به گزارش خبرنگار سینمایی برنا، در سینمای ایران فیلمهایی که قصههایشان را در مناطق بومی دوردست کشور روایت میکنند کم نیستند که در بین همه آنها فیلمهایی مانند «دونده»، «باشو غریبه کوچک» و... را میتوان سهم سینمای کودک و نوجوان دانست. در اینکه این فیلمها در بخش محتوا از ارزشهای زیادی برخوردار هستند تردیدی نیست، اما حقیقت این است که با گذر سالها و آمدن زمانههای جدید، مختصات فکری همه مخاطبان، به خصوص گروه کودک و نوجوان تغییر و نیازهای جدیدی پیدا میکند. امروز دیگر نمیتوان از مخاطب کم سن و سالی که دغدغهاش نه فقط محدود به بازیهای کودکانه، که به وسعت اطلاعات جهانی و میزان دسترسی او به آنها شده است انتظار داشت که فضای نه چندان جذاب و بیش از اندازه ساکن و تلخ فیلمهای دهه شصت را تماشا و با آنها ارتباط برقرار کند. علاوه بر اینکه نیاز به فانتزی و تخیل در این گروه وجود دارد، به همان اندازه هم میخواهند در پس تخیل، حرفهایی قابل تامل بشنوند. در سینمای ما با اینکه مشکلات فراوانی بر سر راه فیلم سازان به خصوص کسانی که در زمینه کودک فعالیت میکنند وجود دارد، اما همچنان میبینیم فیلمهایی که با هدف کودک و نوجوان ساخته میشوند نه تنها حرفی برای گفتن به تماشاگران ندارند، که بدتر از آن تقلیدی ناشیانه و آشفتهتر از آثار دهههای گذشته هستند. اگر با این سینماگران صحبت کنید همه آنها از جهان بینی گسترده کودک و نوجوان امروز و لزوم ساخت فیلمهایی با محتوای عمیقتر و در ژانرهای متفاوت صحبت میکنند. اما با نگاه به کارنامه آنها عملکرد دیگری را میبینیم. درست است که بخشی از آن برمی گردد به بودجه و حمایت کافی ولی قسمت اعظم آن به فاصله زیاد بین نگاه سازندهها و مخاطب اصلی مربوط میشود. آنها قصههایی را میسازند که ارتباط مستقیم با تجربیات کودکی خودشان دارد . تا جایی که اصلا بحث به ساخت فیلم برای کودک و یا درباره کودک نمیرسد؛ چون عملا حضور کودک در فیلمها فقط یک بهانه است. بهانهای که بتوانند دوران تلخ زندگیشان که فقط برای خودشان قابل درک است را مقابل دوربین ببرند و به خورد مخاطب بدهند. به همین خاطر وقتی در یکی از اکرانهای جشنواره کودک امسال حتی نوجوانان حاضر در سالن به صحنههای یکی از همین نوع فیلمها میخندیدند، آقای کارگردان همه جوره از فیلماش دفاع کرد، هیچ نقدی را نپذیرفت و به نوعی ایراد را از گیرندههای مخاطبان دانست. این همراه نشدن با سطح تقاضا و نیازهای تماشاگر امروز خروجیاش فقط میشود فاصلهای که هرروز بین سازنده و تماشاگر بیشتر و بیشتر میشود. اما از آنجا که پیچک تحت هر شرایطی راه خودش را پیدا میکند، رشد میکند و سبز میشود، در بین این همه آشفتگی و عقب ماندگی در این بخش از سینما یک فیلم و فیلم ساز در جشنواره امسال حاضر شده که بالاخره بعد از مدتها میتوان با آن طعم واقعی یک فیلم کودک و نوجوان حقیقی که حرفهایی فراتر از ظاهرکودکانهاش دارد را چشید. احسان عبدیپور «تنهای تنهای تنها» را در بوشهر و با محوریت شخصیتهای بومی همان منطقه ساخته. همانهایی که در فیلمهای رنگ و رو رفته دهه شصت دیگر نمیتوان تحملشان کرد. اما نقطه پررنگ تفاوت فیلم او با دیگر آثار، توجه و اهمیتاش به جهان معنایی گسترده کودک و نوجوان امروز است. دیگر قرار نیست که فقط فقر و بدبختی و محدودیت و محرومیت یک کودک بومی بوشهری از همه عناصر رفاه و ارتباطات را تماشا کنیم؛ حالا شخصیت اصلی قصه فیلم، رنجرو، یک پسر بچه ماهی فروش بامزه است که میخواهد از همه محدودیتهای زبانی، جغرافیایی و مادی پایش را فراتر بگذارد و در راه ارتباط با همه چیز و همه کس که تا پیش از این آنها را غریبه میخواند قدم بردارد. بوشهر آن لوکیشنی نیست که در زیر تصاویر پر از نور و گرمای خورشید و صورتهای سوخته هیچ چیز به جز محدودیت و فقر نتوان پیدا کرد. «تنهای تنهای تنها» بوشهر را به مثابه شهری برای انسانهای درراه مانده به تصویر میکشد که آنها حتی زبانهای یکدیگر را متوجه نمیشوند و در این حال میخواهند برای خودشان تصمیم بگیرند و به بلاتکلیفیشان پایان ببخشند. رنجرو درابتدا یک پسر بچه شیطان است که چیزی به جز ماهی گیری بلد نیست، اما به تدریج با قدم گذاشتن در محدودههای جدیدتر میل به دانستنن ناشناختهها در او شکل میگیرد و در آخرین قدماش هم وارد مراحل گسترده تری میشود. همیشه از کودکان به عنوان پیام آورصلح و دوستی نام میبرند. اما تصویری که در فیلمهایمان از آنها میبینیم یک سری موجودات معصوم هستند که در زندگیشان حتی ناخواسته یک مورچه را هم زیر پا نگذاشتهاند. ولی «تنهای تنهای تنها» این تابو را میشکند و با فرار از دام این کلیشه به سراغ تعادلی در شخصیت رنجرو میرود. در لحظاتی او را یک پسر بچه احساساتی و خوش قلب میبینیم و در لحظاتی هم پر است از اذیتها و شیطنتهای کودکانه؛ درست مثل یک انسان واقعی. تک بعدی نبودن رنجرو و دیگر شخصیتها راه را هموارتر کرده است برای رسیدن فیلمساز به هدفاش: خلق یک داستان و محتوای واقعی در مختصات حقیقی. فیلم حرفهایی جهان شمول و عمیق برای گفتن دارد و حتی میتوان گفت فراتر از آن، علاوه بر مخاطب کودک و نوجوان و بزرگسال قدرت تاثیرگذاری بر روی مخاطب غیرایرانی را هم دارد. به همین خاطر «تنهای تنهای تنها» جزئیات فراوانی برای بحث و تحلیل دارد که باید آن را به زمان نمایش آن موکول کرد. اما نکته حائز اهمیت جنس نگاه عبدیپور به شخصیتها در اولین فیلماش است که با در نظر گرفتن برگزاری جشنواره فیلمهای کودک و نوجوان و مقایسه آن با آثار مدعیان این عرصه خودش را پررنگتر جلوه میکند. با اینکه تجربه و سن وسال در بین هنرمندان قابل احترام است اما احسان عدیپور با گریز از همه آن کارهایی که فیلمسازان پا به سن گذاشته ما در این سالها ساختهاند به نگاهی همراه و همگام با مخاطب جدید دست پیدا کرده است. او هم، تجربیات کودکیاش را به تصویر میکشد و هم نمیگذارد سایهاش بر اصل داستان و محتوا سنگینی کند. احسان عبدیپور در اول راه است، اما هوش او بسیار جلوتر از کارنامه و تجربهاش حرکت میکند؛ درست برعکس مدعیان این سینما. «تنهای تنهای تنها» مانند عنواناش واقعا تنهاست در بین این همه ضعف و نقص در سینما، اما هر حقیقت و اثر درخور توجهی بالاخره راه خودش را تحت هر شرایطی پیدا میکند.