نقشه عجیب دختر مشهدی و قاتل فراری در ترکیه

۱۳۹۷/۱۱/۰۶ - ۱۷:۳۷:۳۴
کد خبر: ۸۰۴۷۷۰
کشوری که به خیال دختر جوان سرزمین آرزوهایش بود به سرابی سیاه برایش تبدیل شد.

به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ دوست داشت زندگی جدیدی داشته باشد، راحت و بی‌دغدغه. می‌خواست همه تجربه‌های ‌تلخ قبلی را فراموش کند و در مغازه کوچک رویاهایش لباس بفروشد. فروشندگی را دوست داشت، ‌فکر می‌کرد که این تنها راه باقی مانده برای سر و سامان دادن به زندگی پر اشتباهش است. همین ‌هم شد تا این دختر جوان راهی ترکیه شود. اما او نمی‌دانست که در آن کشور غریب چه سرنوشتی ‌در انتظارش است. او فکرش را هم نمی‌کرد طی چند ماه به یک خلافکار تبدیل شود. خلافکاری که ‌البته خیلی زود از سوی پلیس شناسایی و دستگیر شد. ‌‎ ‎‌ «مینا» تنها زن عضو این باند بود. زنی که از ‌سوی پلیس فتای خراسان رضوی شناسایی و دستگیر شد. خودش می‌گوید که خوش شانس بوده ‌که بیشتر از این در این منجلاب فرو نرفته است. این دختر پس از دستگیری با پلیس همکاری کرد ‌تا یک باند جعل کارت‌های بانکی شناسایی و متلاشی شود. باندی که توسط پیمان یک مجرم تحت ‌تعقیب از ترکیه هدایت می‌شد تا جیب شهروندان ایرانی را خالی کند. حالا بیش از یک ماه است ‌که او در اختیار پلیس است و در این مدت همکاری زیادی کرد تا دیگر اعضای این باند دستگیر ‌شوند. ‌

چند‌سال داری؟

٣٠ ساله هستم. ‌

ازدواج کردی؟

بله دوبار ازدواج کردم. اما بچه ندارم. ‌

به چه جرمی دستگیر شدی؟

جعل کارت‌های بانکی و کلاهبرداری. ‌

سابقه داری؟

نه من تازه ٢ ماه بود که با این گروه آشنا شدم. ‌

همان باند کلاهبرداران کارت‌های بانکی؟

بله. من با سرکرده این باند در ترکیه آشنا شدم و بعد هم برای انجام این کار به مشهد بازگشتم. ‌

چطور با این باند کلاهبرداری آشنا شدی؟

داستان مفصلی دارد. نمی‌دانم سرنوشت بود یا چیز دیگری، اما الان که فکرش را می‌کنم خودم هم ‌مقصرم، نباید وارد این بازی‌های کثیف می‌شدم. اما خوب دیگر اشتباه کردم و حالا باید جوابگوی رفتارم باشم. ‌

بیشتر توضیح می‌دهید؟

من دوبار ازدواج کردم و هر دو بار هم ناموفق بود. بار اول با یکی از اقوام نزدیکم ازدواج کردم. چند ‌ماه اول همه چیز خوب بود، اما بعد همه چیز تغییر کرد. نمی‌توانستیم باهم زندگی کنیم، واقعا راهی ‌به جز طلاق نبود، از هم جدا شدیم. بعد از مدتی با مرد دیگری آشنا شدم، بعد از مدتی به هم علاقمند شدیم و ازدواج کردیم. اما از همان فردای ازدواج فهمیدم که چه اشتباهی کردم. از چاله درآمدم ‌و به چاه افتادم. ‌

چطور؟

رضا معتاد بود. تریاک و شیشه می‌کشید البته بیشتر تریاک مصرف می‌کرد. نمی‌دانم که چطور تا قبل از ‌ازدواج با او متوجه نشده بودم. خیلی سعی کردم که او را ترک دهم، اما فایده‌ای نداشت، او به مواد ‌علاقه داشت. کم‌کم کارش را هم از دست داد. خانه‌نشین شد، شرایط زندگی هر روز سخت‌تر شد، ‌تا این‌که از او هم جدا شدم. ‌

چه شد که به ترکیه رفتی؟

از پولی که برای خودم جمع کرده بودم، یک ٢٠٦ خریدم. مدتی خانه پدرم بودم تا این‌که به ذهنم ‌رسید برای کسب و کار و زندگی جدید به ترکیه بروم. البته یکی از دوستانم هم در این تصمیم ‌همراه من شد. با چند نفری هم مشورت کردیم. تصمیمم را گرفته بودم، خودروام را فروختم و راهی ‌ترکیه شدم. می‌خواستم آن‌جا یک مغازه لباس‌فروشی داشته باشم. این کار را خیلی دوست داشتم، ‌همیشه در رویاهایم می‌دیدم که فروشنده مغازه‌ای هستم که مال خودم است. وقتی به ترکیه ‌رسیدیم مشغول کار‌های مقدماتی شدیم. برای گرفتن مغاره باید یک سری کار‌های اداری انجام می‌‌شد و مجوز‌های لازم را می‌گرفتم. با چند ایرانی آشنا شدم، قرار شد کار‌های ما را انجام دهند. اما ‌وقتی به خودم آمدم دیدم که همه سرمایه من را بالاکشیدند. دیگر هیچ پولی نداشتم. دوستم به ‌ایران بازگشت، اما من نمی‌توانستم. این بار هم همه چیز خراب شده بود. واقعا نمی‌دانستم باید ‌چه کار کنم. تا این‌که با پیمان آشنا شدم. ‌

پیمان سرکرده باند بود؟

بله. البته آن روز نمی‌دانستم. من کنار ساحل نشسته بودم که پیمان را دیدم، خیلی حالم بد بود، به ‌طرفم آمد و علت را پرسید، من هم همه ماجرا را برایش تعریف کردم. وقتی صحبت‌هایم تمام شد ‌به من گفت که راهی را می‌شناسد که می‌توانم در مدت کوتاهی همه پول از دست رفته‌ام را ‌دوباره به دست بیاورم. بعد هم ماجرای اسکیمر و کارت بانکی را به من توضیح داد. ابتدا راضی ‌نبودم، با خودم کلنجار رفتم، وجدانم راضی نمی‌شد، اما بعد با خودم گفت که این همه آدم به من ‌ضربه زدند چرا من این کار را نکنم. بعد هم به پیمان گفتم که این کار را انجام می‌دهم. ‌،

اما شکست در زندگی مشترک یا این‌که قربانی نقشه چند کلاهبردار شدی دلیل ‌خوبی برای این کار نیست. ‌

بله قبول دارم، من اشتباه کردم. البته آن موقع اصلا به این چیز‌ها فکر نمی‌کردم. فقط می‌خواستم ‌زندگی خوبی برای خودم فراهم کنم. ‌

برگردیم به موضوع پیمان و باندش. ‌

من ابتدا از این‌که پیمان سرکرده باند است خبر نداشتم. فقط می‌دانستم که اهل غرب کشور است ‌اما بعد از مدتی فهمیدم که به جز من دو ایرانی دیگر هم در این گروه فعالیت می‌کنند. البته چند ‌نفری هم در کرج با پیمان در ارتباط بودند. پیمان حدود ٤٥‌سال داشت و به اتهام قتل فراری بود. ‌البته از پلیس شنیدم که در نزاعی که پیمان هم در آن شرکت داشته این حادثه رقم خورده و او ‌به ترکیه فرار کرده است. نفر دوم گروه هم یک مرد ایرانی بود که کلی بدهکار بود و از دست ‌طلبکارانش به ترکیه فرار کرده بود و روی تاکسی کار می‌کرد. او هم مثل من آدم بدبختی بود. نفر ‌سوم یک ورزشکار بود، جوان ٢١ ساله‌ای که پیمان او را هم وارد این گروه کرده بود. ‌

شما دقیقا چه کاری انجام می‌دادی؟

هرکدام شگرد‌های خاص خودمان را داشتیم. من با دستگاه اسکیمر به مشهد بازگشتم. این دستگاه ‌به راحتی کارت‌ها را کپی می‌کند. فقط کافی است که شماره رمز آن را داشته باشید. من هم به ‌بهانه‌ای با مرد‌ها و پسر‌های مجرد رابطه برقرار می‌کردم، در حین خرید و استفاده از کارت‌های ‌بانکی رمز آن را به خاطر می‌سپردم و سپس در یک فرصت مناسب کارت آن‌ها را کپی می‌کردم.

این دستگاه را پیمان به شما داد؟

بله. پیمان می‌گفت: دستگاه مجهزی است. حافظه‌اش به اندازه ١٠ کارت بود. وقتی پر می‌شد آن ‌را به یک رابط تحویل می‌دادم و بعد از چند روز دوباره آن را خالی شده به من تحویل می‌داد. ‌

چطور دستگیر شدی؟

از طرف پلیس فتا. دلیل دستگیری من مردی بود که ١٥‌میلیون تومان از کارتش برداشت کرده ‌بودیم. او به پلیس مراجعه کرده بود و بعد از آن رد ما را زدند. ما برای شناسایی نشدن پول‌ها را در ‌چند کارت پخش می‌کردیم. از طریق صرافی‌ها تبدیل به دلار و سکه می‌شد و به ترکیه می‌رفت. ‌البته همه این کار‌ها توسط رابط انجام می‌شد. ‌

شما برای شناسایی و دستگیری سایر اعضای گروه با پلیس همکاری کردید؟

وقتی بازداشت شدم، با خودم فکر کردم که هنوز ابتدای این راه هستم و فرصت جبران دارم. ‌همین شد تا تصمیم گرفتم با پلیس همکاری کنم. ابتدا با رابط قرار گذاشتم تا او بازداشت شد. بعد از ‌مدتی هم پیمان برای پیگیری کار‌ها به ایران آمد و در مشهد بازداشت شد. ‌

چند نفر از اعضای گروه دستگیر شدند؟

با من چهار نفر. البته پیمان دستگاه‌ها را از یک نفر خارجی در ترکیه تحویل می‌گرفت که، چون در ‌ایران نیست، هنوز بازداشت نشده است. ‌

و حرف آخر؟

من خیلی پشیمانم. درست است که دنیا با من سرناسازگاری داشته، اما خود من هم در این بین مقصرم. ‌امیدوارم بتوانم جبران کنم. من خوش شانس بودم که خیلی زود نجات پیدا کردم. ‌‌ ‌

منبع:شهروند

نظر شما
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز