نقاشی‌های خط خطی خیابانی؛

رضا بلوط گالری خیابانی را به نمایشگاه‌ها ترجیح می‌دهد

۱۳۹۳/۰۹/۱۹ - ۱۳:۱۴:۴۳
کد خبر: ۲۴۴۸۴۶
رضا بلوط گالری خیابانی را به نمایشگاه‌ها ترجیح می‌دهد
رضا بلوط پیرمردی در خیابان انقلاب، روبروی سردر اصلی دانشگاه تهران بساط خود را پههن کرده و نقاشی هایش را با گیره های کاغذ به طنابی چسبیده به دیوار وصل کرده،

رضا بلوط، پیرمردی در خیابان انقلاب، روبروی سردر اصلی دانشگاه تهران بساط خود را پهن کرده و نقاشی هایش را با گیره های کاغذ به طنابی چسبیده به دیوار وصل کرده، بر روی زمین نشسته خودکارهای رنگی اش را هم در اطرافش چیده و بر روی کاغذ های A4 نقاشی می کشد. پای سیب و چای لیپتون هم در کنارش است. می گویم، «چایی تون رنگ زغال شد» می خندد و لیپتون را از لیوان چای بیرون می آورد و مشغول نوشیدن چای می شود.

چند سالتونه؟

من متولد 1330 هستم.

چند ساله با خودکار نقاشی می کشی؟

43 سال.

 از این راه امرار معاش می کنی؟

 آخه کی از این راه امرار معاش می کنه؟

 دلت نمی خواد یه نمایشگاه از نقاشی هات برگزار کنی؟

نه، این روزنامه رو ببین روزنامه شهرونده. پارسال با من مصاحبه کردند و به من پیشنهاد دادند نمایشگاه برام بگذارند. این هم روزنامه همشهریه. همین چند وقت پیش با من مصاحبه کردند. ببین شهروند نوشته رضا بلوط گالری خیابانی را به نمایشگاه ها ترجیح می ده. خیلی ها به من پیشنهاد دادند نمایشگاه برگزار کنم اما من می گم همین جا خوبه.

سردت نیست اینجا نشستی؟

مگه می شه سردم نباشه؟

شغل اصلیت چیه؟

من نقاشم.

چطور این طرح ها رو می کشی؟

این طرح ها تو ذهنمه، از ذهنم میان، رنگ ها رو هم همینطوری ترکیب می کنم.


یک موتوری خبر داد که مامور شهرداری در حال رد شدن از اینجاست و با خود دوربین به همراه دارد. 

رضا بلوط به من و چند نفر دیگر که آنجا بودند گفت ازدحام نکنید. یک ربع دیگر برگردید. وقتی برگشتم دیدم رضا بلوط به همراه دوستش بر روی نیمکت روبروی نقاشی هایش نشسته است. 

این نقاشی که خورشید داره و چند تا چوب روی خورشید رو پوشاندند نماد چیه؟

این نماد آزادیه، چوب ها خورشید رو نگه داشتند. کلاه کج رو می بینی روی چوبه؟ کلاه اگر بیفته دیگه تمومه. 

رضا بلوط شعر هم می سراید. یکی از شعرهایش را که در وصف دوستش گفته بود خواند. هریک از نقاشی هایش اسم بلندبالایی داشت. 

رهگذران با عجله و به سرعت از جلوی رضا بلوط و نقاشی هایش رد می شوند. عده ای مکث کوچکی می کنند و به نقاشی های دیوار نگاهی می اندازند.

زن میانسالی پرسید نقاشی هاتون رو چند می فروشید؟ من فقط 1000 تومان دارم. رفتم خرید پولهام ته کشیدند.

می تونی بعدا پولش رو بیاری. من به اونهایی که پول ندارم می گم نقاشی رو ببرن پولش رو بعدا بیارن.

کافه قنادی نزدیک بساط رضا بلوط مملو از جمعیت است. 

اما این جمعیت با سرعت هرچه تمام تر از کنار نقاشی های رضابلوط رد می شوند. چند دختر جوان مشول تماشای نقاشی های خودکاری می شوند. بابا الان اینا فکر می کنند این نقاشی ها چاپی هستند. من باید برم بغل نقاشی ها بنشینم و نقاشی کنم. 

به اصرار دوستش همان جا روی صندلی خودکارهایش را بیرون می آورد و مشغول نقاشی کشیدن می شود. در عصر سرعت و تکنولوژی اگز مکثی کوتاه میان راه بکنیم و به اطراف خود نگاهی بیندازیم می توانیم کسانی را ببینیم که بساطی چیده اند توجه ما را به هنر و محبت خود جلب کنند و اندکی از تنهایی و عزلت خود بکاهند.

نظر شما
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز