
به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون برنا، «مهرداد ضیایی» كه به قول خودش از دنیای نویسندگی به بازیگری آمده است علاوه بر سریال آشپزباشی در سریالهایی چون جستجوگران، راه بیپایان، یك مشت پر عقاب و... ایفای نقش كرده است. او همچنین بازیگر فیلمهای سینمایی چون وقتی همه خوابیم، كتاب قانون، به نام پدر و مارمولك بوده است.
ضیایی متولد سال 1348 است و در رشتههای دانشگاهی مهندسی منابع و جنگلداری و روزنامهنگاری تحصیل كرده، اما هر دو بار درس و دانشگاه را نیمه كاره رها كرده و به امور دیگری چون ویراستاری، داستاننویسی، بازیگری، نمایشنامهنویسی و... مشغول شده است. ضیایی تاكنون چند كتاب داستان و پژوهشی منتشر كرده كه یكی از آنها با موضوع متون نمایشی دوره پهلوی اول كتاب برگزیده سال شده است.
با او به عنوان نویسنده، پژوهشگر و بازیگر درباره روند و جایگاه طنز در تلویزیون به گفتگو نشستهایم، هر چند حرفهای او کاملا انتقادی است اما تجربه همکاری 22 سالهاش با رسانه ملی و جایگاه علمی مثال زدنی او در نویسندگی و طنزپردازی ایجاب میکند تا با تامل بیشتری پای حرفهایش بنشینیم.
*از حدود دو دهه گذشته برنامههای طنز تلویزیون فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشتهاند، گاه موفق ظهور کردهاند و گاه به ورطه تکرار کشیده شده و گاهی نیز به فراموشی سپرده شدهاند. با این اوصاف در ابتدا میخواهم نگاه شما را نسبت به این جریان جویا شوم؟
-دو «بال» سنگین وجود دارد که رادیو و تلویزیون را به جای آنکه بالا برند به پایین میکشند و به مانند دو «بار» هستند نه دو «بال»، یکی اقتصاد لنگان و دیگری ممیزیهای بیقاعده است. طبیعی است هر تولید فرهنگی اگر در چنبره این دو گرفتار شود سقوط خواهد کرد. در مورد وضعیت اقتصادی تلویزیون صحبت بسیار است چراکه نه مُبادی ورودی تلویزیون معلوم است و نه خروجیهای آن و نظارتی صورت نمیگیرد. بسیاری از ما که در هر مقامی با تلویزیون همکاری میکنیم پس از گذشت سالها هنوز نوع رابطه اقتصادی ما با این سازمان مشخص نیست. کسی که نمیداند آیا فردایی که یک برنامه رادیویی دارد خواهد بود یا خیر؟ هرگز نمیتواند در یک شرایط حرفهای کار کند. متاسفانه پس از 70 سال تولید رادیویی، اداره نمایش از سال گذشته گفت؛ دیگر تولید متن ندارد و نمایشنامهنویسها فقط میتوانند مناسبتی بنویسید. در چنین شرایطی نمیتوان حتی به الفبای تولید رسید دیگر چه برسد بخواهیم آن را به سمت و سوهای تخصصی و موضوعات مختلف مانند طنز کشاند. و یا اینکه افرادی مانند من از سال گذشته تاکنون مبالغ بسیاری از دستمزدهای خود را از تلویزیون دریافت نکرده و بسیاری از هنرمندان به زیر خط فقر کشیده شدهاند که من نیز از این امر مستثنی نیستم این در حالی است که سابقه 22 ساله در نوشتن، پژوهش و بازیگری دارم.
*اما تولیدات برنامههای کمدی در تلویزیون متوقف نشدهاند و این راه با همه کاستیهایش ادامه دارند شما چطور معتقدید تولید نداریم؟
-در این شرایط هر گونه تولیدی نمیتواند تولید جدی محسوب شود و طبیعتا هر برنامهای که تنها شکل و ساختار آن شبیه طنز باشد هم جدی نخواهد بود. وقتی ما به طنز به جد نپردازیم حاصل آن میشود هزل. آنچه در دهه 70 اتفاق افتاد و بنای آن با «ساعت خوش» گذاشته شد جزو معدود کارهایی است که توانست موفق شود.
