گفت‌وگویی متفاوت با "صمد نیکخواه بهرامی" در سالروز درگذشت "آیدین"

مرگ آیدین روش زندگی‌ام را تغییر داد

۱۳۸۹/۱۰/۰۷ - ۱۱:۱۶:۰۰
کد خبر: ۲۲۶۵
مرگ آیدین روش زندگی‌ام را تغییر داد
سومین سال درگذشت آیدین نیکخواه بهرامی فرا رسید تا باز هم جامعه ورزش را تحت تأثیر قرار دهد و همگان افسوس از دست دادن قهرمانی بزرگ و دوست داشتنی را بخورند.

سرویس ورزشی برنا – اشکان عطارنژاد

مرگ آیدین به مثابه یک شوک برای جامعه ورزش ایران بود؛ ورزشکاری که تازه در آغاز راه افتخار قرار داشت.

سفر ناگهانی آیدین بیش از هر کسی برادر او را تحت تاثیر قرار داد زیرا آنها مسیر پیشرفت را شانه به شانه پیمودند.

گرچه گذر زمان صمد را با این حقیقت که یار روزهای کودکی اش دیگر رفته است آشنا کرده، اما برادرکوچکتر هنوز آیدین را در کنار خود احساس می کند.

به بهانه سومین سالگرد درگذشت آیدین نیکخواه بهرامی گفت‌و‌گویی را با صمد نیکخواه بهرامی برادر مرحوم آیدین وکاپیتان تیم ملی بسکتبال انجام داده ایم که متن صحبت های وی را در زیر می خوانید:

آیدین را همیشه حس می کنم
پس از درگذشت آیدین در 2، 3 ماه اول هرگز نمی خواستم به بسکتبال برگردم و درک این اتفاق برایم بسیار سخت بود، اما مربیان و بازیکنان 10 روز پس از این اتفاق آمدند و به زور مرا به تمرین بردند و کم کم با این اتفاق کنار آمدم.
بعد از 3 ماه اول تا امروز حسم هیچ تغییری نکرده و همیشه احساسش می کنم. گویا فوت نکرده و همیشه کنارم است. نمی توانم بگویم که با این موضوع کنار آمده ام یا نسبت به درگذشت او سرد شده ام، فقط می توانم بگویم که جایش همیشه خالی است.

آیدین خوابش نبرده بود
روز فوت آیدین من هم مسابقه داشتم و پس از آن بلافاصله به شمال آمدم. به آیدین هم گفتم که زود راه بیفتد، اما او مدتی تهران ماند و دیر حرکت کرد. آیدین خیلی خسته بود و زانویش درد می کرد. به همین دلیل در آخرین مسابقه هم بسیار کم بازی کرد، اما هرگز خوابش نبرده بود؛ چرا که 5 دقیقه قبل از این حادثه آنها ایستاده و خرید کردند. با این حال اتفاقی است که افتاده و هیچگاه از ذهنمان پاک نمی شود.

فیلم آن تصادف را هرگز ندیدم
با فوت آیدین خیلی بهم ریختم و هیچ چیز نمی فهمیدم. در آن زمان یک فردی اعلام کرد که فیلمی از آن صحنه تصادف دارم، اما در حال حاضر هیچ چیز به خاطر ندارم و آن فیلم را هرگز ندیدم و فکر نمی کنم که فیلم جالبی باشد، چرا که فقط به دردهایمان می افزاید. آن فرد با فامیل های من صحبت کرده بود و دیگر پیگیر این ماجرا نشدم و دوست هم ندارم که بیشتر بدانم.

ساخت فیلم زندگی آیدین منتفی شد
پس از فوت برادرم قرار بود یک فیلمی از زندگی او بسازم اما نمی توانم تمامی زندگی آیدین را در قالب فیلم در آورم و اینکه بخواهیم یک ورزشکار را فقط در حین تمرین و مسابقه نشان دهیم اصلا زیبا نیست و بهتر دیدم که این کار را نکنم.

