رسول جعفریان:

میراث عاشورا را نمی توان صرفا شیعی یا سنی دانست

۱۴۰۱/۰۵/۱۶ - ۲۱:۰۷:۱۴
کد خبر: ۸۹۵۷۷۸
میراث عاشورا را نمی توان صرفا شیعی یا سنی دانست
رسول جعفریان گفت: میراث عاشورا را صرفا نمی توان شیعی دانست، کما این که سنی هم نیست، هر چند هر دو گرایش در روایتهای مختلف آن حضور دارد.

به گزارش خبرگزاری برنا؛ حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان استاد تاریخ و رئیس کتابخانه مرکزی، مرکز اسناد و تأمین منابع علمی دانشگاه تهران گفت: چند یادآوری درباره منبع شناسی عاشورا را میتوان برشمرد:

الف: انبوهی منابع: میراث مکتوب ما از عاشورا، از لحاظ کمیت و کیفیت و دقت میراث قابل توجهی است؛ گرچه باید توجه داشته باشیم که اصولاً تاریخ اسلام با همین شکل روایت شده است.

به طور کلی باید گفت گزارش وقایع دوره صدر اسلام، همراه با یک حس علمی تاریخی، تقریباً با توجه به شرایط کتابت برای عرب، شگفت انگیز است. مقایسه این متون با آنچه مثلاً در باره تاریخ قدیم یونان یا اروپای قرون وسطی افتاده، نشانگر فزونی دقت و کمیت در میراث اسلامی است.

اگر شما انجیل را که روایت زندگی عیسی (ع) است، با سیره ابن اسحاق مقایسه کنید، تفاوت دو سطح فهم تاریخی را می‌توانید بیابید. به نظر می‌رسد، درک عربی از تاریخ، درک بسیار بالایی بوده و این عوامل خاص خود را دارد.

آن مقدار میراث مکتوب که ما از مآخذ تاریخ اسلام داریم، اگر آنچه هم که مفقود شده به آن ضمیمه کنیم، می‌توانیم ادعا کنیم در کمتر دوره از ادوار گذشته تاریخی، چنین میراثی در اختیار است. وضع تاریخ معاصر را که امکانات متفاوت شده را نباید با آن مقایسه کرد.

ب: لزوم داشتن درک علمی: داشتن درک علمی از میراث تاریخی ما در زمینه عاشورا، کمک شایسته ای به ما خواهد کرد تا بتوانیم حادثه مزبور را به خوبی بشناسیم؛ اما اغلب از داشتن یک درک علمی جدی فرار می‌کنیم.

علت آن هم این است که می‌خواهیم از این رویداد مذهبی تاریخی، به کار دین و اصلاح گری و دنیا و آخرتمان برسیم. یک طرف منابع فراوان و دقیق و طرف دیگر تمایلات مذهبی و عاطفی ماست که اجازه نمی‌دهد ما علمی و شفاف با این قضیه برخورد کنیم. مسأله عواطف، مذهب و کلام، درآمیختن این منابع با ادبیات از جمله مشکلاتی هستند که ما را از نگاه علمی، تا حد دور می‌کنند. اینها مسائلی است که هست، اما بسادگی نمی‌شود با آن مقابله کرد. با این حال، مطمئن هستم تنها یک شناخت دقیق و همه جانبه برای همه ما مهم است، شناختی که باید یک دوره علمی را با شفافیت پوشش دهد تا بعداً اگر ما یا دیگری از آن، برای اهداف احیاناً نادرستی استفاده کرد، قابل تصحیح باشد.

