وزیر بهداشت در مراسم بزرگداشت روز ملی خیّام:

نیشابور شهر خاطره‌ها و هنرها و فیروزه آسمان و زمین بهم پیوسته است

۱۴۰۰/۰۲/۲۸ - ۰۹:۳۹:۱۱
کد خبر: ۱۱۸۰۵۱۹
نیشابور شهر خاطره‌ها و هنرها و فیروزه آسمان و زمین بهم پیوسته است
وزیر بهداشت از نیشابور به عنوان یکی از کهن ترین شهرهای ایران یاد کرد و گفت: سفر به نیشابور، همواره برای بنده خاطره انگیز بوده است و به یاد زنده یاد پرویز مشکاتیان که همواره با خسرو آواز ایران همنوا و هم آواز بودند، افتادم که یکی از آنها در کنار حکیم طوس آرمید و دیگری در کنار حکیم نیشابور.

به گزارش برنا؛ سعید نمکی،  وزیر بهداشت در مراسم بزرگداشت روز ملی خیّام که در مجتمع فرهنگی شهید رجایی نیشابور برگزار شد، گفت: نیشابور شهر خاطره ها، هنرها، فیروزه آسمان و زمین بهم پیوسته است. شهر عطار نیشابوری است که سرحلقه عرفا شد و شهر عزیزان و بزرگانی است که این حقیر از آنها گفتن نتواند. شهر خیّام، طبیب، حکیم، فیلسوف و شاعر بزرگ جهانی است.

او افزود: از این حقیر ایمونولوژیست صحبت از خیّام و بزرگان نیشابور نشاید اما به قدر وسع سخنی از این عزیزان گفتن، دور از لطف نیست آنهم در شبی که به نام خیّام، این مراسم برگزار می شود. خیّام دیرینه ای دارد و سابقه ای که اگر از زبان امثال ادوارد فیتزجرالد بشنویم، یک تعبیر است، اگر از زبان استاد شفیعی کدکنی بشنویم یک برداشت است و اگر از زبان استاد حکیم دینانی بشنویم، نگاهی دگر است.

وزیر بهداشت تاکید کرد: قبل از اینکه به خیّام بپردازم، به نیشابوری می پردازم که غیر از حکیمان و بزرگان، پاکدلانی داشت که امّی بودند اما عامی نبودند. یکی از معلمان عالی قدر امام محمد غزالی، فردی به نام ابوالمعالی امام الحرمین جوینی است. پنج سال از عمر غزالی که خود گرچه در شیوه اشعری گری، گرایشاتی داشت اما در فلسفه شرق بنیانگذار یک تفکر بود با جوینی گذشت. امام الحرمین جوینی می گوید که ای کاش من به پاکدلی یکی از پیرزنان نیشابور می مُردم و ای کاش به پاکیزگی و شناخت خدا به قدر معرفت یکی از پیرزنان بی سواد نیشابور می مُردم.

نمکی گفت: نیشابور بی سواد امّی داشت اما عامی نداشت. می شود یک نفر امّی باشد اما عامی نباشد کما اینکه می شود یک نفر باسواد و فوق تخصص باشد اما عامی باشد. "نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مساله آموز صد مدرس شد" پیامبر اکرم(ص) امّی بود اما عامی نبود. به همه بزرگان و شهدای عالی مقام نیشابور درود می فرستم که در صحنه عشق، خون ریختند و جان نثار آینده این سرزمین کردند.  

یادآور شد: حدود 5 دهه از عمرم را در کنار علوم پزشکی و معلمی سی و چند ساله علم ایمونولوژی در دانشکده پزشکی، صرف شناخت شعر و ادبیات این سرزمین و فرهنگ کهن آن کردم. از سعدی، حافظ، مولانا و حکیم فردوسی اما از خیّام، دیر شروع کردم چون از کودکی خیّام را مظلومانه شناختیم. حتی دبیر ادبیات فارسی ما از خیّام، یک آدم لاابالی بدون پروا و گرایش به معنویت و دین و خداوند نشان می داد که فکر می کنم هنر مینیاتور هم این چهره نادرست خیّام را بیشتر غلط به ما نشان داد.

