حجتالاسلام محسن قرائتی در زمینه استفاده از فرصت های عمر مطلبی را در سایت اطلاع رسانی درسهایی از قرآن منتشر کرده است که متن آن به شرح ذیل است:
1- سخن رسول خدا و امیرالمؤمنین در بهرهگیری از فرصتها
پیغمبر فرمود: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَات» (بحارالانوار/ج68/ص221) در طول سال در تمام عمر یك لحظههایی پیش میآید از آن لحظهها استفاده كنید، نگذارید فرصتها از دست برود. امیرالمؤمنین فرمود: شب و روز در تو اثر میگذارند پس تو هم از شب و روز یك چیزی بگیر.
شما خانهات را كه رهن میدهی یك نفر میآید خانهی تو را میگیرد، تو هم یك خرده پول از او میگیری. شب و روز لحظه به لحظه دارد عمر تو را میخورد. پس تو هم از این شب و روز یك چیزی ذخیره كن. «أن اللیل و النهار یعملان فیك» (غررالحكم/ص151) شب و روز در تو كار میكنند، «فاعمل فیهما» پس تو هم در آنها كار كن. «و یأخذان منك» شب و روز از تو میگیرند، «فخذ منهما» تو هم یك چیزی از آنها بگیر. نگذار شب و روز از تو بگیرند و تو دستت خالی باشد.
امام صادق فرمود: «الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ» (وسایل الشیعه/ج16/ص94) مغبون كسی نیست كه زمینش ارزان شود یا سكهاش یا ماشینش، كسی كلاه سرش رفته است، كه ساعات عمرش آتش گرفته و چیزی در دست ندارد. مغبون واقعی كسی است كه «الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ» خیلیها طول عمر دارند اما از عمرشان استفاده نمیكنند. امام زین العابدین میگوید: خدایا اگر عمرم به درد میخورد، طول عمرم بده. در دعای مكارم الاخلاق، دعای 20 صحیفه سجادیه، «وَ عَمِّرْنِی مَا كَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِك» اگر عمرم لباس كار است. «بذله» یعنی لباس كار. مثل بذل، اگر عمرم لباس كار است، عمرم بده. اما اگر هرچه عمر میكنم، حالا گیرم یك ده سال دیگر هم یك كامیون برنج خوردیم، پنجاه تا دیگر هم گونی سیبزمینی خوردیم. چه چیزی به مغزت و چه چیزی به علمت و چه چیزی به خدمتت و چه چیزی به قربت اضافه شد.
2- بهرهگیری از دنیا برای آخرت
قرآن میفرماید: «وَ لا تَنْسَ نَصیبَكَ مِنَ الدُّنْیا» (قصص/77) از دنیا كام بگیر. منتهی حدیث داریم این گونه كام بگیر: «أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الْآخِرَةَ» (بحارالانوار/ج68/ص177) یعنی از دنیا ذخیرهی قیامت كن. ماشینها در ایام نوروز كه مسافرت میروند و بنزین میزنند، نگاه میكنند اگر مسافت دور است، بنزین بیشتری میزنند. «آهِ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ» (بحارالانوار/ج33/ص274) حضرت فرمود: وای! بنزین كم است. جاده طولانی! قیامت ابدی است. ما هم دو ركعت نماز به درد بخور نخواندیم.
امام حسن فرمود: «فالمؤمن یتزود و الكافر یتمتع» (بحارالانوار/ج63/ص333) مؤمن برای قیامتش ذخیره میكند. كافر فقط كام میگیرد. مؤمن ذخیره میگیرد، «فالمؤمن یتزود» یعنی مؤمن زاد و توشه برمیدارد. «و الكافر یتمتع» ولی كافر فقط كامیابی میكند. اینطور هم نیست كه اگر ما میگوییم، غافل نباش، معنایش این است كه از دنیا لذت نبر. مؤمنین میخندند، تفریح دارند، منتهی خوب حالا وقتی میخواهیم تفریح كنیم، یك خاطرات خوشمزهای را دور هم بنشینیم و بگوییم. چرا یك كسی را، لهجهای را مسخره كنیم؟ چرا یك قریه و روستا و شهر و استانی را مسخره كنیم؟ چرا به هم بخندیم، با هم میخندیم. مگر ما نمیتوانیم یك خندهی حلال تهیه كنیم؟ این بحث خندهی حلالی كه گفتم، صدها نفر به فكر افتادند. جمعی از اینها با خود من تماس گرفتند. آقا خندهی حلال چیست؟ حالا من یك اصولی را برای خندهی حلال ترسیم كردم، تمام مسئولین فرهنگی را انشاءالله دعوت میكنم، از صدا و سیما و شبكههایش، دانشگاهها، دانشگاههای دولتی، آزاد، پیام نور، علمی كاربردی، آموزش و پرورش، ارتش، سپاه، بسیج، تربیت معلمها، شهرداریها، همه را جمع میكنم و میگویم: خنده حلال چیست؟خیلی راحت میشود تفریح كرد. خیلی راحت میشود خندید. اسلام ضد لذت نیست.
من امروز صبح یك كتابی را مطالعه میكردم راجع به اسلام و مزاح! پایان نامهی دكترای یك دانشجوی فاضل است. اسلام دین جامعی است. اسلام میگوید: حتی در سجده خانم یادت نرود. هیچی بهتر از نماز نیست. در نماز هیچجا بهتر از سجده نیست. ولی مستحب است وقتی نماز میخوانی، در سجده بگویی: خدایا «و ارزق لی و لعیالی» خدایا خرجی عیال را بده بیاید. در سجده میگوید: خانم فراموش نشود.
قرآن میگوید: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» (نجم/43) خدا هم میخنداند و هم میگریاند. منتهی ما بلد نیستیم.مثل آدمی كه شنا بلد نیست. هی در آب چنین میكند و آخرش هم خفه میشود، هركسی هم بلد باشد آب در صورتش میریزد. اگر بلد باشد هم میرود، هم ورزش میكند، هم حركت میكند و هم كسی را اذیت نمیكند. ما بلد نیستیم.
3- بهرهگیری از فرصت، حتی در پایان عمر دنیا
استفاده از فرصت، من یادم هست سالها قبل از انقلاب به دانشكدهی كشاورزی اهواز رفتم. طلبهی جوانی بودم حدود چهل سال پیش. در دانشكدهی كشاورزی گفتم: یك حدیثی میخوانم ببینید اصلاً هیچ مخی یك چنین حدیثی به ذهنش میآید؟ حدیث داریم «ان قَامَتِ السَّاعَة» (مستدرك الوسایل/ج13/ص460) اگر دیدید قیامت به پا میشود، خوب قیامت كه به پا شود زمین لرزه میشود. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) خورشید میگیرد، ماه میگیرد. یعنی همه چیز به هم میریزد. كوهها از دل زمین كنده میشود. «وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ» (تكویر/3) كوهها حركت میكند. به هم میخورد. «دُكَّت» (فجر/21) تكه تكه میشود، قطعات تكه تكه شده به هم میخورد، شن میشود. شنها به هم فشار میآید، «كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» (قارعه/5) پشم میشود، میگوید: در همان حال اگر یك درختی دستت است میتوانی بكاری، بكار. «وَ فِی یَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِیلَةُ» (مستدرك الوسایل/ج13/ص460) اگر در دست یكی از شما یك درختی است، اگر میتوانید «فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى یَغْرِسَهَا فَلْیَغْرِسْهَا» اگر میتوانی بكاری، بكار. این حدیث از احمد حنبل! از رهبران اهل تسنن است. اگر قیامت به پا میشود ولی یك نهال داری این نهال را دور نیانداز. یعنی در هر شرایطی استفاده كن. استفاده از فرصت، حضرت امام یك سال تركیه تبعید بود. من این را از حاج آقا مصطفی شنیدم. پسر آقا! كه وقتی آقا تركیه بود، پرده را كنار كند، گفتند: آقا شما پرده را كنار نكن. لامپ را روشن كنید، به ما گفتند كه امام از نور خورشید استفاده نكند. پرده را بكشید و لامپ را روشن كنید. در اتاقی كه ایشان حق نداشت از نور استفاده كند، یك دور فقه نوشت. ما دانشمندانی داشتیم در زندان كتاب نوشتند. افرادی داشتیم با نداشتن كتاب، فیض كاشانی حدود دویست كتاب علمی نوشت كه امام فرمود: ما از ورق زدن كتابهای فیض كاشانی مچمان درد میگیرد. كامپیوتر هم نبود، این امكانات هم نبود. استفاده از فرصت!
امام كاظم فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغَ» (وسائلالشیعة/ج17/ص58) اگر كسی از فرصتی استفاده نكند عمرش را به بطالت بگذراند، مورد غضب خداست. در قیامت سؤال میكنند عمرت را چه كردی؟ از چند چیز سؤال میكنند از عمرت به خصوص از جوانی، میگویند: جوانیات را چه كردی؟ در آغاز سال 90 بحث را گوش میدهید. یك برنامهی مطالعاتی برای خودتان بگذارید. خیلی چیزها را اگر نخوانیم طوری نمیشود. بعضی اخبار مهم را خوب، خلاصه اخبار طوری نیست. اما بعضیها همینطور بسیاری از وقتشان صرف یك چیزهایی میشود كه بدانند چیزی آباد نمیشود. ندانند، چیزی خراب نمیشود. خودمان را حرام نكنیم.
گاهی یك سؤالهایی میكنند لغو است. این حدیث از امام صادق است، یا از امام باقر؟ چه فرقی میكند؟ حدیث داریم وقتی ما حدیثی را گفتیم، به هر امامی میخواهی نسبت بدهی، نسبت بده. مثل اینكه بگوییم: آمده نماز جمعه با كدام شیر آب وضو گرفتی؟ آبش یكی است. سؤال میكنند مثلاً فرض كنید كه فلانی برای كدام قرن است؟ فلانی در جلسهی قبل یك بنده خدایی یك سؤال از من كرده كه اول كسی كه در جمهوری اسلامی سوار ماشین ضد گلوله شد كه بود؟ این سؤال چیست؟ میخواهی چه كنی؟ هركس هست جانش در خطر بوده، ارتش و سپاه نشستند گفتند: این در معرض ترور است. جانش در خطر است، سوار ماشین ضد گلولهاش كردند. حالا مثلاً اول كس كه بوده است، مثلاً اگر بدانی كجا آباد میشود؟ مثل اینكه آدم بگوید: آقا بوعلی سینا چند كیلو است؟ بوعلی سینا هر چند كیلو بوده... یا آدم حسینیهی جماران برود، عوض اینكه ببیند امام چه میگوید، لامپها را بشمارد. قالیها را بشمارد. بعد میگوییم: امام چه گفت؟ میگوید: نفهمیدم چه شد! من قالیها را شمردم. لامپها را شمردم. حتی من به روحانیون میگویم، لازم نیست بگویی: آیه كدام سوره است. بگو: در قرآن آمده است. حالا یا سورهی شعرا است، یا سورهی نمل، یا سورهی عنكبوت، برای مردم چه فرقی میكند؟ بعضی كه میگویند: نه در فلان صفحه، صفحهی 232، حالا 203 بود من چه خاكی بر سرم كنم! یكی دیگر میگفت: سطر هفتم كلمهی نهم! بابا عمرت را صرف چه كردی؟ آیا واجب است سطر و صفحهاش را هم بلد باشی؟ آیا واجب است به مردم اعلام كنی؟ مستحب است؟ نه واجب است، نه مستحب است، خودت عمرت را تلف كردی اینها را حفظ كردی، حالا هم عمر مردم را تلف میكنی كه اینها را گوش میدهند.
بسم الله الرحمن الرحیم بعد از صبحانه خدمت شما رسیدم. كافی است! صبحانه سماور را روشن كردیم. آبش را جوش آوردیم. بعد چای گرفتیم. بعد قند شكستیم. خوب فقط بیست دقیقه میگوید كه صبحانه خوردیم. گفتند: پدر شما چطوری مرد؟ گفت: من راجع به عمرم حساس هستم. خیلی عمرم را تلف نمیكنم. شما سؤالت چیست؟ گفت: میگویم: پدر شما چطور مرد؟ گفت: تب كرد و لرز كرد و مرد! خلاص! سی ثانیه! افرادی هم هستند برای یك عطسهای كه میكنند، 45 دقیقه حرف میزنند. آش خوردیم ترش بود ولی مثل اینكه كمی زنجبیل خوردیم، زنجبیل به دارچین نساخت و همینطور... همینطور میگوید كه چرا پنج دقیقه من سرفه كردم. نمیدانیم عمر چیست؟ غلط است آن كسی كه میگوید: عمر طلا است. طلا پیدا میشود عمر پیدا نمیشود.
4- تقاضا برای بازگشت به دنیا
قرآن آیاتی دارد میگوید: انسان لحظهی مرگ میگوید: «رَبِّ ارْجِعُون» (مؤمنون/99) ده دقیقه دیگر به من وقت بده. میگویند: نمیشود. ده دقیقه! میگویند: نمیشود. گاهی برای یك ثانیهاش التماس خواهیم كرد. دو ساعت، دو ساعت، هدر ندهیم. یك كار مفید بكنیم. ورزش است، ورزش مفید! حتی در ورزش، ورزش مفید! خیلی از ورزشها مفید نیست. خیلی از ورزشها مخ را خسته میكند. ما ورزشهایی داریم كه همینطور مینشیند، هی فكر میكند مخش خسته میشود. میگوید: در عوض رشد فكری پیدا میكند. خوب بسم الله تا به حال چند كتاب علمی را شطرنج بازهای دنیا نوشتهاند؟ مگر نمیگویی شطرنج مخ را باز میكند؟ بسم الله! بیست كتاب علمی را به ما نشان بده، كه نویسندهی این كتابها بگویید: شطرنجباز باشند. خوب این اگر مخش باز شده، كو؟ خوب یك اثری! اگر كسی گفت: من حمام بودم. باید گفت: پس چرا اینقدر سیاهی؟ اگر حمام بودی پس كو آثار صابون ونظافت؟ الكی ورزش میكنیم، بكنیم. تفریح سر جایش، ورزش سر جایش، حرام نشویم.
«ان فوت الوقت اشد من فوت الروح» عمر را از دست بدهی، بهتر از این است كه جانت را از دست بدهی. اینجا از دست دادن عمر مهمتر از، از دست دادن جان است. چرا؟ «لان فوت الروح انقطاع من الخلق» آدمی كه جانش درآمد از مردم جدا میشود. ولی «و فوت الوقت انقطاع الحق» خیلی قشنگ است! خیلی قشنگ است. حدیث در مستدرك سفینه است.
موضوع بحث ما تلف كردن فرصتها است. حدیث داریم «فوت الروح» یعنی اگر روح از بدن بیرون رود، «انقطاع عن الخلق»، «انقطاع» یعنی قطع میشود. «انقطاع عن الخلق» آدمی كه جانش درآمد، از مردم جدا میشود. او را قبرستان میبرند و زیر خاك میكنند. اما «فوت الوقت» اگر عمرت تلف شد، «انقطاع عن الحق» خیلی حدیث قشنگی است. خیلی قشنگ است. آدم بمیرد، از مردم جدا شده است. او را در بیابان میبرند و خاكش میكنند. دقیقههای عمرش را تلف كند، از حق فاصله گرفته است.
امیرالمؤمنین میفرماید: «إنما أنت عدد أیام» (غررالحكم/ص159) انسان عدد ایام است. انسان یعنی روزها! هر یك روزی كه میرود، یك تكه از عمرت میرود. مثل آدمی كه اتاق عمل میبرند، انگشت راستش را قطع میكنند، بعد انگشت دوم، بعد انگشت سوم، یعنی لحظه لحظه، انسان عمر است. «إنما» یعنی فقط، «إنما أنت عدد» تو فقط چند روزی. «فكل یوم یمضی علیك» هر روزی كه از تو میگذرد، «یمضی ببعضك» هر روزی كه میرود یك تكه از خودت میرود. یعنی مثل یخ داریم آب میشویم. یا درس، یا كار مفید، یا خدمت، یا فكر، یا تدبیر!
5- دنیا، ساعتی است برای طاعت
«الدُّنْیَا سَاعَةٌ فَاجْعَلْهَا طَاعَة» (بحارالانوار/ج67/ص68) این هم خیلی قشنگ است. كلمات قصار است. «الدُّنْیَا سَاعَةٌ» دنیا ساعاتی است. «الدُّنْیَا سَاعَةٌ»! دنیا ساعاتی است. «فَاجْعَلْهَا» پس تو استفاده كن، «طَاعَة» دنیا ساعت است به اطاعت برو. اطاعت یعنی چه؟ همسرداری خوب عبادت است. بچهداری خوب عبادت است. تحصیل، استاد دانشگاه، حفظ مرزها، امنیت، نجاری، بنایی، هركاری كه یك هدف مقدس داشته باشد اطاعت است.
امام صادق فرمود: دوست ندارم جوانی را ببینم، مگر اینكه دو حال داشته باشد، یا دانشمند باشد، یا در راه دانشمند شدن باشد. بنده نمیخواهم بگویم، ورزش نكنید... در قرآن راجع به ورزش آیه داریم. آیهی ورزش این است. وقتی برادران یوسف خواستند یوسف را از بابا بگیرند، گفتند: چطور یوسف را بگیریم؟ گفت: بحث ورزش را مطرح كن، یعقوب یوسف را تحویل میدهد. و لذا آمدند گفتند: بابا جان، ما میخواهیم ورزش در بیرون شهر برویم. «أَرْسِلْهُ مَعَنا» (یوسف/12) یعنی او را بفرست با ما بیاید، «أَرْسِلْهُ مَعَنا»، «یَرْتَعْ» مراتع، برویم تاب بخوریم. «وَ یَلْعَبْ» برویم بازی كنیم. این آیهی قرآن است. بچههای یعقوب به پدرشان گفتند: یوسف را بفرست، «مَعَنا» با ما بیاید، برویم در مراتع بازی كنیم. یعنی چه؟ یعنی فهمیدند حضرت یعقوب در برابر ورزش نوجوان ساكت است. تحویل میدهد. گفتند: چیز دیگر بگوییم، ممكن است یوسف را تحویل ندهد. بحث ورزش را مطرح كنیم، حضرت یعقوب میفهمد كه نوجوان نیاز به ورزش دارد. میگوید: خوب او را ببرید.
استفاده از فرصتها، قرآن میگوید: حضرت ابراهیم آمد برود، دید یك عده ستاره پرست هستند.گفت: اینها خدا است؟ گفتند: بله! گفت: خدای من هم باشد. روز كه آمد ستارهها ناپدید شدند. گفت: این چه خدایی است كه ناپدید شد؟ تحت تأثیر نور قرار گرفت. خدایی كه تحت تأثیر قرار گیرد به درد نمیخورد. بعد گفت: پس ماه درشتتر است. گفت: ماه خدا است. باز خورشید آمد، دید ماه هم رفت. گفت: بابا این هم به درد خدایی نمیخورد. خورشید بهتر است. دید دانه درشت است. خورشید كه غروب كرد گفت: بابا اصلاً هیچكدام به درد نمیخورد. یعنی هی با اینها راه آمد، راه آمد، راه آمد، آنوقت دم بزنگاه فرمان را گرداند. استفاده از فرصت!
موسی نزد فرعون آمد گفت: من پیغمبر هستم به من وحی شده، تو هم باید ایمان بیاوری. فرعون با اطرافیانش مشورت كرد، گفتند: این ساحر است. گفت: خیلی خوب، یك كنگرهی بینالمللی درست میكنیم، همهی ساحرهای درجه یك را میآوریم، موسی را بین ساحرها قرار میدهیم، ساحرها با سحر و جادویشان آبروی موسی را بریزند. خیلی خوب باشه! گفتند: كی؟ گفت: سه شرط دارد.
در تبلیغ، در كلاسداری، اساتید دانشگاه دقت كنند. طلبهها دقت كنند. این فرم كلاسداری است. فرم تبلیغات است. هیئتیها، هركس كار علمی میكند، دقت كنید. گفتند: باید سه اصل را مراعات كنیم. روز تعطیلی باشد. «مَوْعِدُكُمْ یَوْمُ الزِّینَة» (طه/59) «یَوْمُ الزِّینَة» یعنی روزی كه مردم زینت میكنند و آرایش میكنند، مثل مثلاً ایام عید. سیزده به در، روز، روز تعطیلی باشد كه مردم فارغ باشند. خوب كجای شهر موسی عصایش را بیاندازد اژدها شود و ساحرها هم سحر و جادو نشان دهند؟ فرمود: «مَكاناً سُوى» (طه/58) این هم آیهی قرآن است. «مَكاناً سُوى» یعنی وسط شهر باشد كه دسترسی همه باشد. مصلی را نرویم یك جایی بسازیم كه باید چهار تا ماشین را عوض كنیم تا برسیم. خوب حالا روز عید، روز سیزده به در كی باشد؟ شش صبح، هفت صبح، گفت: نه پیش از ظهر! «وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى» (طه/59) «ضحی» یعنی چاشتی. چون صبح خواب آلود هستند، خواب هستند. شب تاریك است. پس ببینید زمان چاشت، مكان وسط شهر، روز، روز تعطیلی. این كلمات در قرآن آمده است.
استفاده از فرصتها، بعضی گداها روانشناسیشان خوب است. خوب میشناسند. وقتی میخواهد پول بگیرد، جلوی تالار عروسی میرود. فامیل عروس، فامیل داماد همه آرایش كرده، بزك كرده، سوپر دولوكس، با دسته گل، میگوید: انشاءالله عروسیتان مبارك باشد. من هم دختر دم بخت دارم. تند تند پول میگیرد. تا شب میبینی چندین هزار تومان گرفت. یك گدا بیسلیقه است، میرود دم دفتر طلاق میایستد. زن به شوهر میگوید: خفه شو. یكی میگوید: ننهات بود. او میگوید: خفه شو بابایت بود. تقصیر تو است. اینها به هم فحش میدهند. این هم میگوید: بدهید در راه رضای خدا! میگوید: برو گمشو دیگر حوصله تو را ندارم! در اینكه كجا بایستیم گدایی كنیم این روانشناسی میخواهد. گدایی روانشناسی میخواهد. اینهایی كه دوره گرد هستند، جنسهای كهنه میخرند، جنوب شهر اینطوری فریاد میزنند. سماور زغالی، دمپایی پاره، موكت پاره میخریم! همینطور كه محلهی پولدارها میرسد میگوید: قالی دستباف میخریم. تلویزیون رنگی میخریم. یعنی محلهی فقرا سماور زغالی میخرد، محلهی اغنیا...
6- بهرهگیری از فرصت برای دعوت به دین
ابراهیم از فرصت استفاده كرد. ستاره خداست، نه! ماه خداست؟ نه. خورشید خداست؟ نه. «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ» (انعام/76) اینهایی كه تحت تأثیر و غروب میكنند، كسی كه تحت تأثیر هستند قرار میگیرد، خدا نیست. موسی استفاده كرد. كی؟ چاشتی. چه روزی؟ روز تعطیلی. تازه تعطیلات هم یك وقت روز عزا است تعطیل است، مثل عاشورا، یكبار روز زینت. نمیگوید: تعطیلی غمناك. میگویید تعطیل شادی! نگفت: «موعدنا یوم العطله» اگر میگفت: «یوم العطله» یعنی روز تعطیلات. خوب تعطیلی هم شامل عزا میشود و هم عروسی. میگوید: نه روزی كه هم تعطیل باشد و هم یك خندهای به لب مردم باشد.
امام باقر(ع) دستور داد ده سال در سرزمین منا عزاداری كنند، چون در مكه در كوچه و پس كوچهها و خانهها پخش هستند. در مدینه پخش هستند. در عرفات پخش هستند. منا مثل ته قیف میماند. یك گوشهی تنگ است كه همهی حاجیها باید در این گوشهی تنگ بروند به شیطان سنگ بزنند. امام باقر فرمود: ده سال آنجا برای من عزاداری كنید كه چرا مرا كشتند؟ چه كسی مرا كشت؟ چرا بنی عباس چنین كردند؟ یعنی استفاده از فرصت.
امام سجاد از هر فرصتی استفاده میكرد كربلا خاموش نشود. مثلاً میدید قصاب گوسفند میكشد، پرسید به این گوسفند آب دادید؟ میگفت: بله! گوسفند را آب ندهیم نمیكشیم. آنوقت شروع میكرد به گریه كردن. آقا چرا گریه كردی؟ خوب تو این گوسفند را آب دادی. پدر ما را تشنه كنار نهر آب كشتند و آب ندادند. یعنی ماجرای كربلا را به هر مناسبتی روشن میكند. استفاده از فرصت.
7- فرصتهای ویژه برای اولیای خدا
مكتبهای مختلفی زمان مأمون الرشید سبز شد و رشد میكرد. امام رضا ولیعهدی را قبول كرد تا در دربار مأمون علمای همهی مكتبها جمع شوند و همهی حرفهایشان را بزنند و امام رضا زیر آب همهی حرفهای اینها را بزند.
رُشید هجری؛ ابن زیاد شینید كه حضرت علی به او گفته كه دست و پا و زبان تو را در راه ولایت قطع میكنند. ابن زیاد فرماندار كوفه، گفت: برای اینكه بگوییم: علی دروغ گفته است، دست و پایش را قطع كنید اما زبانش را قطع نكنید. چون حضرت علی گفته: تو در راه ولایتمداری ما، در راه امامت ما، دست و پا و زبانت را قطع میكنند. ابن زیاد هم گفت: دست و پایش را قطع كنید، زبانش را قطع نكنید تا بگوییم: علی دروغ گفت. دست و پایش را قطع كردند، آویزانش كردند. ایشان زبانش كار میكرد، با زبانش مردم جمع شدند تماشا میكردند. با زبانش حدیثهای امیرالمؤمنین را میگفت. گفتند: آقا این دارد سخنرانی میكند. گفت: با همان دست و پای بریده دارد حرف میزند. گفت: زبانش را هم قطع كنید. گفتند: دیدی علی راست گفت.
یك چنین كاری هم برای امام صادق پیش آمد، گفتند: یك تهاجم فرهنگی، ما یك سیب برمیداریم میگوییم، این سیب رزق من هست یا نه؟ اگر امام صادق گفت: رزق تو هست، فوری لگد میكنیم. میگوییم: دروغگو! اگر گفت: رزقت نیست فوری میخورم! هرچه امام گفت ضدش را انجام میدهم. امام صادق را نزد یارانش كوچك میكنم. خوب یك عده هم همیشه «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (بقره/10) هستند. به امام صادق گفت: این سیب رزق من هست یا نه؟ منتظر بود بگوید: رزقت هست لگد كند. بگوید: رزقت نیست روبروی امام بخورد. امام صادق یك خرده به قیافهی ایشان نگاه كرد. یك خرده هم سیب را دید و قیافه را دید و سیب را دید، قیافه و سیب و قیافه و سیب و فرمود: اگر از گلویت پایین برود معلوم میشود رزقت است. فكری بود چه كند؟!
میثم تمار در آخرین لحظات جان دادن به مردم گفت: گوش كنید یك حدیثی از امیرالمؤمنین برایتان بگویم. این سخنرانی در حالی بود كه ابن زیاد دست و پایش را قطع كرده بود. یعنی امامان ما یارانی داشتند، وفادار، فداكار. هم وفادار و هم فداكار. متأسفانه ما افرادی داریم كه اول یكطور حرف میزنند. بعد عوض میشوند. طور دیگری حرف میزنند. وفا خیلی مهم است. حضرت ابراهیم چند كمال دارد. ولی به وفا كه میرسد خداوند وفا را در یك آیه گذاشته است. «وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى» (نجم/37) آیات دیگر میگوید: «إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكینَ» (انعام/161) وقتی خدادر قرآن سفارش ابراهیم را میكند هر چند تا كمالش را در یك آیه میبرد. اما به وفا كه میرسد، وفا را جدا میآورد. مثل اینكه مثلاً مقام معظم رهبری همهی خانوادههای شهدا را در یك سالن دعوت كند، ببیند. بعد سوایی خانهی یك شهید خصوصی برود. این پیداست حساب آن شهید با باقیها فرق میكند. كمالات ابراهیم در یك آیه چند تا چند تا آمده، به وفا كه میرسد میگوید: «وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى» پیداست وزن وفا وزنی است كه میشود یك آیه به تنهایی برایش بیاوریم. وفاداری، وفاداری خیلی مهم است.
استفاده از فرصت، رضاشاه عمامهها را برمیداشت، چادر را برمیداشت، مسجدها را تعطیل كرد، عزاداری را تعطیل كرد، عاشورا. همان زمان حاج شیخ عبدالكریم مؤسس حوزهی علمیه قم، استاد امام و آیت الله العظمی گلپایگانی و آیت الله العظمی اراكی و همهی مراجع تقریباً شاگرد ایشان بودند. همان زمان در همان فرصت آمد حوزهی علمیهی قم را درست كرد. یكی گفت: آقا دین از دست رفت! عمامه رفت، حجاب رفت، امام حسین و عاشورا رفت، مسجد رفت، چه میگویی؟ حوزهی علمیه درست كردی؟ دلت خوش است! خوابی! میدانید شیخ عبدالكریم چه گفت؟ گفت: امام حسین اگر یار نمیداشت چه زمانی كشته میشد؟ گفتند: روز عاشورا! گفت: نه صبح كشته میشد. اگر امام حسین تنهایی بود همان ساعات اول صبح كشته میشد. این یاران امام حسین دست و پا زدند، امام حسین را تا ظهر نگه داشتند. ما اگر بتوانیم نصف روز، اگر بتوانیم نصف روز دین را نگه داریم وظیفهمان است.
گاهی در یك جلسهای لهو و لعب است. در جلسه گناه میكنند. اگر شما بنشینی گناه نمیكنند تا مادامی كه شما بنشینی گناه نمیكنند واجب است كه شما در آن جلسه بنشینی.
یكی از ساواكیهای زمان شاه مُرد. رفتند نزد یكی از منبریها گفتند: بیا فاتحه! گفت: میآیم. خوب اینها یك ختمی گرفتند و جمعیت هم آمد و قرآن خواندند و این آقا نیامد. نیامد، نیامد خلاصه جلسهی فاتحه اینها به هم خورد. رفتند گفتند: چرا نیامدی؟ گفت: ساواكی بود. من برای ساواكی شاه منبر بروم؟! غلط میكنم منبر بروم. گفتند: خوب نمیخواستی منبر بروی، چرا گفتی: میآیم. گفت: گفتم میآیم برای اینكه شما سراغ آخوند دیگری نروید. (خنده حضار) من گفتم: میآیم كه شما آخوندهای دیگر را رها كنید
یك چنین شوخی را با یكی از بزرگان نقل میكنند كه یك روز عید و شادی بود طلبهها گفتند: با استاد یك شوخی بكنیم. گفتند: چه؟ گفت: من یك طرح میدهم. گفتند: چه؟ گفت: استاد كه گفت بسم الله الرحمن الرحیم. بحث امروز چیست... تا گفت: بحث امروز چیست همه بلند شویم برویم این استاد روی منبر یخ كند. گفتند: خوب طرح خوبی است. ایشان روی منبر رفت و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث امروز... تا گفت بحث امروز همه بلند شدند رفتند. این فهمید توطئه است. گفت: خیلی خوب خواستید دماغ مرا بسوزانید، سوزاندید. حالا پس برگردید یك قصه برایتان بگویم. اینها تا لب در برگشتند گفتند: ببینیم استاد دماغ سوخته چه میگوید؟ نشستند. تا نشستند آقا پایین آمد. (خنده حضار) مگر میشود حریف آخوند شد؟ (خنده حضار)
من فیلم مارمولك را كه نشان دادند، یك تكهاش را دیدم گفتم: عیبی ندارد. یك طلبه در سازمان حج، روحانیون حج یك سمیناری بود هزار تا روحانی تقریباً بودند. گفتند: آقای قرائتی شنیدم گفتی: فیلم مارمولك خوب است؟ گفتم: عیبی ندارد. گفت: آخر بد است. توهین به لباس روحانیت است. گفتم: ببین! مارمولك كه حیوان كوچولو است، یك نهنگ هم یك آخوند را خورد، حضرت یونس را پس داد! آخوند خوردنی نیست. (خنده حضار) اینها فكر میكنند مثلاً حالا جمهوری اسلامی نمیدانم با نفت و با بنزین و با شانهی تخم مرغ و با نمیدانم آتش زدن سطل زباله و با كاریكاتور از بین میرود و اتفاقاً به عكس میشود.
من دانمارك رفتم. خانهی امام جمعهی دانمارك رفتم. گفتم: در كشور شما برای پیغمبر یك كاریكاتور كشیده شد. گفت: بعد از اینكه یك كاریكاتور كشیده شد، آمار مسلمین دانمارك بیشتر شد. اصلاً اگر بدن امام حسین را زیر سم اسب نمیكردند، اینقدر زوار نداشت. هرچه بیشتر له كنی عظمتش بیشتر میشود. الآن خدا میداند چه گرایشی به سمت مكتب اهل بیت است. چه گرایشی به سمت اهل بیت است. اصلاً وجود سید حسن نصر الله یك ارزشی داد كه خیلی مهم است. تازه سید حسن نصر الله بویی از مقام رهبری، مقام معظم رهبری یكی از شاگردان امام است. امام یكی از شاگردان امام حسین است.
یك كتابی است همهی طلبهها میخوانند به نام «لمعه». این كتاب در زندان نوشته شد. استفاده از فرصت.
8- بهرهگیری از مجالس ترحیم برای پند و موعظه
یك روحانی بود وقتی میبردند او را برای مرده نماز بخواند میپرسید: مرد است یا زن؟ میگفتند: مرد است. میگفت: اگر مرد است كفن را باز كنید من صورتش را ببینم. میگفتند: آقا نمازت را بخوان! مگر شرطش این است كه كفن را باز كنیم؟ گفت: حالا من گفتم كفن را باز كنید. گفتند: باشد. كفن را باز كردند و میگفت: آقایان ببینید، آقازادهها، پسرم، نگاه كنید چشمها بسته شد. تا چشم شما باز است، گناه نكنید. ببینید زبان حرف نمیزند. تا زبانتان تكان میخورد گناه نكنید. میگفت: ده دقیقه آنجا صحبت میكند، به اندازهی یك دهه سخنرانی اثر دارد.
استفاده از فرصت. آن شبی كه برای دخترت یا پسرت یك هدیه میخری، آن شب هرچه نصیحت كنی گوش میدهد. معلم نمرهی بیست كه میدهد زیر نمرهی بیست هر نصیحتی بكنی شاگرد میگوید: چشم! اما اگر صفر داد. چون بچهها نمیگویند: صفر گرفتم، میگوید: صفرم داد! (خنده حضار) بیست را میگوید: گرفتم. بیست گرفتم، صفرم داد. بدیها را میگویند: او بود. ما هم همینطور هستیم.
قرآن میگوید: وقتی وضعش خوب است میگوید: «رَبِّی أَكْرَمَنِ» (فجر/15) «رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16) خدا چنین كرد، خدا چنین كرد. میگوید: «كَلاَّ» اینطور نیست كه خدا چنین كند. «كلاََّ بَل لَّا» تو خودت بودی. «لا تُكْرِمُونَ الْیَتِیمَ» (فجر/17) به تو دادیم، به یتیمها ندادی از تو گرفتیم. چرا میگویی خدا داد و خدا گرفت. بگو: خودم چه كردم كه خدا داد. خودم چه كردم كه خدا گرفت؟
بسیار خوب... خیلی از حرفهایم ماند. خوب مردم چه تقصیری دارند؟ بلكه تو خواسته باشی تا صبح حرف بزنی. مردم باید گوش بدهند. پدر بچه را صدا زد گفت: بلند شو! خورشید آفتاب زد و نماز نخواندی. نماز صبح! پا شو خورشید زد! پسر گفت: بلكه خورشید دلش خواست سحر دربیاید. (خنده حضار) من خوابم میآید.
به كسی گفتند: آقا چرا نماز نمیخوانی؟ نماز عمود دین است. پایهی دین نماز است. گفت: اتفاقاً مرد كسی است كه دینش را بیپایه نگه دارد. من عمری است نماز نمیخوانم دین هم دارم. (خنده حضار) یك كسی میگفت: من نود سال است تریاك میكشم، هنوز معتاد نشدم. (خنده حضار)
12 فروردین را تبریك میگوییم. سال نو مبارك باشد. برادرها و خواهرها سال 90 را یك سالی برای مطالعه بگذارید. هی نگویید: لیسانس، فوق لیسانس، دكتر، حجت الاسلام، مطالعه كنید. حالا حالا باید مطالعه كرد. خدا به پیغمبرش میگوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» (طه/114) یعنی چه؟ یعنی ما فارغ التحصیل در دین نداریم. یك برنامهی مطالعه... منتهی كتابهای مفید، با مشورت علمای اندیشمند، هر كتابی را نخوانید، چون خیلی وقتها كتاب هم مطالعه میكنی، حیف است. حیف نان، حیف آب، حیف وقتی كه صرف این كتاب شود.
یك كسی یك نقاشی كشیده بود، در نگارخانه برای بازدید كنندهها گذاشته بود. یك نفر را هم گذاشته بود كه اینها كه نقاشی را میبینند چه قضاوتی میكنند؟ گفت: آخر شب به من بگو: این بینندههایی كه نقاشی مرا دیدند چه گفتند؟ این بندهی خدا گفت: خوب چه گفتند؟ گفت: والله! شش نفر گفتند: حیف نان! هفت نفر گفتند: حیف آب! نه نفر گفتند: حیف كاغذ! یازده نفر گفتند: حیف قلم! یعنی واقعاً این نقاشی بود تو كشیدی؟ حالا واقعاً حضرت عباسی بعضی سخنرانیها را آدم گوش ندهد بهتر است. بعضی فیلمها را آدم نبیند بهتر است. اگر من یك نوار كاست به شما بدهم، شما صدای گربه روی آن ضبط میكنی؟ هرگز! حیف است نوار با صدای گربه... آخر در مغز شما یك نوار است. هر آهنگی را باید گوش داد؟ بر فرض ارشاد گفته: حلال است. من خودم یك آدم هستم. چه كار به ارشاد دارم. ارشاد چه كاره است كه بگوید: این نوار مجاز است یا غیر مجاز. این نوار اگر تو را تحریك كند، حرام است. زمان شاه طلبهی جوانی بودم در اتوبوس نشسته بودم. یك كسی میخواست مرا عصبانی كند. گفت: آقای راننده! گفت: بله. گفت: شیخ تشریف دارند، موسیقی را روشن كن. (خنده حضار) میخواست حالگیری كند. آن هم موسیقی را روشن كرد و من هم یك خرده فكر كردم چه كنم. داشتم فكر میكردم. این آقایی كه انگولك كرد، گفت: آ شیخ از این موسیقی خوشت میآید؟ حرام است، حلال است؟ گفتم: ببین من حلال هم باشد نمیخواهم گوش بدهم. این رقاصه است. من میتوانم دانشمند شوم. آخر چرا این مخ در اختیار یك رقاص باشد؟ مگر ما باید هر حلالی را گوش دهیم؟ شما نگاه كن این آهنگ تو را رشد میدهد یا متوقفت میكند. این ماهوارهها، سیدیها، رشدت میدهد یا... چرا آمریكا ساختن هواپیمای اف 16 را به ایرانیها یاد نمیدهد ولی عكس سكس هرچه میخواهی میفرستد؟ اینكه فرمولهای علمیاش را به شما یاد نمیدهد. حتی اگر انرژی هستهای را خود ایرانیها هم كشف كنند، ناراحت است. به ما كه نمیدهد هیچ، خودتان هم بفهمید میگوید: چرا فهمیدید؟ خوب وقتی آن ماهواره عكسهای عیاشی را برای من میفرستد ولی فرمولهای علمی را نمیفرستد كافی نیست كه بفهمیم دشمن ما چه كسی است؟ دوست ما اسلام است و امام است و انقلابیون و دشمن ما آمریكا است و علاقهمندانش! جمهوری اسلامی را محكم بگیرید. ما نمیگوییم: عیب ندارد. جمهوری اسلامی دست به هرجاییاش بزنی ممكن است قابل نقد باشد. اما نقد غیر از این است كه بگوییم ما قبول نداریم. آدم ممكن است مادرش بیمار باشد، پدرش بیمار باشد. قند داشته باشد، اوره داشته باشد، چربی داشته باشد، اما این مادر است و او هم پدر، هر دو حلال زاده و هر دو هم به گردن ما حق دارند. باید برویم بیماریشان را حل كنیم ولی نباید منكر پدر و مادر شویم.
«والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته»