به گزارش خبرگزاری برنا،بیستمین نشست پلک تهران با عنوان «سینما ساختار» چهارشنبه 7 آبان در تالار استاد شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد. پیش از پخش فیلم «مرده سوز»، محمدرضا اصلانی، اردوان تراکمه و حمیدرضا اردلان به نقد و بررسی این فیلم به کارگردانی «یوری هرتس» پرداختند.
در ابتدا محمدرضا اصلانی به بحث در مورد ساختار پرداخت و با بیان اینکه در جهان چیزی وجود ندارد که از ساختار برخوردار نباشد، گفت: بحث ما در اینجا این است که ساختار چگونه معناساز و گسترش دهندهی معناست؟ در آثار شبه هنری یا شبه سینمایی شاهد این هستیم که بسیاری از فیلمها در اثر تقلیل موضوعی، به ابتذال کشیده شده و از جهان اطراف خود منفک شده و حتی قادر به طرح پرسش نیستند. وی با تشبیه «صنعت فرهنگ» و «سینمای تجاری» به نوعی پاورقی برای سرگرمی مردم، مشکلساز بودن آنرا زمانی دانست که خود را در جایگاه کل هنر جا میزند. این مستندساز، زایش ناشی از هنر را سببساز شکلگیری ساختارهای جدید در جهان و آشکارکنندهی معنای پنهان اشیاء دانست و ادامه داد: آثاری که ادعای طرح مباحث جامعه را دارند اما کلیت را به یک موضوع محدود تقلیل میدهند، نه تنها آثاری متعهد نیستند بلکه ضدتعهد هستند و مباحث بنیادین بشری را لوث میکنند. ما نیاز به ساختار هنریای داریم که در زمان متوقف نشود و در تمام زمانها قابل رجوع باشد. اگر به اثر ماندگاری همچون «اتللو»ی «شکسپیر» بنگریم میبینیم که قصه و نگاه سادهای دارد اما در آن ساختار زبانی که قرار میگیرد تبدیل به امری پیچیده میشود. فقدان ساختار در عرصه سینمای ایران موجب سقوط آن خواهد گردید. اصلانی در پایان سخنان خود با اشاره اینکه ساختار قادر است امر روزمره و کهنه و فراموششونده را به امری نو مبدل سازد، گفت: ساختار توانایی تبدیل امر ممکن به امر واجب را دارد، و فیلمی که امروز ناظر آن خواهیم بود فیلمی است که تمام تاریخ بشر را مورد حمله قرار میدهد و به جای نشان دادن ظاهر بیرونی تاریخ، درون آن و در واقع «امر هولناک» مدنظر برشت را مقابل دیدگان ما قرار میدهد.
سخنران بعدی این مراسم اردوان تراکمه بود که در ابتدا با اشاره به زمینه تاریخی شکلگیری این فیلم گفت: سال 1968 بهعنوان سالی که یادآور شورشهای دانشجویی، اعتصابات، تظاهرات ضد جنگ و... است، در تمامی جهان و از جمله کشور چک سالی نمادین به شمار میآید. در این میان یکی از نقاط عطف، دورهی معروف به بهار پراگ است که در آن شاهد اصلاحات گسترده و تحولات فرهنگی عمیق از جمله آزادی مطبوعات، حذف سانسور و.. هستیم. یکی از جنبشهای فرهنگی که در این دوران شکل می گیرد، موج نو سینمای چک است. در واقع با تحولات صورت گرفته در نظام فیلمسازی اروپای شرقی از اواخر دهه 50 میلادی و با تمرکززدایی از تولید فیلم، واحدهای مستقل تولید فیلم رشد بسیار سریعی پیدا کردند. این امر به دلیل وارد ساختن نگاه شخصی و خلاقانه فیلمساز و قرار گرفتن آن در مقابل ژانر رسمی رئالیسم سوسیالیستی، از بار سیاسی برخوردار میشود.
