باشگاه جوانی برنا/
دکتر ثروتیان در میان صحبتهایش حرفی زد که با شنیدنش هم دل آدمی میگیرد و هم خوشحال از رضایش میشود: «الان که غریب و بیکس در گوشه خانه، بیمار نشستهام؛خوشبختتر از خودم کسی را نمیشناسم. یعنی در جهان به این بزرگی، خوشحالم عمرم را به نوشتن کتاب و اشاعه فرهنگ، زبان و ادبیات مملکت خودم هزینه کردهام. از دنیا میروم در حالی که کتابهایم باقی میمانند. جوانان در آینده میخوانند و میدانند که حافظ، نظامی، عطار و امثال آنها چه کسانی بودهاند. من در عمرم از هیچکس جز خدا توقع نداشتم. از این جهت دنبال هیچ کاری نرفتم و در خانه نشستم.
یک ساعت نوشتن را نه با گردش در اروپا عوض میکنم و نه با مال دنیا. لذت میبرم که بگویم نظامی به فرزند خودش چه میگوید. وقتی به پشت سرم نگاه میکنم میبینم حتی این کتابها هم برایم نمیماند و تنها چیزی که میتوانم با خودم ببرم عبادتها و خدمتهای من بوده است. یعنی انسان در این دنیا جز خدمت و عبادت چیزی با خود نمیبرد.»
لهجه شیرین ترکیاش با صدایی پیر که گهگاه میان صحبتهایش خطاب میکند: «متوجه شدی دخترم؟»
هفت دهه عمرش را پای حافظ و نظامی گذاشته تا هموطن ایرانیاش بداند کیست و چه دارد و در کجای کره خاکی ایستاده است. اغلب آثارش را برای جوانان نوشته اما متاسف است از اینکه جوانان کشورش با ادبیات فارسی کمتر آشنایی دارند و این گناه را از معلمان میداند.
سالها پیش، معلمهایی را دیده بود که از سر بیکاری به کلاس انشا و املا میرفتند و از روی کتاب میخواندند بدون اینکه حتی پنج خط، مطلبی نوشته باشند.دانشجویان رشته ریاضی را از خواندن ریاضیات خرسند یافت اما شاهد پشیمانی دانشجویان رشته ادبیات از خواندن و نوشتن بود.
از واقعیتی تلخ پرده برداشت. اینکه کمتر استادی است که خوب بفهمد ادبیات فارسی چیست تا خوب ادبیات را انتقال دهد. دغدغه او فرهنگ است و ادبیات بهانهای شد تا پاسدار فرهنگ میهناش باشد. دغدغهای که امروز خیلیها ندارند.
دکتر بهروز ثروتیان، پژوهشگر ادبی و نظامیشناس است. در جوانی در میاندوآب ریاضی تدریس میکرد. خواست لیسانس بگیرد اما دید با خواندن ریاضیات، باید فرهنگ را رها کند.
سال 1342 در کنکور سراسری، رتبه اول را کسب کرد و در دو رشته ادبیات و فلسفه قبول شد. دوران لیسانس را با معدل 18/2 گذراند و در کنار تدریس، لیسانس و فوقلیسانساش را گرفت. بعد از اینکه در دانشگاه مشغول به کار شد هر هفته به تهران میآمد تا اینکه در سال 1354 دکترایش را دریافت کرد.
بعد از بازنشستگی، هفت سال تمام در خانه نشست و آثار نظامی را از روی 14 نسخه تصحیح کرد. به اندازهای در اشعار نظامی و حافظ غوطه خورده است که برای صحبت درباره عرفان نظامی، 150 جلسه یک ساعته و برای سخن گفتن از حافظ، 30 جلسه یک ساعته را لازم میداند.
توضیح مختصری از عرفان این دو شاعر بزرگ می دهد و می گوید:«نظامی درباره عرفان خودش در منظومه 15 تا 20 مخزنالاسرار صحبت میکند. نظامی، یک روحانی است. بعد از اینکه درس علوم فکری و دینی را تمام میکند و فلسفه یونان میخواند؛ پندنامه را به زبان نثر مینویسد.
قسمت دوم مخزن الاسرار، 20 داستان کوتاه دارد که برای اولین بار به نظم درمیآورد. در این زمان معلوم نیست با چه کسی و با کدام یک از اولیاء روبرو میشود که به عالم عرفان ورود پیدا میکند. ساعتها رو به قبله مینشسته و تا صبح الله الله میگفته است.
عرفان نظامی و حافظ یکی است. ما دو عرفان نداریم. عرفان با تصوف فرق دارد. صوفیها ظاهری مخصوص دارند که احتمال دارد متقی باشند یا نباشند ولی عرفا به لحاظ ظاهر، شناخته نمیشوند؛ درحالی که به ذکر خدا مشغول و با خدا هستند و مشاهدات دارند. عرفا را خیلی مشکل میتوان شناخت.
ما از اشعار شعرا پی به اندیشههایشان میبریم. حافظ در غزلسرایی بینظیر است اما شاگرد نظامی محسوب میشود. نظامی داستان گفته و خواندناش لذت مخصوصی دارد.
