حسی شبیه تو به بالا رفته از اینجا
هفت آسمان دارد بلور اشک میکارد
ای آب ای زیباترین طرح اهورایی
زیبائیت دارد بروی شهر می بارد
ای هستی ام آرامش چشمان زیبایت
دریا به دریا شعرها سرگشته اند امشب
این موجهای خسته از اندیشه ی طوفان
سوی تو و دنیای تو برگشته اند امشب
طوفان شو و من را از این زردی رهایم کن
پائیز را از شانه های خسته ام بردار
حالا که این افکار وحشی می وزد از تو
باران شو و بار دگر پا در دلم بگذار
می لرزم و این جای خالی را نمی خواهم
تو رفته ای اما کسی از راه می افتد
وقتی که هرمت ناشکیبا توی شبهایم
چون خوشه پروین از لبان ماه می افتد