تراکمه در ادامه به بیان ویژگیهای فیلم «مرده سوز» پرداخت که با وارد ساختن روایتهای ذهنی و کنار گذاشتن پیرنگ از ساختار فیلم، به نفی سینمای مبتنی بر قصه دست میزند. وی ادامه داد: در این فیلم، جهان سبکی و محتوایی بازتابی از ذهن کاراکتر اصلی فیلم است و تمثیلی بودن فیلم نیز که در آن دوران امری رایج محسوب میشد، از یکسو ناشی از ضرورتهای تاریخی، زیباییشناختی و اقتصادی، و از سوی دیگر به منظور فرار از سانسور حاکم بر آن دوران است. روایت تمثیلی، مخاطب را با متنی گشوده مواجه میسازد و امکان تفسیرهای متفاوت را برای او فراهم میآورد. در همین راستا باید گفت که هراس موجود در فیلم به هراس محتوایی محدود نمیشود بلکه این اثر تجربی و آوانگارد، میدانی را طراحی میکند که به محل نزاع نظامهای سبکی مختلف تبدیل میشود؛ نزاعی که در آن شاهد حضور عناصر سینمای کمدی سیاه اروپای شرقی، اکسپرسیونیسم و ژانر وحشت در جهانی سوررئالیستی هستیم و در این میان هیچیک از سبکهای موجود در فیلم به شکل هژمونیک در نمیآید و نظامهای زیباشناختی در وضعیتی آنتاگونیستی نسبت به یکدیگر به سر میبرند.
تراکمه لحاظ کردنِ پیشزمینه تاریخی برای درک دلالتهای معنایی فیلم را ضروری دانست و گفت: فیلم «مرده سوز» صرفا روایتی متفاوت از اشغال چک در جنگ جهانی دوم نیست، بلکه روایتی نو از بازگشت فاشیسم در قالب استالینیسم به چک ارائه میکند. نکتهی مهم دیگر این است که این فیلم جزو نقاط عطف سینمای آن دوره، اما فیلمی مهجور به شمار میرود و دلیل آن هم به امتناع فیلم از بکارگیری تکنیکهای سینمای مستقیم برمیگردد که در آن زمان در میان جریان سینمای زیرزمینی و تجربی رواج داشت. در فیلم شاهد روایتی کاملا ذهنی و سوبژکتیو، نظام سبکیِ به شدت پرداخت شده، دوری از بداههپردازی رئالیستی و بی اهمیتیِ پیرنگ و قصه هستیم. در فیلم با هراس از نزدیک شدنِ جاسوسان نازی، جنون فزاینده ضدقهرمان فیلم و در نهایت همراستا شدنِ جنون فردی و جنون تاریخی مواجه میشویم که بهصورت همزمان شکل میگیرند. فیلم همچنین ارجاعات زیادی به بودیسم دارد و به دلیل همراستا دانستن آن با فاشیسم و اعتقاد به شکل گرفتن امر واقعیِ خشونتبار از دل گفتارِ این نوع عرفان، باز هم از موج غالب سینما در آن دوره متمایز میگردد. وی در پایان سخنان خود این فیلم را از محدود لحظات حساسیت داشتنِ سینما نسبت به فاشیسم دانست که درفضای آن دوران که شاهد بیشترین امید و نشاط سیاسی هستیم، به شدت سیاه، منحرفانه و مالیخولیایی به نظر میرسد، گویی که سیاهچالهی فاشیسم قصد بلعیدن کشور چک را داشته باشد؛ پیشبینیای که چندی بعد با ورود تانکهای شوروی به پراگ، مابهازای عینی خود را در جهان واقعی پیدا میکند.
سخنران پایانی این نشست حمیدرضا اردلان بود که ضمن تمجید از تحلیل اردوان تراکمه، به بیان نقش ایدئولوژی در هستی انسان پرداخت و گفت: ویژگی ایدئولوژی این است که با منقلب ساختن زبان و ارائه تفسیری ثانویه، جهانی نو میسازد و آن را در مقابل هستیِ موجود قرار میدهد. توجیهات ایدئولوژیک به دلیل قدرتی که دارند میتوانند هستی مردم در یک محدودهی زمانی را به سمت خود چرخانده و آنها را تبدیل به سربازان وفادار خود کنند. وی در پایان سخنان خود و در توضیح فیلم «مرده سوزی»، از سه جهان در فیلم سخن گفت: جهانِ موجود که روال عادی حیاتِ خود را ادامه میدهد، جریانی ایدئولوژیک که در درون این جامعه شکل میگیرد، و افرادی که در آن جریان ایدئولوژیک حضور دارند و حیات مختص به خود را نیز پیدا میکنند. ظهور انسانهایی همچون شخصیت اصلی این فیلم به شرایط اجتماعی و سیاسی هر دوره بستگی دارد که در این فیلم شاهد فردمحوریِ مبتنی بر عرفان بودایی و در نتیجه، قائل شدن به رسالتی پیامبرگونه و عملی ساختن تصمیمات فردی با ایمان قلبی کامل از سوی شخصیت اول فیلم و نتایج فاجعهبار آن هستیم.
در ادامه این نشست نیز بخشی از فیلم «مرده سوز» برای حاضران به نمایش در آمد.