وزیر بهداشت خاطرنشان کرد: معتقدم که خیّام نه تنها ملحد و خدانشناس نبود بلکه یکی از موحدترین انسان هایی بود که می شود یافت. غیر از رباعیات، اگر رساله "فی الکون و التکلیف" خیام را مطالعه کنید می بینید که نگاه خیّام، جز خداپرستی هیچ چیز نداشت. یک رباعی است که می گویند به خیّام منتسب است اما فکر می کنم با شناختی که از این رساله دارم، این رباعی دقیقا مربوط به خیّام است که می گوید "چون جود ازل بود مرا انشا کرد/ بر من زنخست مشق عشق املا کرد/ وآنگاه قراضه ریزه قلب مرا/ مفتاح درِ خزائن معنا کرد" مگر می شود این بزرگمرد را غیرموحد دانست؟

نمکی گفت: جایی که خیّام می گوید "جامی است که عقل آفرین میزندش/ صدبوسه ز مهر بر جبین میزندش/ این کوزه گر دهر چنین جام لطیف/ می سازد و باز بر زمین میزندش" عده ای نادان، خیّام را به دلیل همین رباعی، دهری می شناسد اما خیّام نمی گوید دهر کوزه گر بلکه می گوید کوزه گر دهر و این یعنی خداوند.

او افزود: خیّام به معاد اعتقاد داشت و می گوید "من بد کنم و تو بد مکافات دهی/ پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو" از پروردگارش دوستانه سوال می کند و شاید منتقدانه که فیلسوف جز نگاه انتقاد، نگاهی ندارد. و این رباعی نشان می دهد که او به معاد اعتقاد داشت. خیّام نه تنها ملحد نبود بلکه موحدی جستجوگر بود. فرد جستجوگر یعنی کسی که می داند که هست اما دارد سوال می کند که آخرش چیست؟

وزیر بهداشت تصریح کرد: خیّام، نگاه جستجوگر داشت. زبان خیّام رباعی بود. رباعی قبل از خیّام هم بود اما خیّام به رباعی ارزش داد، رباعی را زنده و درّ گرانبها کرد. وزن رباعی تنها مربوط به این سرزمین است. وزن عروضی را در بقیه اشعار در زبان عرب هم مشاهده می کنید اما رباعی فقط مربوط به این سرزمین است و وزن آن هم "لا حول و لاقوه الی بالله" است. فکر می کنم که گزینش این وزن هم معادل "لاحول و لاقوه الی بالله" نشانه توحید و عشقی بود که به الله در وجود خیّام بود.

نمکی گفت: فکر می کنم که خیّام، در این سرزمین با نادانی مظلوم واقع شد شاید یکی از دلایل آن هم این بود که خیّام، نگاه فیلسوفانه را با زبان شعر می گفت و شعر در عوام می چرخد و هر کس با زبان خودش تفسیر می کند و نادانان با تفسیر غلط، خیّام را ملحد شناختند.

او بیان کرد: دومین ویژگی که در طول این سالها از خیّام شناختم، یکرنگی و صداقت خیّام بود. خیّام ریاکار نبود و دوگانگی در کلام او وجود نداشت. حافظ می گوید "بیار باده و اول به دست حافظ ده/ به شرط آنکه ز مجلس به در نرود" اما یکجا در اشعار و سخنان خیّام چنین گویش و گفتمانی را نمی بینید. همین حافظ بزرگوار در جای دیگری می گوید "بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح/ شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم/ جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم/ یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم" و سعدی که می گوید "دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست/ تا ندانند حریفان که تو منظور منی" از شیوه زندگی ریاکارانه خسته می شود و می گوید "برخیز تا یکسو نهیم این دلقِ ارزق فام را/ بر باد قلّاشی دهیم این شرکِ تقوا نام را" اما در سراسر زبان و اشعار خیّام، این زبان را نمی بینید.

وزیر بهداشت اظهار کرد: غیر از یگانگی و یک گفتمان، شاهد دو گفتمان در زبان و اشعار خیّام نیستیم و همین است که در سرزمین های دیگر، وزن خیّام، بسیار بالا است چون در آن سرزمین ها، بعضی از رفتارهای ریاکارانه معمولا مرسوم نبوده است. این ویژگی دوم خیّام بود.

 نمکی گفت: ویژگی سوم خیّام، ارزش نهادن به لحظه و دم بود که بعضی ها این را به غلط، تفسیر به خوش باشی خیّام می کنند. خیّام می گوید این لحظه که در آن هستی و اکنون را دریاب. دیروز و لحظه قبل که رفت و گذشت تو چه خبر داری که لحظه بعد هست یا نه. ازل و ابد از اینجا است کسی می تواند بگوید که اکنون نیست؟ می شود گفت که لحظه قبل نیست و لحظه بعد هم نمی دانیم هست یا نیست اما آیا می شود گفت که اکنون نیست؟

او ادامه داد: خیّام می گوید "هنگام سپیده دم خروس سحری/ دانی که چرا همی کند نوحه گری؟ یعنی که نمودند در آیینه صبح/ کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری". بر خلاف آنهایی که می گویند خیّام به وادادگی و بیهودگی سپری می کرد اما او می گوید لحظه را دریاب، بی خبر مباش، و یا می گوید " ایدل غم این جهان فرسوده مخور/ بیهوده نئی غمان بیهوده مخور" ای انسان تو بیهوده خلق نشده ای و اشرف مخلوقاتی. این عظمت لحظه ای است که خیّام درک می کرد و این تفکر را عده ای به شیوه دیگری تفسیر می کنند.

وزیر بهداشت خاطرنشان کرد: ویژگی دیگر خیّام، احترام به اجزای طبیعت بود. او می گوید "هر سبزه که در کنار جویی رسته است/ گویی ز لب فرشته خویی رسته است/  پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی/ کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است". این احترام به اجزای خلقت و آفرینش بود.

وزیر بهداشت افزود: می گویند حضرت سلیمان زبان پرنده و چرنده را می شنید اما خیّام اینقدر گوشش شنوا بود که زبان اجزای طبیعت را می شنید. خیّام می گوید "در کارگه کوزه گری رفتم دوش/ دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش/ ناگاه یکی کوزه برآود خروش/ کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش" یعنی گوش خیّام صدای کوزه را می شنید و این گوشِ دل خیّام بود که ویژگی انسانهای بزرگ بود.

نمکی گفت: اگر بخواهم از خیّام بگویم ساعت ها می توانم از جنبه های مختلف خیّام حرف بزنم. ریاضی دانان باید از ریاضیات خیّام بگویند، فیلسوف ها از فلسفه خیّام بگویند، اطبا از نگاه طب خیّام بگویند اما از نگاه زیبای خیّام در گفتار عرفانی و فلسفی اش، می شود ساعت ها و روزها حرف زد.

او یادآور شد: خیّام ریاکار نبود بلکه برخی او را طرفدار نگاه ملامتیه می دانستند. ملامتیه یک شعبه ای از قلندریه است که در قرن سوم و چهارم هجری در نیشابور شکل گرفت و اینها درست تظاهر به فسق می کردند که از ریا دور شوند و برخی می گویند که خیّام تابع تفکر ملامتیه بود و از طرفی، در فلسفه تابع ابن سینا بود. می گویند وقتی خیّام فوت کرد، داشت کتاب شفای ابن سینا را می خواند و با یک خلال دندان، دندان هایش را پاک می کرد و صفحه ای که می خواند مربوط به بحث وحدت و کثرتی بود که ابن سینا از آن حرف می زد. یعنی معلوم بود که تا دقایق آخر جواب برخی از سوالاتش در فلسفه را نگرفته بود البته مدت قابل توجهی هم در کنار امام محمد غزالی در فلسفه با همدیگر بحث و گفتگو داشتند.

نظر شما