حافظ بیشتر به زبان مردم سخن میگوید در عین حال، بعضی از ابیات حافظ 72 معنی دارد. مثل:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
برای من دلنشینتر حافظ است ولی استاد شعر در سطح جهان نه فقط در ایران و زبان فارسی، نظامی است. نظامی و حافظ را نمیشود مقایسه کرد. 150 سال با یکدیگر فاصله دارند. غزل از دردهای درون انسان صحبت میکند؛ از این جهت غزل از بر کردنی است و همه به راحتی یاد میگیرند. با زندگی انسان سروکار دارد، درحالیکه نظامی داستان گفته و از بر کردنی نیست؛ باید خواند.»
نوشتههای چاپ شدهاش در حدود 90 جلد است. خانهنشین است و کارش خواندن و نوشتن. در حال حاضر بر روی کتاب "لیلی و مجنون" که نصیحتهای نظامی به فرزندش است، کار میکند. کتاب "داد و سخن جهان، نظامی" درسهای نظامیشناسی اوست که در حال تالیفش است. میگوید: «فکر نمیکنم عمرم کفاف بدهد تا این کتاب را تمام کنم. چون اغلب مریضالحال هستم. قبلا روزی 16 ساعت کار میکردم اما حالا روزی یک ساعت به بالا هم نمیتوانم.»
اعتقاد دارد شاعر نیست. هر دو سبک را تقلید کرده است. به اندازه موی سر حافظ کتاب خوانده اما یک بیت هم نمیتواند مثل حافظ شعر بگوید. دلیلاش را این میداند که حافظ به ذکر مشغول بوده و از عالم معنا به حافظ دادهاند و از خودش نساخته است. خود حافظ هم به این موضوع اشاره کرده است.
با تاکید میگوید:«اگر کتابهایم به دست جوانها برسد و انتشاراتیها دنبال منافع شخصی خود نباشند و ارزان در اختیار جوانها قرار بگیرد؛ به نظرم، رو به قبله ادبیات حرکت میکنند. دستبردار نمیشوند و از خواندن لذت میبرند. مثلا کتاب "پیر طریقت گفت" که مناجات خواجه عبدالله انصاری است؛ اگر جوانها این کتاب را به دستشان بگیرند نمیتوانند زمین بگذارند. مساله این است که اگر انسان معتاد به مطالعه باشد و دنبال مطالعه برود، تلاش میکند بهترین کتاب را به دست بیاورد.»
دکتر ثروتیان در میان صحبتهایش حرفی زد که با شنیدنش هم دل آدمی میگیرد و هم خوشحال از رضایش میشود: «الان که غریب و بیکس در گوشه خانه، بیمار نشستهام؛خوشبختتر از خودم کسی را نمیشناسم. یعنی در جهان به این بزرگی، خوشحالم عمرم را به نوشتن کتاب و اشاعه فرهنگ، زبان و ادبیات مملکت خودم هزینه کردهام. از دنیا میروم در حالی که کتابهایم باقی میمانند. جوانان در آینده میخوانند و میدانند که حافظ، نظامی، عطار و امثال آنها چه کسانی بودهاند. من در عمرم از هیچکس جز خدا توقع نداشتم. از این جهت دنبال هیچ کاری نرفتم و در خانه نشستم.
یک ساعت نوشتن را نه با گردش در اروپا عوض میکنم و نه با مال دنیا. لذت میبرم که بگویم نظامی به فرزند خودش چه میگوید. وقتی به پشت سرم نگاه میکنم میبینم حتی این کتابها هم برایم نمیماند و تنها چیزی که میتوانم با خودم ببرم عبادتها و خدمتهای من بوده است. یعنی انسان در این دنیا جز خدمت و عبادت چیزی با خود نمیبرد.»
به جوانها توصیه کرد زبان، فرهنگ و مملکت خودشان را دوست بدارند. اگر میتوانند در روز، حداقل 2 صفحه کتاب بخوانند و به آگاهی از مملکت خودشان بیفزایند. اگر کسی به جایی میرسد با خواندن و نوشتن است. جوانها تحصیل علم را رها نکنند. او با وجود همسرش، هیچ سختی در زندگی احساس نکرد و با صراحت گفت:«به هر جا که رسیدهام از همسرم است.»
در ادامه صحبتهایمان از گلنار ثروتیان، دختر دکتر بهروز ثروتیان، تصویرگر کتابهای درسی که در جشنوارههای داخلی و خارجی موفقیتهایی را کسب کرده؛ از رابطهاش با پدر پرسیدیم. گفت: «با پدر ارتباط صمیمانهای داریم. ایشان همیشه به عقاید ما احترام میگذاشتند و ما با او مشورت میکنیم.
از بین 5 فرزند پدر که هر یک در رشتهای تحصیل کرده، هیچکداممان رشته او را ادامه نداده است. ولی نوه بزرگ دختریشان زیبا خسروی،ادبیات میخواند و به تازگی در استان زنجان در المپیاد ادبیات به عنوان نفر برتر انتخاب شده و به مرحله کشوری راه یافته است.
از دوران کودکی یاد گرفته بودیم رعایت حال ایشان را داشته باشیم. یعنی وقتی ایشان در اتاق کارشان بودند، سکوت اختیار میکردیم و مراقب بودیم مزاحمشان نشویم. چون از 4 – 5 صبح بیدار بودند و بعدازظهرها استراحت میکردند. ما همیشه به پدر افتخار کردهایم.»
دختر دکتر ثروتیان مانند پدرش ریاضی خوانده اما طبق خواسته قلبیاش هنر را ادامه داده است. پرسیدم چطور به اینجا رسیدی؟ میگوید: «حمایت خانواده، اتکا به خداوند و پیمودن راهی که از آن لذت میبرم.»
***