سرویس فرهنگوهنر برنا: "محمدمهدی قانبیگی" در یکی از همین روزهایی که زمستان تازه یادش افتاده زمستان است، مهمان خبرگزاری برنا شد. همان ابتدای ورود هم میگوید که بیشتر کنجکاو دیدن برنا بوده است و خیابان ملک! چون از قرار؛ محل تحصیل و دوران دبیرستانش جایی نزدیک به این خیابان بوده و وقتی دنبال جای دنجی برای درس خواندن میگشته میآمده خیابان ملک که آن موقعها ساعتی یک ماشین از آن عبور میکرده و فرقی با خیابان بنبست نداشته. همین نزدیکیها گمانم سر عباس آباد هم با همسرش گالری رنگ را راه میاندازند و مشغول کار هنر میشوند.
اصلش این است که آقای قانبیگی اهل نقاشی و نگارگری بوده و همراه همسرش به انگلستان برای تحصیل هم که میروند نقاشی میخواند. اما سفالگری همسرش کم کم او را هم سر ذوق میآورد و نهایتا او هم همراه همسر به سفالگری میپردازند و به قول خودش "گلگیر" میشوند.
می گوید:" بعد از ازدواج رفتیم انگلستان تا درس بخوانیم. من نقاشی کارکردم و خانمم عکاسی و سفال. 59 به ایران بازگشیتم و به روستایی در گرمسار رفتیم تا کشاورزی کنیم. فکر میکنم هر انسانی دوست دارد در طبیعت باشد و همیشه این فکر و میل به آسوده بودن، پس ذهن او وجود دارد.
در همان روستای غیاث آباد گرمسار هم کارگاهی درست کرده بودیم. ضمن کار کشاورزی هفتهای دو روز با بچههای مدرسه ادبیات و ریاضی و تئاتر... کار میکردیم. کم کم به شهر دعوت شدیم و برگشتیم به کار هنری و من هم کنجکاو شدم که وارد سفال و سرامیک شوم و با همسرم مشغول به این هنر و گلگیر شدیم.
کم کم به این هنر علاقهمند شدم و تحقیقات زیادی انجام دادم و ازمراکز مختلف سفالگری دیدن کردم؛ حتی سفالگران بدوی مانند میناب را هم دیدیم. در حال حاضر هم شاهرود هسیتم و کارگاهی داریم.
وضعیت هنر سفال و سرامیک را در حال حاضر چطور ارزیابی میکنید؟
بزرگترین مشکلی که عموما سفالگران ما دارند عدم آشنایی با تاریخ هنر و مبانی و عناصر بصری و شناخت هنرهای تجسمی است. این هنر مرز باریکی با شبهه هنر دارد و به سرعت میتواند از هنر به شبهه هنر بدل شود. برای رخ ندادن این اتفاق باید هنرمندان پیشینه خود را قوی کنند. در کشور نزدیک به 2 هزار کارگاه سفالگری داریم اماهمهشان نمیتوانند هنر باشند. چون عمده سفالگران ما صنایع دستی کار میکنند و من آن را به عنوان هنر قبول ندارم. اما در گذشته به این شکل نبوده است!
سفال قداست دارد چون اولین پدیدهای است که انسان توانسته هم اوقات روزمره خود را بگذراند و هم آمال و آروزهای خود را پیاده کنند؛ آنهم 7 هزار سال پیش. ایران به دلیل داشتن نقوش و فرم مرکز سفالگری جهان است. چراکه هیچجای دنیا انقدر فرم و نقش با هم عجین و منسجم نیستند. فرضا یک قطعه سفال سیلک به لحاظ فرم و نقش کامل است. اتفاقات و باورها در این نقشها مشخص است و امروز در مقابل آن اتفاقات هنری چیزی برای ارائه نداریم.
گویا این افسوس مانند نبودن حال به گذشته در اغلب رشتههای هنری وجود دارد! چرا بین هنر گذشته و حال ما این شکاف رخ داده است؟
بله! در همه زمینهها این حرف وجود دارد و طبیعی است. چون یک بحران و گذار و حل شدنی است. البته باید توجه کرد که سفال ما از اواسط صفویه تا 35 سال پیش بدون توجه رها و به فراموشی سپرده شده بود. چون با ورود چینی و مس و ... سفال کم کم از رونق میافتد و فقط کاشیکاری تا زمان قاجار ادامه مییابد.
نقاشی هم دوران عجیب و غریبی را گذراند. نقاشی غرب با آن پیشینه و عظمت آمد و پیکره نگارگری ما را از بین برد. زمان صفویه شاه صفی دستور داد برای هزار نفر نقاش رنگ و روغن و بوم از هلند وارد کنند و همه را به طرف رنگ روغن کشاند. در صورتی که نقاشان ما نقاشان آبرنگ هستند. نقاشان رنگهای روحی و جسمی. ماتیس میگوید بزرگترین رنگرزهای دنیا ایرانیها هستند. رنگ روغن کار ما نیست. کشور ما کشور صلح جویی و آرامی است. و اقوام و شرایط اقلیمی مختلف و چهار فصل کامل و لطافت آب و هوایی ایجاب میکند که نگارکری داشته باشیم. البته بی انصافی است بگوییم نقاشی موازی با سفال است و جلوتر حرکت میکند. اما میخواهم بگویم این اتفاق در هنرهای دیگر هم افتاد.
اما در کل ما همیشه در ذهنیت و حول و هوش باورهای ذهنی و عرفانی خود زندگی کردیم و هنرمندان ایرانی هم همین گونه بودند. در نتیجه روحیات آنها با نقاشی غرب جور در نمیآید و کسانی هم که در ایران در این زمینه موفق هستند به دلیل حفظ همان اندیشههاست. به دلیل همین اندیشهها هم ما ابتدا حجم و مجسمه نداشتیم و الان هم نمیتوانیم به موفقیت جوامعی باشیم که در این زمینه پیشرو هستند.
غربی ها در کار ساخت حجم موفق هستند چون خدایانی داشتند و نماد آن را میساختند و کم کم ساختن آن به مردم منتقل شد. اما ایرانیها قبل از اسلام هم موحد بودند و مجسمه قبلا از اسلام نیز ممنوع بوده است. شما در طول تاریخ سنگتراشیهایی را میبینید مانند تخت جمشید اما هیج کدام مجسمه تمام نیستند و ناقص ساخته شدند. به همین علت است که مجسمهسازی در باور و روحیه ما نیست. نه خدایانی داشتیم و نه نمادهایی .
محمدمهدی قانبیگی، متولد 1324 تهران، فارغالتحصیل نقاشی از كالج هنر كنتربری تحصیلات تاریخ هنر مورلی كالج لندن است و به مدت 15 سال عضو شورای ارزشیابی میراث فرهنگی بوده و دارای رتبه درجه یك هنری است.
گفتگو از لیلا باقری