به گزارش خبرنگار برنا هر کسی از شغلت از حرفهات یکجور برداشت میکند؛ بعضیها در تعریف تو می گویند: "جماعتی معتاد از نوع کاغذ و خودکاریاش که گهگاه بنا بر شرایط به چیزهای دیگر هم اعتیاد پیدا می کنند مثل VOICE RECORDER، باتری (در صورت امکان شارژی) و از هم مهمتر مصاحبه شونده ای که خوب و مختصر حرف بزند"، بعضیها میگویند "سمج"، بعضیها میگویند "پاکار" بعضیها هم میگویند "فضول" اما ما فقط میگوییم خبرنگار آنهم با اعمال شاقه!
قدم اول: همه چیز شیرین است
برای بعضیها اولش با یک شیرینی شروع میشود. شیرینی قبولی در رشته خبرنگاری و روزنامه نگاری. پشت میزهای دانشگاه آنقدر همه چیز آرمانی است که دوست داری بپری وسط جامعه و فریاد "من خبرنگار متعهدم" را سر دهی. اما وقتی از پشت میزهای دانشگاه با کوله باری از عناصر خبری، ارزشهای خبری، سبک وارونه ، تاریخی، تعهد کاری و... وارد جامعه شدی آنوقت است که ...
کارورزی با اعمال شاقه
همه اول از کارورزی شروع میکنند و بعضیها تا آخر کارورز میمانند! همه اول از فی سبیل الله کار کردن شروع میکنند. مزه گسی دارد که بروی داخل یک مجموعه خبری و آنکه به او میگویند دبیر و سردبیر توی تخم چشمت نگاه کند و بگوید "سابقه نداری ( بماند که اگر هم داشته باشی باز می گویند سابقهات خوب نیست) باید یک مدتی آزمایشی کار کنی " و توی خبرنگارِ سمجِ پاکارِ عاشق آنقدر غرق رویاهایت هستی که همه شرایط را می پذیری از تحمل زیر آب زنی همقطارانت تا برنامههای خبری نیمه شب و پوششهای خبری مناطق صعب العبور.
بعد یک مدت اگر خوش شانس باشی و خودت را هم توانسته باشی نشان دهی میروی در لیست آنهایی که قرار است اگر خدا بخواهد در آینده نزدیک قرارداد ببندد و تو هنوز در رویای روزهای دانشگاه و کلاسهای خبرنویسی هستی.
اما وقتی که قرارداد بستی تازه میبینی نه از حقوق درست و درمان خبری است و نه از بیمه. در این بین آنهایی که دلشان میخواهند آزاد باشند و غصه بیمه را هم نخورند میروند سراغ حق التحریر نویسی. به قول خودشان پول خوبی هم میدهند اما بعضی وقتها فاصله بین مطلبت و دستمزدت یکسال طول میکشد.
هر چقدر هم نالان باشی از این قضییه یک "روز خبرنگاری" پیدا میشود که قول بدهند که بیمهات درست شود، مالیات به حقوقت تعلق نگیرد، برای کارت ارزش قائل شوند اما... نمیدانم باز هم در رویای روزهای پر شور کلاسهای تیتر زنی و گزارش نویسی هستی؟
به خودت تلقین کن تو یک خبرنگار موفق هستی!
توی همان کتابهای دانشگاه نوشته بودند که انگلیسیها به امثال من و تو میگفتند دارای حسی هستند به نام news for nose ( همان شم خبری خودمان است)، همانهایی که خاک روزهای سخت خبرنگاری خوردند میگفتند که تو "سه پیچی"، "پاکاری" و هزار و یک توانمندی خارق العاده که در هیچ کس یافت نمیشود همانها گفتند که نه بیمه داری و نه امنیت شغلی...
اما باز عشق خبرنگاری کار دستت داد...
امروز روز توست روز امثال توست روز جماعتی که خسته شدند از بس نالیدند از وضعیشان و دلشان خون شده از دست مسوولانی که یادشان میرود گاهی فکر کنند که روزنامه نگاران هم بیشتر از هدیه روز خبرنگار به بیمه و امنیت شغلی نیاز دارند.
امروز روز توست روز امثال من و توست روز آنهایی است که روز و شبشان با استرس خط خطی شده هر جا که می روند باید نگاهی به وسعت دریا و میدان عمقی به اندازه زمان داشته باشد. خلاصه کلام اینکه باید همه چیز را به شکل سوژه خبری ببینند.
امروز روز ماست روز تمام آنهایی که مجبورند احساسات، عواطف، عشقشان و... را پنهان کنند و خیلی چیزها را فراموش کنند چون کارشان کار خبر است و در کار خبر یاد گرفته اند که باید سخت باشند هر چند سبک نوشتن "نرم" باشد ... روز تمام آنهایی است که هنوز به امید تحقق تئوریهای شیرین درسهای روزنامه نگاری قلم می زنند.