*عدهای توانستند این راه را موفق ادامه دهند اما دستهای زیادی وارد کار شد و دیگر تنها خود طنز و شعور مخاطب ارزش نبود بلکه گروهی به دنبال پرکردن جیبشان بودند و در ادامه هر کسی نام هر نوشتهای را گذاشت طنز و هر کسی هم فکر کرد میتواند بازیگر و کارگردان طنز باشد!
-اگر این طور است و ما تولیدات مناسب داریم چرا در تله تئاتر، آمار برنامههایی که به طنز میپردازند بسیار کم است؟ و یا ارزش کیفی کدام یک از این کارها آنقدر بالا بوده که حداقل پس از گذشت کمتر از یک دهه در ذهن مخاطب مانده باشند.
*اما تاجایی که من میدانم همه مشکلات به بودجه و یا روی کار آمدن افراد نالایق منتهی نمیشود!
-بله. مشکل دیگر این است که ما برخلاف 99 درصد کشورهای دنیا تنها یک تلویزیون و رادیو داریم در حالی که وجود تلویزیون خصوصی الزامی است و همین امر سبب شده رقابتها بسیار سطحی بوده و مدیران شبکهها بیشتر به دنبال جذب رضایت مدیران خود باشند. متاسفانه ظرفیتهای فرهنگی ما برای درک طنز و انواع شوخیها روز به روز در حال کم شدن هستند در واقع ظرفیتهای فرهنگی مخاطب پایین آمده است. این امر دلایل متعددی دارد، مثلا گرایش به کار جدی و داستانی بیشتر شده و حساسیتهای شغلی و قومیتی مشکل دیگری است. در جامعهای که ظرفیت پذیرش انتقاد در میان گروههای فکری و شغلی وجود ندارد نقد کردن کار سخت و طاقتفرسایی است.
*اما با وجود همه مشکلات و نابسامانیها کارهای طنز و طنزپردازهای بسیار خوبی هم داریم. میخواهم بدانم چطور میشود با وجود همه این مشکلات، گروهی میتوانند موفق بمانند و گروهی دیگر خیر؟
-طبق نظریه کارشناسان سلیقه عام مردم طی یکی دو دهه اخیر کاهش پیدا کرده است. ملتی تیزهوش و قدرتمند است که قدرت درک شوخی بیشتری داشته باشد. آدمهایی که قدرت شوخی بیشتری دارند بهره بیشتری را نیز از هوش بردهاند، این سخن فرضیه نیست بلکه یک اصل اثبات شده در روانشناسی است. حتما آن داستان مشهور را شنیدهاید که یکی از شاگردان دکتر حسابی برای گذراندن دوره فوق دکترا به یکی از دانشگاههای معرف اروپا معرفی شده بود و دکتر حسابی در معرفی او به مدیران و اساتید آن دانشگاه نوشته است «این دانشجو علاوه بر داشتن توانمندیهای بسیار، آدم اهل طنزی است و شوخی را خوب میفهمد» و همین نوشته دکتر حسابی سبب شد که او در گزینش از سوی مدیران دانشگاه انتخاب شود! از دست دادن ظرفیتها یک زنگ خطر بزرگ است و تنها در یک جمله میتوانم بگویم رخت بربستن طنز، شوخی، مطایبه و ظرفیتهای هضم و درکش، جدیترین علامت انحطاط فرهنگی یک سرزمین است بنابراین باید بسیار جدی گرفته شود.
*در اینکه میگویید خیلیها ماندگار شدهاند سوالات اساسی وجود دارد مثلا اینکه اصلا معیار ستاره شدن در سینما و تلویزیون ایران چیست؟ آیا کسانی که معروف و شهره شدند یعنی ماندگار شدهاند؟
-باید دقت کرد این دو را با هم اشتباه نگیریم. فرمولی وجود دارد که میگوید هر قدر شهره شدن افزون شود ماندگاری کمتر خواهد شد و بالعکس. شاید گاهی اوقات شهره شدن کمتر، کیفیت هنری بیشتری به دنبال داشته باشد.
/مریم احمدی/