الهی به ید العباس...
باشگاه جوانی برنا/راه حرم حسین از حرم عباس است آنهایی که کربلا رفته اند میگویند. دل این دو برادر با هم گره خورده درست همان موقع که امیرالمومنین پس از شهادت بانوی یاس ها از برادرش عقیل، كه به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست كرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری كند و عقیل، فاطمه كلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری كرد و ازدواج صورت گرفت تا عباس یار و یاور حسین به دنیا بیاید.
مـشك بـرداشت كه سیـراب كـند دریـا را/ رفـت تـا تـشنـگیاش آب كـند دریـا را/ آب روشن شد وعكـس قـمر افتاد در آب/ مـاه میخواست كه مهتاب كند دریا را
«استاد شهید مرتضی مطهری در خصوص نحوه شهادت علمدار كربلا میگوید: روز عاشورا میشود، بنابر یكی از دو روایت ابوالفضل (ع) جلو میآید؛ عرض میكند «برادرجان به من هم اجازه بفرمایید این سینه من تنگ شده است، دیگر طاقت نمیآورم، میخواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما كنم.»؛ من نمیدانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرتابوالفضل (ع) را چنین داد، خود اباعبدالله (ع) بهتر میدانست.
فرمود «برادرم! حال كه میخواهی بروی، برو بلكه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری.»
ابوالفضل فرمود «چشم». ببینید چقدر منظره باشكوهی است؛ چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانیت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت و فداكاری است؟! یكتنه خودش را به جمعیت میزند. مجموع كسانی را كه دور آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشتهاند. وارد شریعه فرات شد؛ اسب را داخل آب برد (این را همه نوشته اند.
تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است. همان طور كه سوار است و آب تا زیرشكم اسب را فرا گرفته است، دست زیر آب میبرد، مقداری آب با دو دستش تا نزدیك لبهای مقدسش میآورد؛ آنهایی كه از دور ناظر بودهاند، گفتهاند اندكی تامل كرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد؛ آبها را روی آب ریخت.
كسی نفهمید كه چرا ابوالفضل (ع) در آنجا آب نیاشامید! اما وقتی كه بیرون آمد رجزی خواند كه در این رجز، مخاطب، خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید.
«ای نفس ابوالفضل! میخواهم بعد از حسین زنده نمانی. حسین شربت مرگ مینوشد، حسین در كنار خیمهها با لبتشنه ایستاده باشد و تو آب بیاشامی! پس مردانگی كجا رفت، شرف كجا رفت، مواسات و همدلی كجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست، مگر تو مأموم او نیستی، مگر تو تابع او نیستی؛ هیهات! هرگز دین من چنین اجازهای به من نمیدهد، هرگز وفای من چنین اجازهای به من نمیدهد...»
این را هم عرض كنم كه امالبنین مادر حضرتابوالفضل (ع) در حادثه كربلا زنده بود؛ ولی در كربلا نبود؛ در مدینه بود. به او خبر دادند كه در حادثه كربلا هر چهار پسر تو شهید شدند. این زن بزرگوار به قبرستان بقیع میآمد و برای فرزندان خودش نوحه سرایی میكرد؛ نوشتهاند نوحهسرایی این زن آنقدر دردناك بود كه هر كس میآمد گریه میكرد حتی مروانحكم كه از دشمنترین دشمنان بود.» -به نقل از کتاب حماسه حسینی-
امروز روز ولادت سقای کربلاست. ادبش را باید سرمشق راه زندگی کرد و بر غیرت و شجاعت رشک برد.الهی به "ید العباس" باید گفت و از خدا استواری در دین و خط بندگی طلب کرد. راستی قبر مادرش خانم امالبنین از پشت پنجرههای غربت گرفته بقیع معلوم است قبری که بوی حرم سقا میدهد و غربت شیعه...