به گزارش خبرگزاری برنا، 4 مرداد ماه سالروز تولد استنلی کوبریک کارگردان و تهیه کننده آمریکایی است. او متولد 26 ژوئیه 1928 است. بیشتر فیلمهای کوبریک بر اساس اقتباسات ادبی، جنجالی و مورد ستایش منتقدان بودند.کوبریک در مدت عمر هفتاد ساله خود سیزده فیلم ساخت. نخستین فیلمش با نام "ترس و علاقه" در سال ۱۹۵۳ ساخته شد و آخرین فیلم وی "چشمان کاملا بسته" در سال ۱۹۹۹ به روی پرده رفت. در طول ۴۶ سال فعالیت سینمایی فیلمهای دیگر وی عبارتند از «بوسه قاتل»، «قتل»، «راههای افتخار»، «اسپارتاکوس »، «لولیتا»، «دکتراسترنج لاو»، «۲۰۰۱: ادیسه فضایی»، «پرتقال کوکی»، «بری لیندون»، «درخشش» ،«غلاف تمام فلزی» و «چشمان کاملا بسته ». کوبریک درباره خود میگوید: "متولد ۲۶ ژوئیه ۱۹۲۸ در نیویورک هستم. پدرم یک پزشک بود. کارم را با عکاسی شروع کردم". وسواس و شیدایی کمالگرایانه باعث شد که کوبریک در بیست و پنج سال آخر زندگی، تنها سه فیلم بسازد. فیلمهایی با تدارکات درازمدت و از نظر موضوعی کاملا متفاوت که نشانگر توانایی و چیره دستی کوبریک در ساختهای گوناگون بودند.او در هفتم مارس ۱۹۹۹ چند روز پس از اکران فیلم چشمان کاملا بسته، بر اثر سکته قلبی در لندن دیده از این جهان فروبست. تولد در یک خانواده تحصیلکرده و هنر دوست کوبریک در سال ۱۹۲۸ در شهر نیویورک به دنیا آمد.
تولد دریک خانواده تحصیلکرده و هنردوست
او فرزند اول یک خانوادهٔ چهار نفری است. پدر او یک مرد تحصیلکرده بود و پزشک حاذقی محسوب میشد او علاقه زیادی به هنر داشت و به همین خاطر بستر را برای ورود فرزندانش به عرصه هنر فراهم کرد به همین خاطر استنلی در دوران نوجوانی با هنر موسیقی و عکاسی آشنا شد.
هدیهای که زندگی استنلی را تغییر داد
گرفتن یک هدیه از سوی پدر مسیر زندگی استنلی را به طور کامل تغییر داد او در دوران دبیرستان بود که به مناسبت روز تولدش یک دوربین گارفلکس از پدرش هدیه گرفت. این دوربین خیلی زود به رفیق دوران تنهای او بدل شد و کوبریک در اوقات فراغتش با گرفتن عکس خودش را سر گرم میکرد بعد از گذشت مدتی به این نتیجه رسید که از عکس هایش در آمد زایی کند به همین خاطر آنها را در اختیار چند نشریه قرار داد و در نهایت با مجله لوک به تفاهم رسید و سالها به عنوان یک عکاس و البته خبرنگار با این نشریه همکاری میکرد او نزدیک به 6 از مناظر و وقایع مهم آمریکا عکس میگرفت و معمولا آثارش با استقبال مخاطبان مواجه میشد.
ساخت مستند پلهای برای ساخت فیلم بلند
کوبریک فعالیتش را در عرصه فیلمسازی با ساخت مستند شروع کرد. ظاهرا توانایی او در عکاسی باعث شد که دوستانش او را به ساخت مستند تشویق کنند. و در اولین قدم با هزینه شخصی فیلم «روز نبرد» را ساخت که اتفاقا با اقبال منتقدین هم مواجه شد. این تشویقها او را برای ادامه فیلمسازی تشویق کرد و چند فیلم کوتاه و مستند را ساخت. «هراس و هوس» اولین فیلم داستانی اولین فیلم بلند کوبریک «هراس و هوس» نام داشت این فیلم هر چند که به لحاظ تجاری به موفقیت نرسید اما با اقبال مخاطبان مواجه گشت. بعدها وقتی کوبریک کارگردان مهمی شد آن را اثر یک تازهکار که باعث خجالت او است نامید و نگذاشت که در هیچجا به عنوان آثار قبلی او نمایش داده شود. بعدها به شکل غیررسمی و به صورت DVD منتشر شد.
بوسهٔ قاتل
دومین فیلم او «بوسهٔ قاتل» نام داشت این اثر هم سرنوشتی مشابه با فیلم اول کوبریک را داشت. ناگفته نماند هر دو این فیلمها به سرمایه شخصی او ساخته شد. «بوسهٔ قاتل» ،کوبریک این فیلم را هم غیرنمایشی میخواند. این فیلم با وجود آن که داستان بکری نداشت، اما با گذر از مرز فیلمهای «نوآر» (سیاه) و استفادهی هوشمندانه از سه عنصرِعکاسی، نور، سایه، و نمایش حس خشونت و استیصال زندگی شهری، برای شمار محدود منتقدانی که فیلم را دیدند، شاهدی بود بر درخشش استعدادی تازه در آفرینش نوع تازهای از فیلم جنایی.
اولین فیلم حرفهای کوبریک چه نام داشت؟
بعد از ساخت این دو فیلم که با هزینه شخصی کوبریک ساخته شد او توسط فردی به «جیمز بی هریس» تهیهکننده جوان معرفی شد و این آشنایی سبب دوستی عمیق میان آنها شد او در اولین قدمش با کمک بیهریس اولین فیلم خود را با عوامل حرفهای با نام «کشتن» جلوی دوربین برد.
فیلم او با وجود اینکه از روایت غیر خطی برخوردار بود اما با تحسین منتقدان مواجه شد.«کشتن» یا همان «قتل» اولین فیلمی بود که کوبریک نسبت به آن فخرفروشی کرد و در جایی چنین ذکر کرد: کار با عنصر زمان باعث شد که قتل به چیزی بیش از یک فیلم جنایی بدل شود در همان سال یکی از منتقدین مجله تایم کوبریک را هم تراز با اورسن ولز قرار داد. قتل اولین فیلمی بود که او از کارگردانی، بازی هنرپیشگان و عوامل فنی فیلم راضی بود. تقریباً در هیچ لحظهای بازی ضعیفی وجود نداشت.
استنلی در مسیر افتخار
کوبریک در «راههای افتخار» در سال 1956 تمام هنر خود در فیلمسازی را به کار برد این فیلم داستانی بسیار زیبا و تراژیک را به ثمر داشت و دستهای پشت پرده در سیاست و جنگ را در این فیلم به زیبایی نشان میدهد و داستانی که کوبریک فیلمنامه آنرا با توجه به رمان همفری کاب به نگارش درآورد . فیلمی که داستان سه سرباز بیگناه را که به جرم بزدلی و گناه نکرده به میز محاکمه و بعد به سمت جوخه مرگ ... اشاره دارد .«راههای افتخار» نخستین فیلم کوبریک است که با جسارت سینمای پرحادثه میگذرد و به سینمای اندیشه راه پیدا میکند. بازیها ظریف، محکم و جز به جز بودند. هنوز هیچ فیلمی نتوانسته است از نظر تاثیرگذاری تصاویر جنگی با این فیلم برابری کند.کوبریک به دشواریهای کار در یک کشور خارجی اهمیت نمیداد. با این که گروه به زحمت انگلیسی صحبت میکردند، او میگوید: «هیچ گونه تردیدی دربارهی جنبهی فیلمسازی نداشتم. درضمن بیشتر کارها را خودم انجام میدادم. آلمانیها آدمهای فنی فوقالعادهای بودند، و کاملاً متوجهی کار.»او ناچار بود به صد تا پلیس آلمانی که نقش پیادهنظام فرانسوی را بازی میکردند، مرتب یادآوری کند که قرار است آنها سربازان تازهکاری باشند، زیر آتشی وحشتناک، که اصلاً به آن عادت ندارند. تا این که بالاخره آلمانیها دست از قهرمانبازی برداشتند. گودالهای انفجاری که آنها بی محابا به داخل و خارجاش میپریدند، با مادههای منفجرهای مینگذاری شده بودند که میتوانست سوختگیهای سختی وارد کنند.کوبریک میگوید: برای این صحنهها ما شش دوربین داشتیم که آنها را پشت سر هم روی یک خط آهن طویل قرار داده بودیم. میدان جنگ به پنج منطقهی «مردن» تقسیم شده بود، به هر سیاهیلشکر شمارهای از یک تا پنج داده و گفته شده بود در آن منطقه، و اگر ممکن باشد نزدیک محل یک انفجار «بمیرد.»علاوه بر مهارتهای فنیای که کوبریک از خود در راههای افتخار نشان داده بود، در بازی گرفتن از هنرپیشگان نیز استادی و مهارت خود را به زیبایی آشکار کرد. بازیگران قتل، همگی بدون استثنا به خوبی ایفای نقش کردند، تقریباً همهی آنها از میان بازیگران نیرومند و مطمئن هالیوود میآمدند؛ اما در راههای افتخار، ابعاد دیگری از بازی خود را نشان دادند.یکی شدن بازیها با شخصیت بازیگران، فیلمبرداری، تدوین و کارگردانی، همگی هوشمندی کوبریک را نشان میدهند. منتقدان عموماً همرأی بودند که کرک داگلاس از حد همیشگی خود فراتر رفته است و دلیل آن را کیفیت کارگردانی میدانستند.
آیا اسپارتوکس متعلق به کوبریک است؟
در سال ۱۹۶۰، کوبریک کارگردانی فیلم پر هزینه و تاریخی اسپارتاکوس را برعهده گرفت.این فیلم بیش از دوازده میلیون دلار هزینه داشت. پیش از این بر کسی پوشیده نبود که که کوبریک در حین کار آزادی عمل را می خواست و به هیچ عنوان با دخالت ها کنار نمیآمد.اما در طول ساخت این فیلم با با دخالتهای بیجای کرک داگلاس که تهیه کنندگی این فیلم را برعهده داشت مواجه گشت ظاهرا دخالت ها او در این فیلم تا جایی پیش رفت که هیچ گاه این فیلم را متعلق به خود ندانست. کوبریک میگوید: «ساختن صحنههای نخستین تعلیم جنگ تن به تن گلادیاتورها لازم بود. شاید به این دلیل که صحنههایی پرحادثه بودند، و به فیلمنامهای که از حیث گفتوگوپردازی و شخصیتپردازی ضعیف مینمود، ارتباطی نداشتند.»او به هر دو مورد انتقاد و تصور کرده بود که انتقادهایش پذیرفته میشوند. ولی پس از چند ماه متوجه میشود به پیشنهادهایش توجهی نشان داده نشده است.دو سال بعد، یعنی سال ۱۹۶۲، او به خود اجازه داد تا اشارهای نسبتاً طعنهآمیز از ناتوانی خود بکند؛ وقتی که پیترسلرز در نقش «کویلتی» در لولیتا با لکنت میگوید: «من اسپارتاکوس هستم، مرا آزاد کنید.»
اولین فیلم طنز کوبریک
دو سال بعد کوبریک از رمان بسیار ارزشمند و در خور تحسین ولادیمیر نابوکوف به نام لولیتا , فیلم نامه را با همین نام نگارش کرد . فیلمی که داستان زندگی مردی را نمایان میکند که عاشق دختر خوانده خود میشود و داستانها و وقایعی که که بعد از آن اتفاق میافتد .کوبریک باز هم در این فیلم علم به سینما داشتن خود را به واقع نشان داد. این فیلم که اولین اثر کمدی او به شمار میرود بر اساس کتاب ولادیمیر ناباکوف (نویسنده مطرح روسی ساخته شده است، کوبریک یک جا به صراحت گفته است که من مخالف سرسخت فیلم ساختن از رمانهای مشهور و پرفروش هستم. با این حال معلوم نیست که چرا لولیتا را برگزید. هرچند این فیلم خالی از تاثیرات زیاد و گوناگونی روی عادات و مد زمان نبود ولی این تاثیر نمی تواند توجیه کننده عمل فیلمسازی باشد که معتقد به مسئولیتهای اجتماعی و روشنفکرانه است که درباره شیفتگی مرد کور میانسالی به نادختری کوچکش است. فیلم طنز تلخی را در بر دارد، چنانچه خانم پائولین کیل، از منتقدان مطرح آمریکایی درباره این فیلم گفته: « لولیتا، انسان را در عین خنداندن به نفس نفس میاندازد.». در همین سال کوبریک با رضایت هریس شراکتش را با او به هم زد. زمانیکه از کوبریک در مورد چگونگی موفق شدن لولیتا سوال کردند , وی در جواب گفت : کیفیت این رمان در قسمت اعظم آن بستگی به سبک و شیوه نگارش نابوکوف دارد و سبک یکی از اصولی است که ارزش کتاب او را تعیین میکند.
دکتر استرنج لاو، فیلمی تامل بر انگیز
دکتر استرنج لاو فیلمی است که مظهر تازه انقلاب ادبی آمریکا به شمار میرود و در آن همه چیز از بمب ئیدروژنی ، مغزهای الکترونیکی ، اعتقادات ، فشارها ، ضروریات بین المللی ، سیاستها و مردان روزگار به طنز و استهزا گرفته شده است و اسامی هر یک از قهرمانان طعنهای به شخصیت آنهاست. شاید این فیلم را بتوان منتسب به یک سینمای آنارشی دانست و شاید واقعا محصول یاس کارگردان از بحران بزرگ بین المللی و خطرات عظیمی باشد که بشریت را تهدید میکند. نتیجهگیری طنزآمیز و مایوسانه این فیلم آنست که بشر امروز باید همه پدیدههای موجود را قبول داشته باشد و حتی یاد بگیرد که در کنار بزرگترین دشمن خود یعنی بمب زندگی کند و آنرا دوست داشته باشدکوبریک در سال 1964 فیلم دکتر استرنج لاو را یه تصویر کشاند و فیلم نامه آنرا با پیتر جورج به قلم نگارش درآوردند . این فیلم به لحاظ ساختار , مفهومی طنز و کمیک دارد که یک کمدی سیاه خوانده میشود که درآن کوبریک انتقاد کوبنده ای میکند از سلاح های هستهای و جنگ ...کوبریک در مورد این فیلم گفته است که :" ما نمیتوانیم از توجه کردن به آدمها خودداری کنیم , زیرا حماقتها و ضعف ها و تظاهرات اصلی و اساسی او را میشناسیم . من در دکتر استرنج لاو با عدم تعقل ذاتی انسان که او را به نابودی میکشاند سروکار داشتم . این عدم تعقل هم اینک به همان شکل در ما باقی است و بایستی سرکوب شود. ستنلی کوبریک بعد از ساختن فیلم "دکتر استرنج لاو" بود که توجه منتقدان جدی سینما را به خود جلب کرد. این فیلم درباره یک ژنرال ارتش آمریکا است که جهان را به ورطه یک جنگ جهانی میبرد. استیون اسپیلبرگ، کارگردان بزرگ سینمای آمریکا می گوید: "من از همان موقعی که دکتر استرنج لاو را دیدم، پی به قدرت کوبریک به عنوان یک کارگردان بردم
راز کیهان شگفتی کارگردانی
کوبریک 4 سال بعد در سال 1968 فیلم حماسه فضایی یا راز کیهان را ساخت.این فیلم از داستان کوتاه نگهبان به قلم آرتور سی کلارک بهره گرفته بود .در این فیلم نیز به قدرت کارگردانی کوبریک میتوان پی برد که با استفاده از نماهای طبیعی و بدون هیچ کاربرد تروکاژ توانست این پروژه را به اتمام برساند و عقاید خود نسبت به چگونگی شدن جهان در سالهای بعد را اظهار کند شاید کوبریک را در این شیوه هم صاحب سبک دانست زیرا تا قبل از این کار کمتر کارگردانی در مقام بیان و توصیف این چنین کرات و زمین و استفاده از نماهای طبیعی در فیلم دیده شده باشد .این فیلم در مقام بیان واقعیات فلسفی جهان و همچنین پرده برداشتن از این اتفاقات است که بر همین حسب این فیلم کوبریک را نخستین فیلم نیچهای تاریخ سینما بیان کردند .این کار کوبریک هم بر کارنامه هنری وی صحهای گذاشت و باعث شناخته شدن هرچه بیشتر او در سینما گشت. فیلم با مناظری از کره زمین در دوران قبل از به وجودآمدن انسان شروع میشود. گروهی از میمونهای اولیه به زندگی لایشعر خود مشغولند. در طول زمان این میمونها استفاده از نیروی ضربتی شی دیگری مثل یک قطعه استخوان را فرا میگیرند و آن را به عنوان اسلحه به کار میبرند. میمونها همچنین در یک صحنه سمبلیک با قطعه سنگ صاف و تراشیده شدهای روبرو میشوند که شکوه و بیگانگی آن در ایشان هراسی برمیانگیزد و آنها را به احترام و پرستش وا میدارد. این قطعه سنگ مظهر وجود مجهول حاکم و نشانی از قدرت ماوراء الطبیعه است چرا که درست کردن چنان سنگی از عهده موجودات زمان ساخته نیست و ناگزیر دست دیگری در میان است...
پرتغال کوکی و اثری جذاب
چهار سال بعد از ساخت فیلم پرتغال کوکی , کوبریک مشغول به ساخت فیلم زیبای باری لینون شد .فیلمهای که در مورد شخصیتها صحبت میکند و تمام گفته فیلم و البته کارگردان در مورد بیوگرافی شخصیت مورد نظر است در تاریخ سینما بسیار ساخته شده است .که میتوان از موفقترین آنرا باری لیندون دانست . فیلمنامه این فیلم را کوبریک با استفاده و برداشتی از رمان «سرگذشت باری لیندون» نوشته ویلیام میلپیس تاکرای، نوشت .فیلم به احوالات جوانی ایرلندی در قرن هجدهم اشاره دارد .
این فیلم هم یکی ازآن فیلمهای است که کوبریک در مقام کارگردان در انتخاب دقیق میزانسنها و نحوه نورپردازی و فیلمبرداری دست زد .کوبریک در صحنه های شب این فیلم و در نماهایی که در فضای بسته و اتاق گرفته شده بود از نورهای سرصحنه استفاده نمیکرد و در جاهایی از نور شمع بهره میجست زیرا میخواست فضای حاکم , فضای قرن هجدهم باشد ...با اتمام این فیلم باری دیگر منتقدین و تماشاگران به نبوغ فراوان کوبریک پی بردن فیلم بعدی کوبریک، پرتقال کوکی (۱۹۷۱)، بر اساس داستانی از آنتونی بورخس (Anthony Burgess) ساخته شد و علیرغم ظاهر بدبینانه فیلم او در نهایت دید خوشبینانه خود را به انسان نمایش دادهاست. در پایان این فیلم شخصیت اصلی هرچند در رؤیای خود، اراده خود را بازمییابد. در واقع کوبریک در این فیلم میخواهد بگوید کاهش دادن انسان به یک ماشین ساده قابل تحقق نیست. هنگامی که در سال ۱۹۷۱ فیلم "پرتقال کوکی" ساخته شد، دیگر کسی شک نداشت که کوبریک حتی از حد سینماگران بسیار موفق هم بسیار فراتر رفته است.قدرت همهجانبه دانش و کنترل دولت بر همه ارکان زندگی افراد جامعه، بیانگر نقد سیاسی و اجتماعی کوبریک بود که در این فیلم به خوبی تبلور یافته بود.
درخشش و اوج فیلمسازی
کوبریک درخشش فیلم بعدی کوبریک که وی را به اوج فیلمسازی و کارگردانی رساند .همانطور که در قبل گفتیم کارهای کوبریک از جمله کارهای شاخص و کلاسیک جهان است و گفتیم در بیشتر سبکها صاحب قلم و اندیشه است و بیشتر کارهای را که وی شروع کرد ، کارگردانان نامی در همین دوره در حال ادامه آن هستند .فیلم درخشش یکی از آن عجایب سینمایی است که میتوان گفت: آخاندرو آمنابار در فیلم دیگران و یا ام نایت شیامالان در فیلم حس ششم , میخواستند همین راهی را که کوبریک آغاز کرده بود , طی کنند .کوبریک در درخشش با یکی از فیلم نامه نویسان مطرح جهان با نام استیفن کینگ همکاری داشت در سال ۱۹۸۰، کوبریک اقتباسی از رمان رعب انگیز استیفن کینگ به نام درخشش، ارائه داد. درخشش، درباره یک نویسندهاست که به همراه همسر و فرزندش، در فصل زمستان به یک هتل کوهستانی بسیار مجلل میرود تا علاوه بر سرایداری این هتل به نوشتن رمانش بپردازد. حوادثی در هتل رخ میدهد و او را به یک جانی بدل میکند. کوبریک به خوبی داستان کینگ را به تصویر کشید و بازی خوب جک نیکلسون در نقش نویسنده نیز در این موفقیت بی تاثیر نبود. غلاف تمام فلزی او در سال ۱۹۸۷، فیلم بحث برانگیز و در عین حال تحسین برانگیز غلاف تمام فلزی را ساخت. غلاف تمام فلزی ماجرایی تلخ و گزنده را در خلال جنگ ویتنام و در یک پایگاه آموزشی تک تیراندازان نیروی ارتش آمریکا و بعد از آن در میدانهای جنگ در ویتنام روایت میکرد. فیلم آشکارا انتقادی بود به تزریق روحیه وحشی گری و جنگ طلبی به سربازان بیچاره آمریکایی و تبدیل کردن آنها به حیوانات دست آموز. فیلم غلاف تمام فلزی از نظر کارگردانی و ساختار، بسیار خوب پرداخت شده بود و صحنههای جنگی که کوبریک طراحی کرده بود بسیار تماشایی و هنرمندانه بودند.
چشمان کاملاً بسته و نقد بنیان خانواده درغرب کوبریک
در سال ۱۹۹۹ با دوازده سال فاصله از فیلم قبلیاش، فیلم بحث برانگیز دیگری ساخت:چشمان کاملاً بسته این فیلم نیز انتقاد تند و گزندهای را در بر داشت، اما این بار این انتقاد درباره سست بودن پایههای خانواده در زندگی امروز، خصوصاً زندگی آمریکایی بود، و از همه مهم تر پنهان بودن لایههای خیانت در بافت این خانواده که هر لحظه با تلنگری ممکن است سر بر آورد. کوبریک پیش از آنکه فیلمش به نمایش عمومی دربیاید در ۷ مارس ۱۹۹۹درگذشت و پخش این فیلم مدت کوتاهی بعد از مرگش در آمریکا آغاز شد. فیلم انتقادات شدیدی را در بر داشت و اداره سانسور آمریکا بخشهایی از فیلم را حذف کرد.استنلی کوبریک در تاریخ سینما جایگاه مهم و ویژهای دارد، هم به دلیل فیلمهای پراهمیت وبحث برانگیزش، هم به دلیل تکنیک منحصربهفرد و خلاقهاش و هم به دلیل تملک قاطعانه فیلمهایش و جلوگیری از دخالتهای تهیه کنندگان و سرمایه داراند از نکات قابل برداشت و استنباط از این فیلم وجود رنگ ها و همچنین نقاب ها که در فیلم به کار برده شده است . رنگ قرمزی که در این فیلم نشان داده میشود نشان از تنزل و انحطاط است و باز هنگامی که کوبریک از رنگ آبی در بخشی از سکانسها استفاده کرده نوعی آرامش و ثبوت را به بیننده القا میکند .در بحث نقاب اینچنین است که زمانی که فردی نقابی به چشمان خود میزند , هدف از این کارش شناخته نشدنش است و یک نوع هویت کاذب و موقتی است این امر در جایی صادق است که کروز در مراسمی شرکت میکند که تمام شرکت کنندگانش ماسک به چهره دارند که نشان از نبودن واقعیت در جامعه آمریکا که تمام این افراد با این حرکاتشان میخواهند از واقعیت بگریزند.
رایان باخدا