قتل در سقاخانه

۱۴۰۰/۰۴/۳۰ - ۲۱:۴۱:۲۲
کد خبر: ۱۲۰۹۹۶۳
مطبوعات حامی دولت (یا در واقع حامی رضاخان) انگشت اتهام را به سمت مخالفان سردارسپه گرفتند و آنان را به دست داشتن در قتل ایمبری و دسیسه‌چینی برای تضعیف و سرنگونی دولت متهم کردند. آن روزها عده زیادی به حبس افتادند و شکنجه شدند و شمار دیگری هم به تبعید رفتند. از این‌ رو می‌گویند واقعیت ماجرای قتل ایمبری هر چه بود، در نهایت به نفع رضاخان و جریان هوادار او تمام شد.

به گزارش روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ روزنامه اعتماد نوشت: «تابستان ۱۳۰۳ یکی از امریکایی‌های مقیم ایران به نام رابرت ایمبری حوالی سقاخانه آشیخ هادی کشته شد. او آن زمان کارمند سفارت امریکا در ایران بود و گویا نسبت به گفته‌هایی که آن روزها درباره سقاخانه رواج پیدا کرده بود کنجکاوی می‌کرد و قصد عکاسی از آن محل را داشت. این گفته‌ها چه بود؟ مثلا می‌گفتند شبی کوری بعد از خوردن جرعه‌ای آب شفا پیدا کرده و چشمش بینا شده یا مرد فلجی ناگهان از جا برخاسته و با پای خود راه رفته است. این گفته‌ها ... ایمبری را به سقاخانه کشاند اما او در آنجا - طبق روایت غالب - با رفتارش مردم را تحریک کرد و این مردم تحریک‌شده هم او را فراری دادند. هنگام فرار هم راه را بر او بستند و با سنگ و چوب تا حد مرگ کتکش زدند. البته چه همان زمان و چه بعدها می‌گفتند خشم مردمی که در سقاخانه جمع شده بودند فقط ظاهر ماجرا بوده و قتل ایمبری به توطئه‌ای پیچیده برمی‌گردد. چون او همان زمان برای شرکت نفتی سینکلر کار می‌کرد و سعی در جفت‌وجور کردن معامله‌ای پرسود برای آن داشت.

قتل ایمبری در ایران جنجال به پا کرد و خبرش در مطبوعات امریکایی منتشر شد. مثلا دیلی بنر در چنین روزی از سال ۱۹۲۴ نوشت: «تهران: سرگرد رابرت دبلیو. ایمبری، نایب‌کنسول امریکا، روز جمعه در اینجا بر اثر ضرب و شتم جماعت محل، جان خود را از دست داد. مردم از اقدام سرگرد ایمبری جهت عکسبرداری از سقاخانه معروف معجزه‌گر آزرده‌خاطر شدند.»

بازداشت ۲۰۰ نفر از کسانی که آن روز در سقاخانه بودند و بعد بررسی جسد ایمبری و گمانه‌زنی درباره چگونگی مرگ او، پیچیدگی ماجرا را بیشتر کرد. یونایتدپرس در ۲۱ ژوئیه خبر داد که «طبق گزارش‌های رسیده از تهران ... کالبدشکافی نشان داده ایمبری بر اثر جراحت در ناحیه سر با یک شمشیر سی‌بر کشته شده است. شرایط وخیم به نظر می‌رسد زیرا سی‌برها تنها توسط ماموران نظمیه حمل می‌شوند.»

گویا آن روز عده‌ای از ماموران شهربانی در محل حضور داشتند اما بیشترشان وارد درگیری نشدند و فقط ماجرا را تماشا کردند. در نهایت هم دادگاه بررسی این قتل، فقط ۳ نفر از مردم عادی را مجرم شناخت و به اعدام محکوم کرد؛ آن‌ هم در شرایطی که هر ۳ نفرشان ابتدا مدعی بی‌گناهی بودند و بعد زیر شکنجه به دست‌ داشتن در قتل اعتراف کردند. وزارت خارجه امریکا هم در یادداشتی رسمی به دولت ایران معترض شد و درخواست پرداخت غرامت به همسر مقتول کرد. دولت ما هم با پذیرش این واقعیت که به‌ هر حال این دیپلمات امریکایی - ولو خطاکار - در خاک کشور ما کشته شده است این اعتراض و پرداخت و غرامت را قبول کرد (مبلغ آن ۶۰ هزار دلار تعیین شد). جسد او را هم به امریکا بردند و در مراسمی رسمی که رییس‌جمهوری این کشور هم در آن حضور داشت در قبرستان آرلینگتون ایالت ویرجینیا به خاک سپردند. اما در کشور ما، دولت که آن زمان در دست رضاخان بود از این فرصت بهره برد و با اعلام حکومت نظامی و «بگیر و ببند» عرصه را به مخالفانش تنگ کرد. حتی مطبوعات حامی دولت (یا در واقع حامی رضاخان) انگشت اتهام را به سمت مخالفان سردارسپه گرفتند و آنان را به دست داشتن در قتل ایمبری و دسیسه‌چینی برای تضعیف و سرنگونی دولت متهم کردند. آن روزها عده زیادی به حبس افتادند و شکنجه شدند و شمار دیگری هم به تبعید رفتند. از این‌ رو می‌گویند واقعیت ماجرای قتل ایمبری هر چه بود، در نهایت به نفع رضاخان و جریان هوادار او تمام شد.»

نظر شما