ج: میراث عاشورا را صرفاً نمی‌توان شیعی دانست، کما اینکه سنی هم نیست، هر چند هر دو گرایش در روایتهای مختلف آن حضور دارد. مقصودم این است که بخشی از این میراث تاریخی است، آن هم توسط مورخانی که از تاریخ به عنوان یک ابزار علمی در حد روش‌ها و معلومات آن زمان استفاده می‌کنند. اندکی بعد، این گزارش‌ها، توسط گروه‌های مختلف مذهبی، رنگ مذهبی به خود گرفت. این امری علاوه بر گزارش تاریخی بود. اشاره خواهم کرد که عاشورا فقط تاریخ نیست، مذهب هم هست. اما میراث موجود، اساساً تاریخی است. معنای این سخن این نیست که گرایش مذهبی یا سیاسی در روایات آن وجود ندارد؛ و این امری عادی و واقع بینانه است، چون همان زمان هم نزاع نزاع مذهبی و سیاسی بوده است. اما نکته این است که در گذر زمان، گزارش‌ها، مذهبی‌تر می‌شود. یک مورخ شیعی، با یک مورخ با گرایش اموی عثمانی، به هر حال، در انتخاب روایات، بکار بردن کلمات، اعتماد به نقل‌ها یا عدم اعتماد و نقد آنها، متفاوت کار می‌کند. در اینجا قصدم بیان روایت مذهبی از یک تاریخ نیست، یا اگر هست، در حد، وجود تمایلات مذهبی در کلمات و ترکیب هاست.

د: لزوم داشتن علم منبع شناسی: وقتی در باره منبع شناسی عاشورا صحبت می‌کنیم، مقصودم فقط نگاه منبع شناسانه و سند شناسانه سنتی نیست. ما در یک دوره طولانی، این حس و آگاهی را نداشتیم که وقتی در باره کربلا یا بخش‌های دیگر تاریخ اسلام می‌نویسیم، در آغاز، وضع منابع را روشن کنیم. ما حتی در دوره‌های اخیر هم، ضمن اینکه سنّتاً از ارزش «سند» در بررسی گزارشها واقف بودیم، اما در منبع شناسی، از روش علمی اطلاعی نداشتیم. منبع شناسی، صرفاً نقد سند بر اساس سنجش‌های رجالی نیست، بلکه داشتن نوعی درک از واقع تاریخی توسط صاحب منبع است، و این مبتنی بر دیدگاه‌هایی است که ما در قرن اخیر در باره اهمیت مداخله مورخ در گزارش‌های تاریخی، از روی اختیار یا بدون اختیار داریم. معمولاً نگاه سندی، نگاه جزئی به یک روایت است، اما وقتی بحث از منبع شناسی می‌کنیم، ویژگی‌های کلی یک مجموعه نقل از یک راوی یا مولف را در نظر داریم. این نگاه مبتنی بر این است که یک مولف در گردآوری اخبار در یک متن تاریخی، زبان مخصوص به خود و نیز دیدگاه‌هایی را دارد که سبب می‌شود در گزینش و چینش آنها، روی خط مشخصی حرکت کند. این نکته‌ای است که یک پژوهشگر امروزی می‌تواند و باید با روش‌های علمی از مجموعه نقل‌های او استخراج کند.

ه: منابع ترکیبی و لزوم تفکیک نقل‌ها و منابع آنها: در باره منابع، این هم مهم است که وقتی می‌دانیم یک منبع قدیمی هست، به این توجه داشته باشیم که همان منبع قدیمی، ارزش تاریخی اش چه اندازه است و خودش از چند منبع جزئی‌تر و قدیمی تر استفاده کرده و ارزش هر کدام چه اندازه است. این نوعی تحلیل علمی از لایه‌های اخبار تاریخی در باره یک رویداد یا یک موضوع است که تاریخچه‌ی طولانی ندارد. درک اینکه روایات شفاهی، از مصادر قدیمی تر مکتوب گرفته شده است. برای مثال، کافی، از دهها بلکه صدها کتاب و کتابچه و اصل استفاده کرده است. این رویه را استاد مدرسی در کتاب میراث مکتوب شیعه، به خوبی نشان داده است. این هوشیاری را آدم‌های دقیقی که نگاه رجالی حدیثی داشتند، تا حدودی درک می‌کردند، اما در مجموع، در نگارش‌های تاریخی دوره صفوی و قاجار و پهلوی، چنین نگاهی وجود ندارد و این شامل کتاب‌ها و میراث مکتوب عاشورا هم می‌شود. گاهی یک روایت تاریخی در چند منبع آمده، اما همه اینها، به یک راوی ازیک دفترچه یا اصل او بر می‌گردد. اگر ما وصیت نامه امام به محمد بن حنفیه را فقط در یک کتاب دیدیم، خیلی تفاوت دارد که از چند مأخذ دست اول که هر کدام متعلق به یک مکتبی از کوفه، بصره، مدینه یا شام است، نقل شده باشد.

و: تاریخ گزاری یک روایت تاریخی از مهم‌ترین نکاتی است که ما باید در منبع شناسی بدانیم. هر نقل تاریخی در یک زمان معین شکل می‌گیرد. اینها علائم خاص خود را از لحاظ زبانی و اصطلاحی دارد. برای فهم این نکته از دوره معاصر مثال می زنم. وقتی ما گزارش‌های مربوط به یک حادثه‌ای مانند هفت تیر سال ۱۳۶۰ را ملاحظه کنیم، آنچه روزهای اول در اخبار درج شده در مطبوعات آمده، با آنچه طی روزهای بعد می‌شنویم، و همین طور آنچه بعدها افراد باقی مانده گزارش کرده اند، و یا روایات رسمی حکومت از این حادثه، و نیز آنچه در سالگرد آن حادثه طی سالهای بعد گزارش می‌شود، همه اینها، گرچه در گزارش اصل اینکه این واقعه رخ داده شریک هستند، اما روایت آنها تفاوت‌هایی دارد که می‌توان بر اساس شاخص‌هایی زمان آنها را تعیین کرد، یا به عبارتی تاریخ گزاری کرد. این را بدانیم که تاریخ گزاری یک روایت، به ما کمک می‌کند تا اگر روایت اصیل است، با ویژگی‌های درون متنی آن و نیز تفسیرش آشنا شویم، اگر هم جعلی است، بتوانیم تاریخ جعل آن را ولو تقریبی بدست آوریم.

ز: عاشورا یک رویداد مذهبی تاریخی است. مقصودم تلقّی ای است که میان مسلمانان به خصوص شیعه مذهب هست. شاید بشود گفت از این زاویه شبیه داستان‌های تاریخی قرآن است. به هر روی عاشورا، به هیچ وجه، یک حادثه صرف تاریخی نیست. اینکه کسی تصور کند، حادثه مزبور مثل رویدادهای دیگر تاریخی است و مانند آنها باید به آن نگریسته شود، اشتباه می‌کند. این رویداد همان اندازه که جنبه «تاریخی» دارد، بیش از آن جنبه «مذهبی» دارد.

از این زاویه، اغلب و برای بسیاری، نه فقط روایت آن، بلکه درایت و تفسیر مذهبی آن هم مهم است. وجود عناصر مذهبی در آن مهم است. مفاهیمی چون غیب، آسمان، تقدیر، انس و جن، و بسیاری از مفاهیم دیگر در این گونه رویدادهای مذهبی حتی اگر تاریخی باشند، کلیدی هستند. بنابر این این صرفاً مهم نیست که یک مورخ چطور آن را روایت کرده است. مهم این است که واژه‌های مذهبی و آسمانی هم در آن بکار رفته است. این عناصر و مولفه‌های مذهبی است که پشتوانه این رویداد را برای جاودانه شدن، نگاه می‌دارد. در برخی از رویدادها جنبه ملی است که این نقش را دارد، اما اغلب، عناصر دیننی بیشترین تاثیر را دارند.

به هر حال، مهم این است که یک شیعه، باید چه تصوری از عاشورا داشته باشد و چه درسی از آن بگیرد. در ذهن یک شیعه سنتی یا انقلابی یا … با هر گرایش دیگر، مثلاً صوفیانه و عرفانی، نوع نگاه به این حادثه و تفسیر مذهبی آن اهمیت دارد. ما در حوزه عاشورا، آثاری داریم که تاریخ در آن بسیار کم بها شده و صرفاً مذهبی است، به حدی که راوی، اصلاً برایش اهمیت ندارد که نقل‌های تاریخی تا چه اندازه مستند باشد، بلکه صرفاً در اندیشه سامان دادن به وجه مذهبی آن است.

یک نمونه از این دست، کتاب مقتل الحسین شیخ صدوق است که با گردآوری از متون بازسازی شده است. به یک قضاوت در باره آن نگاه کنیم: «قرائت شیخ صدوق از عاشورا، کاملاً دینی و الهی است، در زبان شیخ صدوق، پیوسته سخن از خدا، فرشتگان، پریان، روز رستاخیز، آسمان‌ها و عرش، جهان آخرت، معجزه، وحی و الهام، اخبار غیبی، ایمان و اعتقاد، انبیاء و اولیای الهی جاری است. در قرائت وی، جز اشارات گنگ و مجمل، اثری از دنیا، قدرت و حکومت، دیده نمی‌شود. عاشورا در این قرائت مستند، حماسه، انقلاب و حتی یک نهضت نیست، بلکه فاجعه و مصیبت بزرگی است که به زور بر امام تحمیل شده است. در این نگاه، امام بیش از آنکه قهرمان قیام انقلاب باشد، قهرمان مظلومیت و معصومیت است (روایات عاشورایی مقتل شیخ صدوق، محسن رفت، چاپ شده در: شیعه پژوهشی، سال سوم، شماره دهم، بهار ۹۶، ص ۱۱۵). در این مقاله برخی از نقل‌ها نیز نقد تاریخی شده که ضمن درستی شماری از آنها برخی هم نیازمند بررسی است. اما در کل، رنگ داستانی مذهبی در این روایات تاریخی وجود دارد. در این قبیل آثار، خواب هم نقش مهمی دارد، گرچه در روایات داستانی هم خواب حضور چشمگیری دارد. در واقع، خواب، نقشی دو گانه همزمان، آسمانی، مذهبی و داستانی بر عهده دراد. در رویدادها کربلا، برای نمونه، در کتاب فتوح، خواب‌های چندی نقل می‌شود که نقش مهمی در تفسیر متن عاشورا دارند.

تغییر مفاهیم آسمانی به زمینی و سیاسی در صد سال گذشته: مذهبی بودن در دوره اخیر متفاوت شده است. در واقع، مفاهیم کلیدی مذهبی بودن، بخشی از حالت آسمانی به زمینی تصویر شده است. همین امر سبب شده است تا این تغییر در مفاهیم، به تغییر در مفاهیم عاشورایی هم منجر شود. در این زمینه موافق و مخالف زیاد هستند. درست همان طور که در یک مقطع، مثل قاجاریه، با نگاه مذهبی به رویداد عاشورا پرداخته شده و کلیدواژه‌ها و مفاهیمی که در ضمن نقل روایات آن بکار رفته، و عمده آنها مذهبی و آسمانی است، الان صد سال است که هرچه در باره عاشورا می‌نویسیم و می‌خوانیم، در پی درس آموزی از آن هستیم. این درس آموزی به خصوص با نگاه‌های تحلیلی تفسیری آن هم با زاویه دید اجتماعی و سیاسی به تاریخ است. مقصود از روایات در اینجا، روایت تاریخی نیست، بلکه روایت دینی است.

تقسیم بندی منابع و میراث مکتوب عاشورا از زوایای مختلف

یکی از رایج‌ترین این تقسیمات، این است که بگوییم، از زمانی که منابعی برای عاشورا تألیف شده، تاکنون، می‌توان از نظر ترتیب زمانی و قرنی، ادواری را برای این آثار در نظر گرفت. مثلاً تا قرن چهارم، و از آن وقت تا قرن نهم و دهم، سپس در دوره صفوی و قاجاری، و در نهایت دوره پس از مشروطه، عصر پهلوی و در نهایت عصر انقلاب اسلامی. اینها ادواری هستند که می‌توانیم برای آنچه در باره عاشورا نوشته شده است، در نظر گرفت. ملاک در این «ادوارنگاری» ویژگی‌هایی است که هر دوره از نظر گفتمان غالب دارد. این گفتمان، یک امر ترکیبی است که در هر دوره، ممکن است وجهی از آن غالب باشد. تا وقتی که ما این ویژگی‌ها را بر اساس منابع مکتوب و تاریخی کلی آن دوره نشناسیم، نمی‌توانیم به آن ورود پیدا کنیم. البته، متونی که مثلاً در دوره اول نوشته می‌شود، چون به لحاظ روایت تاریخی اصل هستند، در بسیاری از متون بعدی هم تکرار می‌شوند، اما این امر، مانع از آن نیست که ویژگی‌های زبانی محلی زمانی عصر نگارش در نوشته دیده نشود. ممکن است منابعی در ادوار بعدی باشند که صرفاً تقلید از همان دوره روایت تاریخی کرده و همانها را تکرار کنند، اینها اگر هیچ نوع ویژگی زبانی تازه ای نداشته باشند، در واقع، باید از دسته اول به حساب آیند. البته اینها ممکن است انتخاب از روایات تاریخی از عصر روایت تاریخی داشته باشد و همین هم مواضع خاصی را به تصویر بکشد، اما روش همان روش است. مقصود این است که گاه گفتمان‌های خاصی که سبب پدید آمدن نگارش‌های خاصی شده، ممکن است تأثیر در ادوار دیگری هم داشته باشد.

تقسیم بندی دیگر این است که منابع تاریخ عاشورا، از نگاه سبک نگارش و ژانر نگارش چند دسته هستند:

الف: تاریخی محض

ب: برخی تاریخی مذهبی

ج: برخی تاریخی داستانی

و طبعاً شماری هم ترکیبی وجود دارد که از هر کدام اینها برای خود بهره‌ای دارد.

اینها هر کدام یک مدلی هستند با هدفی مشخص، با مخاطب ویژه خود، و در فضایی با علائق خاص. آثار مزبور، هر کدام قواعد نگارشی خاص خود را دارند، الزامات ویژه ای که سبب شده است تا کتاب در چارچوبی خاص نوشته شود. اینجا ویژگی گفتمانی در نظر نیست، بلکه مربوط به ژانرهایی است که در نگارش‌های تاریخی استفاده می‌شود و هر زمانی هم، می‌تواند این ژانرها مورد استفاده قرار گیرد. در اینجا چند مشکل هست، ساده‌ترین آنها این است که برخی از آثاری که در چارچوب ادبیات داستانی و یا حتی مذهبی نوشته شده، در دوره‌های بعد و شاید همان زمان توسط دیگران، «تاریخی» تلقی شوند.

فتوح ابن اعثم، یکی از بهترین نمونه آثار تاریخی داستانی است که روی منابع عاشورایی خیلی تأثیر گذاشته و بسیاری از آن استفاده کرده اند. البته از نگاه مذهبی هم استفاده کرده است، اما این نگاه غلبه ندارد. این اثر، بسیار شگفت است، ضمن آنکه داستانی است، اما عبارات گاه چنان طراحی شده که آدمی دوست دارد آنها را به عنوان تاریخ بپذیرد. این کتاب، روی ابن شهرآشوب و همین طور خوارزمی تأثیر گذاشته است. نقدی که آقای حسینی در معرفی و نقد منابع از این کتاب کرده، قدری آشفته است و نشان می‌دهد که ایشان نتوانسته در باره بسیاری از اخبار آن تصمیم جدی بگیرد. به نظرم هنوز هم نیاز هست تا این کتاب، مورد بررسی‌های دقیق تاریخی قرار گیرد.

