این فقط پیش بینی ناپذیری ترامپ و دکترین خروجش از معاهدات جهانی نبود که مخل منافع ملی ما شد بلکه چتر او بر سر ایران ستیزترین چهره های واشنگتن بود و هست که سبب شده در سه سال گذشته، ایران هدف کارزار فشار حداکثری ایالات متحده باشد. دولت ترامپ، ضد ایرانیترین چهره ایالات متحده را نمایندگی میکند و این بدان معناست که فارغ از اینکه چه دولتی در تهران بر سر کار باشد، ایران نه به عنوان یک دولت و نه حتی به معنای یک حاکمیت که به معنای یک سرزمین با خطر امنیتی مواجه شده است.
وقتی در روایتی غیرواقعی و البته خطرناک از شرایط کنونی، افکار عمومی از تأثیرات مخرب تحریمها منحرف و صرفاً به سوی ناکارآمدی دولت و ساختار اجرایی هدایت میشود بیش از هر زمانی روایت شکست، درونی خواهد شد و امید از دست خواهد رفت. وقتی میدانیم که ایرانستیزان از واشنگتن تا تلآویو و ریاض به دنبال فروپاشاندن اقتصاد و امنیت ایران تنها در چند ماه بودهاند اما اقتصاد ایران توانسته تاکنون تاب آورد و دولت حتی با وجود همزمانی با ابربحرانی همچون کرونا، نیازهای ضروری جامعه را تأمین نماید، وقتی میدانیم دولت ترامپ در رسیدن به آنچه تصور میکرده ناکام مانده است اصرار بر ناکارآمدی دولتی که در صف مقدم میرزمد جز القای شکست نخواهد بود.
دولت دوازدهم هم بسان دولتهای دهه شصت، دولت جنگ است؛ جنگی که فشار اقتصادیاش بر دولت حتی از جنگ هشت ساله هم فراتر رفته. تحریف، گاهی واژگون کردن دریچه نگاه به مسأله است. میشود در روایتی واقعی از ناکامی ایرانستیزان در رساندن ایران به فروپاشی گفت و البته از شکست تحریم هرچند با هزینههای غیرقابل کتمان؛ میشود در هنگامههای سخت تاریخ معاصر، روایت پیروزی را به افکار عمومی ارائه داد و به شهروندان آگاهی بخشید که تابآوری ایران به شکست خصمانهترین رویکردها انجامیده.
اما میشود در روایتی دیگر، عامداً عامل بیرونی تحریم و کارزار فشار حداکثری را سانسور کرد و شرایط اقتصادی سخت کنونی را صرفاً متوجه ناکارآمدی دولت و دستگاه اجرایی کشور دانست و نهایتاً به منافعی کوتاهمدت در سیاست داخلی هم دل بست. در این جنگ روایتها، جریان تحریف، روایتی ضد منافع ملی را ارائه میدهد؛ روایتی که تسلیمناپذیری ایران در مواجهه با تحریمها را برنمیتابد و روایتی که اساساً تابآوری دولت و ملت را نادیده میگیرد.