هنوز هم مثل او در بسکتبال نیامده است
پس از قهرمانی در مسابقات قهرمانی آسیا و کسب جواز المپیک، آیدین صحبت های بسیاری می کرد و خیلی دوست داشت که در المپیک بازی کند، اما مرگ به او مهلت نداد تا جای خالیش در این مسابقات حس شود.
پس از آیدین هیچ بازیکنی نتوانست جای او را پر کند و در حال حاضر هم بازیکنی همچون او نیست. آیدین هم در پست 3 بازی می کرد و هم در پست 4 و شوت های عالی اش کار ما را راحت می کرد. در مسابقات، آیدین فضا را برای بازیکنان باز می کرد و قطعا ما می توانستیم عملکرد بهتری داشته باشیم و نبودش در مسابقات المپیک خیلی احساس می شد. حضور آیدین در کنار تیم خیلی می توانست به تیم ملی کمک کند و به جرات می گویم که مثل آیدین نداریم.
نبود آیدین در مسابقات جهانی بیشتر حس می شد چرا که بازیکنان حریف در سطح بالاتری بودند و ما هم فردی را نداشتیم که جایگزین او باشد.

به ناحق او از تیم ملی کنارش می گذاشتند
چندین سال بود که آیدین را به ناحق از تیم ملی خط می زدند و آخرین باری که او را برای حضور در بازی های آسیایی دوحه دعوت کردند با ناراحتی به اردو نیامد. آقای مشحون طی تماسی گفت که این بار با گذشته فرق می کند و همین گونه هم شد. آیدین از بازی دوم در مسابقات قهرمانی آسیا فیکس تیم ملی بود و این نشان از پتانسیل بالا و توانایی هایش داشت و نمی دانم چه سیاستی بود که هر بار به ناحق از تیم ملی خط می خورد. در آن مقطع من همیشه در ترکیب تیم ملی بودم و واقعا نمی دانستم که چه باید بگویم، اما آیدین تماس می گرفت و به من روحیه می داد
.
ازدواج، مرا بزرگتر از آیدین کرد
زود ازدواج کردن من باعث شد تا بزرگتر از آیدین نشان دهم، اما او از من بزرگتر بود و البته شاید رفتارها هم مزید بر علت شد تا مردم فکر کنند که من بزرگتر هستم. آیدین بازیگوش و شلوغ بود و به همین دلیل سنش کمتر به نظر می رسید.

حرف از آیدین همه را به آن روزها بر می گرداند
طبیعت زندگی است که یک فرد از میان یک خانواده برود و پدر و مادر من هم باید زندگی خود را ادامه دهند، اما هر بار که صحبتی در خصوص آیدین می شود به همان زمان بر می گردند. آن حادثه ای که هیچگاه از ذهنمان پاک نمی شود و هرگز نمی توانند در آن مورد صحبت کنند و هر باری که مراسمی را می خواهیم برگزار کنیم آنها خود را کنار می کشند و کارها را من انجام می دهم و واقعا هم نمی توانند در این مورد کمکی کنند.

نمی خواهم نام آیدین را خراب کنم
مادرم پس از فوت آیدین اصرار داشت که من را "آیدین صمد" صدا کند و من هم مخالفتی نداشتم، اما برادرم شخصیت بزرگ و دوست داشتنی دارد و می ترسیدم که با یک کار اشتباهم نام او را خراب کنم. یاد آیدین همیشه زنده است و پس از آن اتفاق فهمیدم که چقدر به همدیگر وابستگی داشته ایم.
در هر مسابقه ای که می روم همه یاد آیدین را زنده می کنند و در بازی های خارجی هم مربیان حریف به من می گویند که خدا آیدین را رحمت کند.

همه باید بدانند که شماره 8 بر تن چه کسی بوده است
فوت آیدین مسوولیت مرا سخت تر کرد، چرا که خیلی ها با دیدنم به یاد او می افتند و باید کاری کنم تا یاد او همیشه زنده بماند. مردم خیلی زود یادشان می رود که چه شخصیت هایی را داشته ایم، اما من یاد آیدین را زنده نگه می دارم و هنگامی که یک فرد لباس آیدین را بر تن می کند باید بداند که چه شخصیتی آن را بر تن کرده و حرمت لباس تیم ملی را نگه دارد و بازیکن تیم ملی که شماره 8 بر تن می کند باید بداند که این لباس بر تن آیدین نیکخواه بهرامی بوده است.

نمی توان شماره آیدین را به فرد دیگری نداد
در قوانین فدراسیون بین المللی آمده که بازیکنان تیم بسکتبال باید شماره های بین 4 تا 14 را بر تن کنند و اگر ما بخواهیم شماره 8 را به بازیکنی ندهیم یک نفر کمتر باید اعزام کنیم به همین دلیل نمی توان شماره 8 تیم ملی که به تن آیدین بوده را بعنوان یادبود نگه داشت، اما فردی که آن را بر تن می کند باید حرمتش را داشته باشد.

آیدین در خواب هم زنده است
خیلی شب ها خواب آیدین را می بینم، اما او در خواب همیشه زنده است و مثل اینکه زندگی می کند و من هیچگاه در خواب ندیده ام که آیدین فوت کرده باشد. در تمامی لحظات حس می کنم که آیدین کنارم است و در تمامی فینال ها هم لباس او را زیر پیراهنم می پوشیدم و همیشه احساس می کنم که زنده است.

هرگز به خانه آیدین نمی روم
خانه شخصی آیدین مثل قبل هست و هیچ تغییری نکرده، اما هرگز طاقت ندارم که به خانه اش بروم و در طول این مدت هیچگاه به خانه شخصی اش نرفتم.پس از گذشت 3 سال بسیاری از وسایل منزل آیدین داشت خراب می شد به همین دلیل پدرم مقداری از وسایلش را به نیازمندان اهدا کرد.

اکثر دوست های من و آیدین هم مشترک هستند و با هم ارتباط داریم، اما با برخی از دوست هایش هرگز ارتباط ندارم، چرا که اصلا موافق دوستی آیدین با آنها نبودم.

تنهای تنها شده ام
مرگ یک واقعیت است و همیشه به آن فکر می کردم. مثلا باخودم می گفتم اگر پدربزرگ یا مادربزرگم فوت کنند من باید چه کار کنم و یا اگرفامیل های نزدیکمان از دنیا بروند من و آیدین چه کاری می توانیم بکنیم.
همیشه احساس می کردم که آیدین کنارم هست و می ماند اما همه چیز برعکس شد و هیچگاه فکر نمی کردم که خودش برود. الان دیگر هیچکس کنارم نیست و تنهای تنها شده ام.

سر خاکش نمی روم
همیشه مزار آیدین شلوغ است و هر بار که می روم تعدادی بر سرخاکش هستند، اما مدت زیادی است که به بهشت زهرا نرفته ام و نمی خواهم که بر سرمزار آیدین بروم و اصلا نمی توانم تحمل کنم، اما پدر و مادرم هر هفته سر خاک او می روند.

روش زندگی ام تغییر کرد
پس از فوت آیدین مسیر زندگی ام تغییر کرد. فبلا فقط کار و تمرین را می دیدم، اما احساس کردم که هر لحظه امکان دارد که دیگر نباشی و سعی کردم بیشتر زندگی کنم. پس از آن ماجرا اعضای خانواده وابستگی بیشتری نسبت به من پیدا کرده اند و باید به گونه ای رفتار کنم تا بتوانند به من تکیه کنند و حرف هایشان را به من بزنند و به یک چشم دیگر نگاه کنند به همین دلیل نمی توانم زیاد احساسی باشم .

مادرم از تلویزیون باخبر شد
روز حادثه قرار بود که آیدین ساعت 6 بعد از ظهر راه بیفتد تا آخر شب به شمال برسد. من هنگامی که در جاده بودم با او تماس گرفتم و گفت که در راه خانه است و وسایلش را بر می دارد تا راه بیفتد. آن روز من تا 12 شب بیدار ماندم، اما هیچ خبری نشد و فکر کردم که دیگر آنها نیامده اند و خوابیدم. ساعت 4 صبح بود که موبایلم زنگ زد و دوست آیدین گفت که تصادف کرده اند، پرسیدم آیدین کجاست، گفت آن طرف است ، فقط بیایید.
من هم با پسرعموهایم به آنجا رفتیم و گفتند که آمبولانس بعدی آیدین را می آورد، اما پسرعمویم با پرس و جو به من گفت که چه اتفاقی افتاده و دیگر هیچ چیز نفهمیدم.
پدرخانمم هم به پدرم این موضوع را گفت، اما مادرم از تلویزیون با خبر شد و شرایط بسیار سختی داشت. هیچگاه این اتفاق از ذهن ما پاک نمی شود و لحظات بسیار بدی بود.

فقط به خاطر آیدین آمدم
در طول یکسال اخیر به هیچ خبرگزاری و روزنامه ای نرفته ام و مصدومیتم هم باعث شد تا نتوانم در جایی حاضر شوم، اما به خاطر آیدین هر کجا که بود می آمدم. تنها انگیزه ام برای آمدن به خبرگزاری برنا آیدین بود و از شما تشکر می کنم که یاد آیدین را زنده نگه داشته اید.

نظر شما
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز