سرویس دانشگاه برنا/ مهدی یزدانی
مدیر کل حمایت و پشتیبانی آموزش عالی در دومین همایش بررسی طرح آمایش آموزش عالی که 25 دی برگزار شد، گفت: وضعیت رشته هنر نشان میدهد که باید از نظر کمی و کیفی متحول شود. اکنون سهم دانشجویان هنر از تعداد کل دانشجویان که بیش از سه میلیون هستند تنها 7 درصد، یعنی 200 هزار نفر است.
سعید قدیمی در قسمت دیگری از سخنانش درباره تغییر سرفصلهای درسی رشتههای هنر چنین گفت: 400 هزار سرفصل در دانشگاهها توسط استادان تدریس میشود که حدود 100 سرفصل مربوط به رشتههای هنر است، که بیش از 20 سال است که بازنگری در آن صورت نگرفته است.
پس از شنیدن این سخنان، سوالاتی در ذهن نقش میبندد، از جمله آنکه چرا تاکنون، توجهی به دانشگاههای هنر نشده است؟ و دیگر آنکه آیا زمینه مساعد برای آغاز فرآیند تغییر، مهیا است؟ پاسخ سوال نخست را به عهده مسوولان میگذاریم، اما سوال دوم از چند دیدگاه قابل بررسی است.
#نیاز به زیرساخت
قطعا برای گسترش رشتهها و دانشکدههای هنر نیاز به ایجاد زیرساختهایی است، تا بتوان با تکیه بر این زیرساختها، گام مثبتی در راستای ارتقای کمی و کیفی دانشکدههای هنر برداشت، به صورت اجمالی میتوان زیرساختها را در سه مقوله جمع بندی کرد:
الف) فضای آموزشی
بدون شک گسترش دانشکدهها و ایجاد رشتههای جدید در دانشگاهها مستلزم ایجاد فضای آموزشی است، باید توجه داشت که رشتههای هنر، علاوه بر کلاسهای درس، به کارگاههای تخصصی مانند؛ آمفی تئاتر، کارگاه سفالگری، نقاشی، اتاقهای ترسیم فنی و ... در کنار این فضا به تجهیزات و ادوات آموزشی نیز نیازمند است. باید توجه داشت که در بسیاری از دانشگاهها و دانشکدههای هنر که اکنون در حال آموزش دانشجویانند، این امکانات یا موجود نیست و یا نیاز به تعمیر و تجدید دارد. پس تنها مسأله به ایجاد فضاها و امکانات جدید منتهی نمیشود.
ب ) به کارگیری استادان مجرب
با آغاز تحول و گسترش فضاها و پذیرش دانشجو، فضای آموزشی نیازمند استادان مجربی خواهد بود که در این فضا به فعالیت و تدریس بپردازند، اما با توجه به ضعف ساختاری دانشکدههای هنر و کمبود استادان متخصص و با تجربه این نیاز برآورده نخواهد شد، با نگاهی به آمار فارغالتحصیلان دکترای هنر که کمتر از یک درصد از فارغالتحصیلان را تشکیل میدهند، به وضوح میتوان این خلاء را احساس کرد.
هرچند که تنها داشتن مدرک دکترا نیز برای تدریس کافی نیست و تجارب آموزشی و گذراندن روشهای تدریس، مکمل دانستههای فارغالتحصیلان است، اما با احتساب تمامی فارغالتحصیلان دکتر نیز با کمبود استاد روبرو خواهیم بود، که دستآوردی جز فقر علمی دانشجویان نخواهد داشت.
ج) تغییر دیدگاه جامعه نسبت به رشتههای هنر
یکی دیگر از عواملی که موجب کم رونق بودن رشتههای هنری است، نوع نگاه جامعه به این رشتهها است، مردم به رشتههای هنر تنها به شکل یک سرگرمی مینگرند و نه تنها خود در آزمون این رشتهها شرکت نمیکنند، بلکه اطرافیان و فرزندان خود را نیز از ورود به دانشگاههای هنر منع میکنند،
البته دلیل دیگر این بیتوجهی در دیدگاه سنتی جامعه مستور است، از نگاه سنتی، هنر آمیخته به معصیت است که این تفکر هنوز در نزد برخی افراد معمر و به صورت ناخودآگاه در بین بسیاری از والدین دیده میشود.
#نیاز سرفصلهای دروس به پشتوانه علمی
در تحولی که مدیر کل حمایت و پشتیبانی آموزش عالی از آن سخن گفت، تغییر سرفصلهای درسی یکی از مواردی بود که مدیرکل دفتر حمایت و پشتیبانی آموزش عالی در راستای تحولات رشتههای هنر به آن اشاره کرد، بنابر آمار 100 سرفصل درسی که در رشتههای هنر تدریس میشوند، 20 سال است که تغییری نیافتهاند.
اکنون که قرار است تا این سرفصلها مورد بازنگری قرار گیرند، باید دید که مأخذ و الگوی سرفصلهای جدید در کجاست، با توجه به اینکه رشد هنری کشور طی دهه اخیر کند و در برخی موارد منفی بوده است، براساس کدام داشته علمی میتوان سرفصلهای جدید را مشخص کرد؟ و از همه مهمتر چه کسانی این سرفصلها را مدون میکنند.
آنچه که مشخص است، این سرفصلها یا باید به تقلید از دانشگاههای هنر سراسر دنیا تغییر کند و یا اینکه بنا بر تجربههای هنری که در دانشگاهها اکتساب میشود ایجاد شوند، قطعاً نمیتوان بدون لحاظ یکی یا هر دوی این موضوعات به سرفصلهای درسی یا پشتوانه محکم دست یافت.
#فقدان بازار کار مناسب
با نگاهی به تعداد اندک دانشجویان هنر که تنها 7 درصد از کل دانشجویان کشور را تشکیل میدهند، این سوال به ذهن متبادر میشود که با وجود اینکه تعداد فارغالتحصیلان هنر تا این حد اندک است اما چرا وضعیت بازار کار آنان تا این حد وخیم است و این متخصصان هنر در مشاغلی غیر از تخصص خود مورد استفاده قرار میگیرند، حال که قرار است تحولی در دانشگاههای هنر ایجاد شود و تعداد دانشجوی بیشتری به رشتههای هنری جذب شوند، آیا فکری درباره اشتغالزایی آنان شده است؟ یا فقط قرار است که تعداد بیکاران اجتماعی را زیاد کنیم.
در پایان باید گفت انجام تحول در دانشگاهها نیازمند پیشزمینههایی است، که اگر لحاظ نشوند، این تحول نه تنها کمکی به پیشرفت هنر در جامعه نخواهد کرد، بلکه بار مضاعفی بر پیکره دانشگاهی کشور خواهند بود.