به گزارش سرویس فرهنگ و هنر برنا، تخصصی شدن هنر، مبحثی است که هنر مدرن با آن در چالش است. پیرو تحولی که در جهان رخ داد در دنیای سرمایهداری همه مسائل از علوم و فنون تا هنر به سمت تخصصی شدن رفت تا به نهایت ظرفیت خود دست یابد.
امر تخصصی شدن البته مزایای فراوانی برای هنر داشت. اینکه مجسمهساز و نقاش و ... زبان خود را پیدا کنند و هنوز هم در کندوکاو ظرفیتهای تازهای در هنر خود باشند از رهرو همین تخصصی شدن حاصل شد. تخصصی شدن و ورود به دنیایی که هر روز راز و رمز تازهای را به روی هنرمند میگشاید از یک سو و چارچوبهای دنیای مدرن از سوی دیگر به این تخصصی شدن دامن زد.
نشستهای قهوهخانهای که دیگر نیست!
اما آنچه امروزه در هنر مدرن ایران مطرح میشود این است که تخصصی شدن هنر، جدایی هنرمندان از یکدیگر و خزیدن آنها در عزلتهای هنری خود باعث شده تا با چالشی به عنوان هنر مدرن مواجه شویم و هنرمندان گاه فقط به درونیات خود بپردازند و در آثاری که خلق میکنند بیشتر به مفاهیمی بپردازند که برای خودشان مهم است و ممکن است از نظر جامعه محلی از اعراب نداشته باشد.
رسول معرک نژاد، نقاش و پژوهشگر در اینباره به خبرنگار تجسمی برنا می گوید: نه تنها آشنایی با ادبیات و شعر و داستان بلکه با آشنایی با موسیقی، فیلم، فلسفه، زبان شناسی، نشانه شناسی، علوم انسانی و کمی جدیتر در هنرهایی نظیر هنر مجسمهسازی آشنایی با علوم فیزیک و شیمی برای هنرمندان امری مهم است.
وی میافزاید: آنچه امروزه غنای هنر را کمرنگ کرده است عدم وجود تعامل میان هنرمندان و گونههای هنری است. دیگر آن نشستهای قهوهخانهای نیست؛ مرکزی که بتوانند هنرمندان شاعر و نقاش و فیلمساز و موسیقیدان و دیگر هنرها را جمع و تشکیلی پدیدآورد.
همنشینی هنرمندان در خلق اثر هنری موثر است
زندهیاد علی حاتمی در ماهنامه سینما(شماره 162 مدادماه 1373) از نظریه فیلمسازیاش و تعامل نگارگری ایران و فیلمهایش صحبت میکند و شرح میدهد چگونه ترکیببندی و نوع فضاسازی نگارههای ایرانی را در قاببندی فیلمهایش بکار میگیرد. آشنایی هنرمند با دیگر هنرها از یک سو و مراوده و همنشینی آنان از سوی دیگر باعث خواهد شد که اثر هنری خلق شده، ماندگار و دارای هویت باشد. اما متاسفانه امروزه کمتر نقاشان و شاعران و موسیقدانهایی هستند که با هنر همدیگر آشنا و در تعامل باشند. بیشتر هنرمندانمان تک بعدی شدند و همین ضربه بدی به پیکره هنرمان زده است.
مهدی مکینژاد، عضو هیئت علمی فرهنگستان هنر، هنرمندان گذشته را افرادی دانست که هر دو ساحت هنر و شناخت خود را با هم جو میبردند و به خبرنگار تجسمی برنا میگوید: برای مثال دوست و همدم جامی از عرفای قرن نهم، بهزاد نقاش است و این همنشینی در خلق اثر هنری موثر بوده است. وی چندوجهی بودن هنرمندان نیز دلیل دیگری برای خلق آثار ماندگار و دارای هویت و مفهوم بوده است.
این پژوهشگر میافزاید: گاه خود هنرمندان نیز مشرب عرفانی داشتند. آخرین آنها استاد لرزاده است که مشرب عرفانی داشته و در ساخت بیش از 800 مسجد فعال بوده و کاملا مشخص است که مشرب او چقدر بر معماریش موثر است. لرزاده علاوه بر معماری نقاش و شاعر نیز بود.
مکینژاد خاصیت دنیای مدرن را تخصصی شدن همه امور میداند و می گوید: این تحصصی شدن ناشی از اهمیت رسیدن به عمق مفاهیم است و همین باعث شده ما از حوزه شناخت خود نیز غافل و یک بعدی شویم.
وی تصریح میکند: وقتی هنرمندی از ادبیات کهن جدا میشود و بلد نیست شعر حافظ و سعدی و فردوسی را بخواند مشخص است کارهای او عیار لازم را ندارد و از معنا تهی میشود. درصورتی که در گذشته معمار علاوه بر هندسه و ریاضی، حافظ و گلشنراز و مولوی را نیز میفهمیده و این باعث میشد بنایی که میسازد عیار خاصی داشته باشد.
هنر از سیاست جداست؟!
حمید شانس، هنرمند مجسمهساز نیز به خبرنگار تجسمی برنا میگوید: این تمایل بین مجسمهسازان و سایر هنرمندان برای مراوده با یکدیگر وجود دارد اما حقیقت این است که بین اقشار اجتماعی جدایی رخ داده و تبادل ذهنی را به حداقل رسانده است.
شانس میافزاید: تقریبا مجسمه سازان جوان فعالی را نمیبینم که به فلسفه علاقه نداشته باشد و از فلسفه ملاصدرا تا فلسفه امروز را مطالعه نکنند، شعر کلاسیک تا شعر شاملورا نخواند و به ادبیات معاصر آمریکای لاتین نیز علاقه نداشته باشد. اما از نزدیک با هیچ شاعر و اسطوره شناس و ... در ارتباط نیستند.
این هنرمند تاکید میکند: این مراوده به شدت در خلق آثار تاثیر میگذارد و ذهنیتها را دگرگون میکند. اما در جامعه ما روندی وجود دارد که گمان میکند جریان روشنفکری جریان رقیبی است و نباید انسجام لازم را داشته باشد. تعجب میکنم که برخی دوستان که ابتدای انقلاب مقاله مینوشتند و به دانشجویان خود توضیح میکردند که امر هنر باید مرتبط با سیاست باشد چطور امروز پیشنهاد میدهند هنرمندها درگیر جریانهای سیاسی نشوند.
وی میافزاید: هنر امروز در سطح جهانی با مسائل اجتماعی و علوم و فنون متصل است و هنرمندها ناگزیر هستند به این قضیبه بپردازند اما در جامعه ما این مبادلات تعریف نشده است و وجود هم ندارد.
به نظر میرسد هنرمندان امروز جامعه ما جدای اینکه باید در زمینه تخصصی خود فعالیت داشته باشند باید به زمینههای هنری و فلسفی و ادبی و حتی علومی مانند ریاضی و فیزیک و شیمی نیز بپردازند تا ذهن آنان پویا شود. این پویایی به خلق آثاری ماندگار در اذهان کمک خواهد کرد تا فرضا درباره نقاشیهای مدرن عنوان نشود که کارها تنها بازی با رنگ است یا مجسمهها چنان روشنفکرانه هستند که تنها مخاطبان خاص با آنها ارتباط برقرار میکنند.
همچنین مراوده و همنشینی هنرمندان با هم و گپهای به اصطلاح قهوه خانهای هم کمک شایانی به این امر خواهد کرد. پس شاید بهتر باشد هنرمندان عزلت نشینی هنری را به همنشینیهای اجتماعی بدل کنند تا هنرشان مردمی و دارای هویت و ماندگار باشد.
گزارش از لیلا باقری