به گزارش خبرنگار سینمایی برنا،از زمانی که استنلی کوبریک فقید با «۲۰۰۱: ادیسه فضایی»اش انسانها را در موقعیتی چالش برانگیز در فضای لایتناهی قرار داد تا امروز، کارگردانان مختلفی به سراغ این فضا رفتند و آن را ادامه دادند که طبیعتا هرچه جلوتر آمدند با پیشرفت تکنیک و سطح فکری مخاطب به تجربههای جدیدی در این فضا دست پیدا کردند. اما چهار سال پیش نیل بلومکمپ با اولین فیلماش قدمهایی فراتر از دیگران در این زمینه برداشت و به سراغ ایدهای بکر و ساختاری جسورانه رفت. در فیلم «منطقه ۹» همه آن تصویری که پیش از این از رابطه انسانها و موجودات فضایی وجود داشت شکسته شد و در موقعیتی معکوس، این بار سلطه انسانها بر موجودات فضایی که ناخواسته وارد حریم کره زمین شده بودند، داستان فیلم را شکل میداد. در اصل راوی فیلم، خود بلومکمپ بود که در پشت تصاویر مستندگونه قصهاش را تعریف میکرد. او با انتخاب روایتی مستندوار و با در کنار هم چیدن صحنههای گفتوگو با اشخاص مختلف و به موازات آن دنبال کردن اعمال شخصیت اصلیاش و نگاه واقع گرایانهای که به داستان تخیلی فیلم داشت، خودش را در هیبت فیلم سازی قرار داده بود که میخواهد از رمز و راز یک اتفاق حقیقی در لوکیشنی بینام و نشان پرده بردارد. فیلم ظاهری شلخته داشت و پربود از تصاویری با فیلم برداری روی دست و پرپرش، اما برگ برنده بلومکمپ هوشمندی او در همین مسئله یعنی انتخاب قالب و فرم صحیح برای فیلماش بود و سهم عادلانهای که بدون شیفتگی به قالب بصری فیلم، به داستان و محتوای آن اختصاص داده بود. او در «منطقه ۹» با از بین برداشتن مرزها بین انسانها و بیگانهها و در واقع با جابه جایی موقعیت آنها کنکاشی را برای یافتن نقاط مشترک بین موجودات زنده و به مقصد رساندن شخصیت اصلی به نیازهای واقعیاش که از آنها غافل شده بود را آغاز کرد. هرچند که بلومکمپ به عنوان یک راوی بیطرف، داستان را پیش میبرد اما به عنوان یک خالق، مراحل دشوار و سخت گیرانهای را برای متنبه و متحول کردن شخصیت اصلیاش انتخاب کرده بود تا جایی که او را از یک انسان به موجودی بیگانه تبدیل کرد. نیل بلومکمپ که با این فیلم نوید ظهور یک کارگردان خوش قریحه را به تماشاگران سینما داد در جدیدترین ساختهاش هم موفق شده تا امضای اختصاصیاش را بر فیلم ثبت کند و روند روبه رشد و تکامل جهان معنایی فیلمهایش را به خوبی نشان دهد. «الیزیوم» نسبت به «منطقه ۹» ضرباهنگ آرام تری دارد و قصهاش را سرراستتر روایت میکند. این بار به جای تمرکز بر دنبال کردن سیر تغییرات درونی شخصیت اصلی که درام قصه را به وجود میآورد، به شیوهای قدیمیتر و مرسومتر یعنی به ایجاد دو قطب خیر و شر روی آورده که تقابل بین این دو اتفاقات فیلم را شکل میدهد. «الیزیوم» قصه انسانهایی در سالهای آینده را به تصویر میکشد که به دو دسته تقسیم شدهاند: عدهای که توانایی داشتند به مکان دیگری در فضا به نام الیزیوم رفتهاند که در آنجا مرگ و بیماری معنایی ندارد و دیگران هم در بدترین شرایط ممکن برروی زمین و در زیر سلطه رباتها زندگیشان را میگذرانند. رباتها، موجودات فضایی، تغییر ژنتیکی انسان به یک بیگانه و موارد دیگر از عناصر تخیلی هستند که در این دو فیلم بلومکمپ دیده میشوند و ساختار داستان و فضای آنها را شکل میدهند. اما این فقط ظاهر ماجراست. این کارگردان تازه نفس سینما، با دست مایه قراردادن تخیل و آمیخته کردن چالشهای حقیقی روبه روی انسان با آنها، تصویری تمثیل وار از زندگی انسانها را به تصویر میکشد که شاید در نگاه اول کاملا تخیلی به نظر بیاید ولی این قالب و فرمی است که بلومکمپ برای بازگو کردن دغدغههایش انتخاب کرده است. او با چاشنی تخیل میخواهد از مسائل انسانی و اجتماعی پرده بردارد که شاید در قالب رئال و با شکل حقیقیشان چندان کششی برای نگه داشتن تماشاگر برروی صندلی سینماها را نداشته باشند. در «الیزیوم» بر خلاف «منطقه ۹» این، انسانها هستند که در سودای رفتن به آن سوی جو به سر میبرند. مدینه فاضلهای که مانند ماه و خورشید از روی زمین قابل مشاهده است و برای بسیاری دسترسی به آن تقریبا امری محال. کشمکش بین انسانها در «الیزیوم» برسر همان فاصله طبقاتی موجود در جوامع واقعی است. عدهای آن بالا هستند و بقیه با اینکه تلاش میکنند برای رسیدن به آنجا ولی به دلیل شرایط نابرابر محکوم میشوند به پایین ماندن. فیلم از نقطه آرامش آغاز میشود و به طغیان درونی مکس (با بازی مت دیمون) میرسد که در این بین، همه تلاش و هدف داستان به توازن رساندن جو موجود است. اما از نگاه بلومکمپ تعادل و عدالت زمانی برقرار میشود که یک نفر در این راه فدا شود. در «منطقه ۹» ویکوس (با بازی شارلتو کوپلی) از روی ساده نگری به اطرافاش تبدیل به یک بیگانه شد و در «الیزیوم» مکس به خاطر انتقال همه اطلاعات الیزیوم به ذهنش ناگزیر به پایان رساندن زندگیاش. در این فیلم صحبت از میزان و نحوه پخش قدرت بین مردم است و مکس باید خودش را فدا کند تا چرخه تکامل شخصیتاش با این عمل تکامل یابد. او هم یکی از مردمان ستم دیدهای است که به خون بالارتبههای الیزیوم تشنه است ولی وقتی صحبت از نابرابری در پخش قدرت به میان آید حتی قهرمان اصلی قصه هم باید از دم تیغ عدالت عبور کند. شاید در «الیزیوم» به خاطر شخصیتهای زیاد و وجود دو قطب خیر و شر قصه مقداری شلوغ به نظر بیاید ولی در پایان با به تصویر کشیدن حماسی پایان زندگی قهرماناش و گسترش قدرت بین همه مردم از خطر اسیر شدن در دام صدور بیانیه میگریزد و موفق میشود تا سفر شخصیت اصلیاش به سوی خواستههای بیحد و حصرش را به خوبی به نقطه پایان برساند. بلومکمپ در این دو فیلم به جهانی تصویری منحصر به فرد و نمادین دست پیدا کرده که شاید در ظاهر شباهتهایی با یکدیگر داشته باشند، ولی از منظر معنایی این فرصت را برایش فراهم آورده تا در این موقعیتهای برزخ گونه به مسائل و دغدغههای مختلفاش درباره ماهیت انسان بپردازد و آنها را در لباسی به روزتر به نمایش بگذارد. بلومکمپ یکی از کارگردانان نوظهور موج جدید سینما و عصر حاضر است که بدون تقلید کورکورانه از گذشتگان سعی در به دست آوردن جهان مولف خودش را دارد و بدون شیفتگی مطلق به گستردگی و سطح بالای تکنولوژیهای جدید آنها را به عنوان وسیلهای قرار داده برای رسیدن به هدفاش یعنی روایت آرزوها، نقصها، ضعفها و همه عناصر ساختار شکل دهنده انسان عصر حاضر.