خبرگزاری برنا-اگر یک معلم که مادر هم شده بخواهد از زندگی روزانهاش چیزهایی بنویسد لابد باید از سختیهای کار همزمان با بچهداری و مشکلات این چنینی بنویسد. این مادر معلم وبلاگنویس البته موضوعات جالبتری هم برای نوشتن دارد. اما مادر بودن همزمان با به عهده داشتن مسئولیت بچههای دیگر در مدرسه برای او خاطرات خاصی رقم زده که شاید کمتر مادر معلمی همت به نوشتن آنها کرده باشد. در بعضی از نوشتهها میشود به راحتی حس یک معلم که در خانه احساس مسئولیت مادری دارد و در مدرسه باید این حس را به بچههای دیگر داشته باشد را درک کرد.
او که خودش را سماهیر معرفی میکند در توضیح موضوع وبلاگش مینویسد: من یك دیبرمقطع دبیرستان هستم و در ضمن مادر سه تا بچه و هدفم از ایجاد این وبلاگ رواج ارزشهای اخلاقی و خوب زیستن است.
یکی از پستهای او مربوط به زمانی است که کودکش را تازه به دنیا آورده و از مشکلات بازگشت به محیط کار مینویسد:
سلام دوستان عزیزدر غروب یه روز پاییزی در حالی که همسری هنوز سرکار و سه تا بچهها خوابند، دارم از فرصت استفاده کرده و مینویسم ... راستش بالاخره من رفتم سرکار و از شنبه این هفته کارم را شروع کردم. البته از هفته قبل تعطیلات افتادم دنبال کاراش... متاسفانه در اون روزی که رفتم ابلاغ شروع به کار بگیرم خیلی بد بود چون جاهایی در این وسط سال تحصیلی خالی بود برای شروع به کار. من که بسیار از شهر دور بود و بدون امکانات ...البته من هم در ابتداعنوان کردم که نمیروم حتی اگر کسرحقوق بشوم، اما خودم میدانستم که اگر شلوغش کنم ممکنه از سر لجبازی همان جاهای بد را برام ابلاغ بزنند... البته برای من کار کردن در شرایط روستایی و حتی دور از شهر نه تنها بد نیست بلکه هیجانانگیز هم هست اما رفت و آمد را چه کار میکردم و ساعتهای طولانی که عسل تنها وگرسنه میماند. برام بسیار دشوار بود و بارها و بارها از اضطرابش گریستم و هزار جور نذر و نیاز کردیم...