مقتل داستانی ابومخنف هم سرشار از قصه‌های شگفت و عجایب است، مقتلی که هیچ استحکام تاریخی و استنادی ندارد، اما حتماً مورد علاقه مجموعه‌های عامیانه بوده است. لهوف یک اثر مذهبی داستانی است که از عاشورا یک تصویر الهی می‌سازد و خیلی مقید به نقل‌های دقیق تاریخی نیست. مقتل داستانی ابومخنف را هم باید به این ملحق کرد. پیشرفت این آثار به روضه الشهداء می‌رسد که یک متن مذهبی ادبی و تاریخی است و تأثیر شگرفی روی ادبیات عاشورایی دارد. شاید ده تا پانزده درصد بشود این اثر را تاریخی دانست، باقی، بایدآن را اثری مذهبی داستانی دانست.

ویژگی عمده این آثار این است که سرشار از روایات و داستانهایی است که به طور کامل یا بخش‌هایی از آنها، صرفاً در همین مصادر آمده است. ما بخشی از این تواریخ را باید صرفاً داستانی بدانیم، چنان که برخی دیگر داستان در خدمت مذهب قرار می‌گیرد. یعنی نوعی روایت داستانی داریم که می کوشد با انتخاب و اختیاری که دارد، داستانها و مفاهیمی را طراحی کند. باید درک کنیم که مذهب، ادبیات و زبان خود را دارد. در اینجا، دقیقاً مقصودم روایاتی است که سند کافی ندارد و از پشتوانه علمی لازم، آنچه مقبول علمای سند شناخت و مورخان اصیل سنتی است، برخودار نیست. ولی نقاط مشترکی هست که باید ملاحظه آن را داشته باشیم.

برخی از این داستانها، رنگ و روی مذهبی شیعی دارد، برخی عرفانی. از قضا یکی از مهم‌ترین کتابهای تاریخی عاشورا که خیلی هم تأثیر گذاشته، روضه الشهداء است که داستانی عرفانی مذهبی تاریخی است. یعنی همه این وجوه در آن وجود دارد. برای یک جامعه ناآشنا با این سبک‌ها، این احتمال قوی است و همیشه این خطر وجود دارد که یک اثر داستانی، به زودی یک گزارش واقعی تاریخی تصور شود. این خطا برای بسیاری از متدینان که با نگاه مثبت به عاشورا می‌نگرند، پیش می‌آید.

در دوره قاجاری، تقریباً همه این مسائل را باور می‌کردند و نگاه انتقادی تنها در اواخر این دوره پدید آمد که مربوط به میرزا حسین نوری و یک نفر دیگر بود. در دوره ما، با اینکه می‌شود از نگاه منبع شناسی آن را «دوره انتقادی» نامید، آثار دایره المعارفی که در باره عاشورا نوشته شده است، همه این متن‌ها، اعم از تاریخی و داستانی، در کنار هم قرار می‌گیرند و هم عرض، به عنوان اینکه تاریخ هستند، محل توجه هستند و کسانی که از این دائرة المعارف ها، بهره گرفته و کتابهای تازه می‌نویسند، با ترکیب اینها، باز کارهای تازه ای پدید می‌آورند که اغلب از نگاه تاریخی، فاقد ارزش اند.

از نظر منبع شناسی تاریخی، این سبک هم محل بحث است که منابع را از نظر نوع نگارش به چند دسته تقسیم می‌کنند.

الف: منابع درجه اول که شامل چند متن اصلی از ابومخنف، ابن سعد، بلاذری و اخبار الطوال و تعدادی روایت است.

ب: منابع درجه دوم که مأخذ مطالب آنها از منابع درجه اول گرفته شده اما ممکن است ترکیب نگارش آنها متفاوت باشد. اینها در طول قرون هست، اما طبیعی است که خود آنها هم مراتبی دارد. مهم این است که بدانیم، هر کدام چه زمانی و از چه منابعی نقل کرده اند و آیا دسترسی به منابعی که فعلاً در اختیار ما نیست، داشته اند یا خیر.

در هر حال، این تقسیم بندی، بیش از همه برای شناخت منابع درجه اول و روشن کردن این است که چه مطالبی در آنها آمده، و در منابع بعد، چه مطالبی هست که در منابع درجه اول نیامده، و آنها از کجا گرفته شده است: از منابع ناشناخته یا اصولاً جعل است.

نوعی دیگر از تقسیم بندی بر این است:

الف: منابع روایی

ب: منابع تحلیلی

ج: تحلیلی نظریه پردازانه

به جز نگاه‌های روایی و تحلیلی در حد آنچه معمول بوده، نوع سومی هم از تحلیل وجود دارد که همراه با نوعی نگاه نظری فلسفی نوشته شده و تحلیل‌هایی مبتنی بر نظریات اجتماعی و سیاسی و فلسفی دارند. هگل این تقسیم بندی سه گانه را از روایی، تحلیلی و فلسفی دارد. ما روایت و تحلیل داریم، اما در باره عاشورا، کمتر با نظریات جدی در حوزه سیاست و علوم اجتماعی، وارد شده ایم. کتاب‌هایی مثل بعد از پنجاه سال، تحلیلی است. اما بحثی از مرحله سوم در آن نیست. یعنی پایه نظری ندارد. از آنجایی که در ادبیات مکتوب عاشورایی ما، در دهه‌های اخیر، بحث عبرت گرفتن بالا گرفت، نوعی «تحلیل» با مشخصه‌های ویژه ای در کتابهای عاشورایی شکل گرفت. در این زمینه، می‌توان تأثیر پذیری از نوشته‌های تاریخی جدید، دیدگاه‌های مارکسیستی (شبیه آنچه مثلاً در باره حسین وارث آدم مطرح بود) و نیز تحلیل‌های سیاسی اجتماعی که بسیاری هم عامیانه بود را مطرح کرد. ساختار عمومی انبوه کتاب‌ها، مقالات و تحلیل‌هایی که پس از انقلاب در ایران نوشته شده، و متأثر از فضای انقلاب است، بر محور همین مفهوم درس آموزی و عبرت‌های سیاسی و اجتماعی و انطباق وضع انقلاب اسلامی و جنگ، روی وقایع عاشوراست.

نوعی تقسیم بندی غیر رسمی هم می‌توان داشت. مثلاً اینکه منابع تاریخ عاشورا، تابع اینکه هدف از نهضت کربلا را چه بدانند، چه گزارشی و طبعاً تفسیری از آن بدست داده است. مثل اینکه صالحی نجف آبادی و یا هاشمی نژاد بر اساس تحلیلی از هدف امام حسین دارند، چطور کتابی را در این باره به نگارش درآورده اند. اینها آثار سیاسی منبعث از گفتمان سیاسی حاکم بر ایران از عصر مشروطه در چارچوب سوال «چه کسی باید حکومت کند» بود.

ما از مشروطه به این طرف، و پس از انحلال قاجار، در باره اینکه جمهوری باشیم یا سلطنتی یا اسلامی به مدل سنی سلفی، اخوانی و ولایتی شیعی، بحث داشتیم. این نگارش‌ها، برای اهل سنت، در قالب اختلاف نظرها در باز تعریف سیره نبوی و فقه السیره بود، و برای ما، علاوه بر آن، تاریخ امامان و در رأس آنها کربلا بود. اینکه امام حسین برای حکومت قیام کرده یا نه، سبب می‌شد تا ما وارد تاریخ عاشورا شده و در چینش حوادث، دست به انتخاب بزنیم.

شکل گیری مکتب انتقادی از اخبار عاشورا

الف: نقادی اخبار عاشورا، داستان طولانی ندارد و فکر می‌کنیم، مکتب نقادی را میرزا حسین نوری بنیاد گذاشت که از قضا یک اخباری است. کسی که خودش بسیاری از اخبار ضعیف را مبنای تاریخ نگاری و حدیث نویسی خود قرار داده است. با این حال، در این زمینه یک استثناء به شمار می‌آید.

ب: در همان زمان، علی بن محمد تقی فشندی قزوینی را داریم که کتابی با نام اسرار المصائب و نکات النوائب فی ذکر غرایب مصایب الاطایب من آل ابی طالب نوشت که نسخه خطی منحصر به فرد آن در مجلس است. این کتاب در هفتصد صفحه و به عربی به دروغ و احکام آن و ارتباط این مبحث با نقل وقایع کربلا پرداخته است. البته فضای این کتاب هم، از نظر «مذهبی» و شیعه شناسی، همان دیدگاه‌های رایج است، اما حساسیتی روی دروغ هم دارد. مثلاً در دهمین نکته می‌گوید: «فی أن قتلة الائمة و المحاربین لهم و مبغضیهم کلهم کانوا من اولاد الزنا» (فریم ۳۳۴). چنان که نکته ششم «فی بیان علم الامام ع بنفاق اهل الکوفه و عدم وفائهم بالعهد و البیعة و علمه به انه یقتل مع اولاده» است. این نگاه‌ها در تمام کتاب هست. نکات تحلیلی جالبی هم در این کتاب هست. مثل نکته هشتم که «فی وجه تخلف بعض بنی هاشم و غیرهم من اهل المدینة عن الحسین و عدم نصرتهم له علیه السلام» است. (فریم ۳۲۴). یا نکته هفتم که موضوعش این است که چرا امام حسین مانند برادرش امام حسن صلح کرد. در هر حال به نظرم، این کتاب هم گامی در راه نگاه انتقادی هست. کتاب مزبور در سال ۱۳۲۴ ق یعنی سال اتفاق مشروطه در ایران، نوشته شده است.

ج: گام بعدی انتقادی از شیخ عباس قمی است و این را بارها بنده و دیگران توضیح داده ایم که نفس المهموم یک اثر انتقادی است. این نکته مهمی است که کسی مثل شیخ عباس قمی در این مسیر قدم برداشته است.

گام‌های بعدی را مرحوم آیتی و آقای مطهری و صالحی نجف آبادی برداشتند. آن زمان کتابهای دیگری هم نوشته می‌شد، اما آنها انقلابی تحلیلی بود. آثار آقای آیتی و مطهری انتقادی نسبت به روایات عاشورا بود. صالحی نجف آبادی هم در این زمینه هم در شهید جاوید و هم آثاری که بعد نوشت، قدم‌هایی برداشت. این به معنای درستی نگاه‌های انتقادی و روش‌های نقد آنها نیست، حتی برخی نقد روایات تاریخی را برای اثبات نگره های کلامی خود دنبال می‌کردند. آنها اساساً از زاویه پژوهش تاریخی به سبک علمی به قضایای عاشورایی نگاه نمی‌کنند، بلکه ترکیبی از آرای سیاسی و مذهبی و کلامی دارند.

در سالهای اخیر، کارها و گام‌های تازه ای در نقد روایات تاریخی عاشورا برداشته شده است. آقای محمد اسفندیاری و آقای محمد صحتی سرورودی از نظر منبع شناسی و نقد روایات تاریخی، تلاش‌هایی کرده اند که قابل استفاده است. در این زمینه، یکی از کارهای نسبتاً خوب، کتاب «معرفی و نقد منابع عاشورا» است که آقای سید عبدالله حسینی نوشته و دفتر تبلیغات سال ۱۳۸۶ آن را منتشر کرد. این اثر مشکلاتی دارد اما قدم خوبی است که برداشته شده است. در زمینه نقادی اخبار نقل شده در باره عاشورا، مقالاتی هم در این زمینه‌ها نشر شده است. مطمئناً انتقادهایی به این دیدگاه‌ها وارد است، به ویژه که پیش فرض‌های اینها ممکن است مشکلاتی داشته باشد، اما اینکه تلاش می‌کنند «نقد تاریخی» بکنند، و در این زمینه با وسعت و دامنه خوب کار می‌کنند، قابلیت این را دارد که آنها را در مکتب انتقادی بدانیم. دایره المعارف هایی هم برای عاشورا نوشته شده که از نظر نقادی خیلی جدی نیستند، چون هدفشان نقل همه مطالب بوده است. البته در این میانه، گاهی بحث‌های خوبی دارند.

 

نظر شما