك بوده است بسی چوب زدند و علاوه بر آن ، به او یك من نمك شور خوراندند و از آن موقع من – شوری ها به عنوان محكومین این دادگاه شناخته شدند و بعدها منشوری خوانده شدند.


نتیجه گیری اخلاقی حكایت

هرگز قبل از اینكه در ماجرایی به تو تهمتی زده شده باشد ، از خودت دفاع نكن چون شك برانگیز خواهد بود!!

نظر شما
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز