در كنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینى و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه كرد. كسانى دارند روزبهروز خرافات جدیدى را وارد جامعهى ما مىكنند.
مبارزهى با خرافات را باید جدى بگیرید. این روش علماى ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانسارى، عالم معروف، مُحشىِّ شرح لمعه سیصد سال پیش براى اینكه خرافات را برملا كند، كتابى به نام «كلثوم ننه» را نوشت، كه الان هست.
بنده چاپهاى قدیمش را داشتم و اخیراً هم دیدم مجدداً چاپ شده است، كه چاپ جدیدش را هم براى من آوردند. ایشان با زبان طنز، معروفترین خرافات زمان خودش را به زبان فتواى فقهاى زنان درآورده و مىگوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یكىاش، كلثوم ننه است! یكى، دده بزمآراست! یكى، بىبىشاه زینب است! یكى، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلاً در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبى را نقل مىكند.
یعنى عالم دینى به این چیزها مىپردازد. ما خیال مىكنیم اگر با یك مطلبى كه مورد عقیدهى مردم است و خرافى و خلاف واقع است، مقاومت كردیم، بر خلاف شئون روحانى عمل كردهایم؛ نه، شأن روحانى این است.
همین آیهاى كه الان این آقاى عزیزمان با صداى خوبى خواندند: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه ولا یخشون احدا الّا اللَّه و كفى باللَّه حسیباً» در مورد چیست؟ این آیه در مبارزهى با یك خرافه است. این آیه مربوط به قضیهى «زید» و راجع به یك خرافه است.
پیغمبر اكرم از طریق جبرئیل مطلع شد كه زینب (دختر عمهاش) كه یك روزى براى مبارزهى با اشرافیگرى، او را به عقد پسرخواندهى آزاد شدهى خودش (یعنى زیدبن حارثه) درآورده بود، همسرش خواهد شد. پیغمبر زیدبن حارثه را كه غلامش بود، خرید، آزاد كرد و به عنوان پسرخواندهى خودش انتخاب كرد و بعد هم دختر عمهى خودش زینب را - كه جزو اشراف و خانوادهى قریش و بنىهاشم بود - به تزویج او در آورد. با هم زندگى مىكردند. جبرئیل خبر داد كه این زینب، زن تو خواهد شد. پیغمبر سكوت كرد، «و تخشى النّاس واللَّه احبّ ان تخشاه».
بعد خود زید آمد و به پیغمبر شكایت كرد كه من نمىتوانم با این خانم زندگى كنم؛ خانم و اشراف زاده و اعیانزاده، و من، غلام و سابقهى بردگى؛ اصرار داشت كه او را طلاق بدهد. پیغمبر اكرم سفارش كرد كه: «امسك علیك زوجك»؛ او را نگهدار. «و تحفى فى نفسك ما اللَّه مبدیه». بعد بالاخره آنچه كه تقدیر و امر الهى بود، انجام گرفت. پیغمبر هم كه مطیع امر پروردگار است. زید، زینب را طلاق داد و پیغمبر زنِ پسر خواندهى خودش را خواستگارى كرد و گرفت؛ و این در حالى بود كه زنِ پسر خوانده را مثل زنِ فرزند مىدانستند؛ خرافه یعنى این.
بر حسب سنتهاى قدیم جاهلى، مسلمانها هم هنوز در همان فكرها بودند كه كسى زنِ پسرخواندهى خودش را نمىتواند بگیرد؛ اما پیغمبر زن پسرخواندهى خودش را گرفت. این است كه مىگوید: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه»؛ یعنى ناظر بر این قضیه است. البته كلى است؛ اما در این قضیه وارد شده؛ مبارزهى با خرافات اینقدر مهم است.
در مبارزهى با خرافات شجاع باشید. البته خرافه چیست؟ خود این مهم است. بعضیها هستند كه حقایق دینى را هم به عنوان خرافه انكار مىكنند. ما كارى با آنها نداریم. آنچه كه با كتاب و سنت متقن و معتبر ثابت شده، از دین است؛ چه حالا عقول بپسندند یا نپسندند. از این حمایت و دفاع كنید. آنچه كه با دلیل معتبر ثابت نشده است و با مبانى و اصول دینى معارضه ندارد، دربارهى آن ساكت بمانید. آنچه كه با یكى از اصول دینى معارضه دارد و مدرك معتبرى ندارد، ردش كنید. این مىشود خرافه، و معیار خرافه این است.
امروز شما ببینید مدعیان ارتباط با امام زمان و ارتباط با غیب، با شكلهاى مختلف در جامعه دارند كار مىكنند. البته این همه نشانهى این است كه گرایش به دین، یك عنصر اصلى در زندگى مردم است. مردم به مسائل دینى علاقه دارند كه آدم خرافه ساز مىرود خرافه درست مىكند؛ چون آن كالاى اصلى در اختیارش نیست، كالاى تقلبى را به میدان مىآورد تا اینكه مردم را جذب كند. این نشانهى گرایش مردم به دین است. اما خوب، این خطرناك است. در مقابلهى با خرافات و آن چیزهایى كه از دین نیست، شجاع باشید و بگویید. ملاحظهى اینكه حالا ممكن است كسى بدش بیاید یا ممكن است چه بكند، نكنید؛ كه غالباً در مواردى انسان متأسفانه مىبیند كه این مراعاتها هست.
بیانات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در جمع روحانیون استان سمنان، 17/ 8 /1385