بازخوانی پرونده ترانه های تیتراژ سریالهای تلوزیونی _ بخش هشتم

علیرضا قربانی برای فیلم مدار صفر درجه

۱۳۹۷/۰۹/۱۴ - ۰۸:۱۱:۰۲
کد خبر: ۷۸۲۵۱۳
علیرضا قربانی برای فیلم مدار صفر درجه
ترانه های تیتراژ با صدای خوانندگان بر روی سریالهای مختلف، گاهی در ماندگاری و شناخته شدن مجموعه های تلوزیونی موثر است و یا گاهی خواننده و ترانه بر اثر موفقیت سریال تلوزیونی در ذهن مخاطب ماندگار می شود ، در این پرونده به بررسی برخی از ترانه های ماندگار در سریالهای تلوزیونی می پردازیم.

به گزارش  سرویس فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، سابقه استفاده از  ترانه و کلام در فیلم به دوره قبل از انقلاب برمی گردد ، به این صورت که گاهی در طول فیلم برای تاثیر گزاری بیشتر بر روی مخاطب از ترانه های مختلف  با صدای خوانندگان مطرح به صورت صداگذاری شده استفاده می کردند که موجب شهرت و شناخت خوانندگان و ترانه سرایان می شد. امروزه روش استفاده از عنصر هنری کلامی با نام ترانه در سریالهای تلوزیونی دچار تغییرات شده و به نام تیتراژ آغازین و پایانی سریال به صورت یک بخش مجزای موسیقایی صورت می گیرد، که البته گاها اتفاق افتاده است که بر اساس استقبال تماشاگر خوانندگان تیتراژها قطعاتی را در طول سریال نیز اجرا میکنند که مجموعه ای موسیقایی را برای آن مجموعه سریال تشکیل می دهد. در این فرصت می خواهیم به معرفی برخی از کلام های ماندگار و تاثیر گزار سریالهای تلوزیونی بپردازیم . 

سریال مدار صفر درجه به نویسندگی و  کارگردانی حسن فتحی  در سال 1386 از شبکه یک سیما به روی آنتن رفت . فردین خلعتبری آهنگساز ، علیرضا قربانی خواننده و  شعر افشین یداللهی شاعر تیتراژ این سریال بودند. 

فیلم ماجرای سفر دانشجویی ایرانی به نام حبیب پارسا (شهاب حسینی) به فرانسه- به خاطر تحصیل در رشتهٔ فلسفه در دانشگاه پاریس - را نشان می‌دهد. ماجرا بر بستر جنگ جهانی دوم و شکل گرفتن صهیونیزم و تسلط تدریجی بر فلسطین می‌گذرد که طبیعتاً فضای داستان متأثر از این واقعه مهم تاریخی است. در زمان اعزام دانشجویان ایرانی به فرانسه و همچنین تحصیل آن‌ها در دانشگاه پاریس، جنگ جهانی دوم نیز در حال آغاز است. حبیب پارسا در دانشگاه با دختری یهودی به نام سارا استروک (ناتالی متی) آشنا می‌شود که اوایل، در کلاس با یکدیگر به مخالفت می‌پردازند که تدریجاً این مخالفت و سرکشی به عشق و تمایل بین این دو نفر مبدل می‌شود و...

مدار صفر درجه

 

وقتی گریبان عدم

با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را

پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را

در آسمان ها می کشید

وقتی عطش طعم تو را

با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم

نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این

دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن

دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا

از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم

شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و

عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو

نه آتشی و نه گِلی

چیزی نمی دانم از این

دیوانگی و عاقلی

 

 

 

نظر شما