بعد از مدتهای مدید چشممان به جمال برف زمستانی درست و درمان روشن شد و به چشم انتظاری ما برای دیدن مصادیق سرما! پایان داد. برف، علاوه بر کوهستانها و گردنههای برفگیر بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ کشورمان را زیر پوشش خود گرفت و گربه خوش نقش ایران، لحاف سفید برفی را روی خود کشید.
در پایتخت هم بارش شدید و متناوب برف، از روز گذشته شروع شد و تا الان میل بندآمدن ندارد. بارش برف چهره شهر را کاملاً زمستانی کرده حضور سرما را تثبیت نموده، بانی خیر شده و قدری از دود در غبار و آلایندهها کم کرده. علاوه بر آن، مشکلاتی را هم در عبور و مرور سواره ها و پیادهها به وجود آورده. عابران پیاده باید خودشان را به انواع پوشش و روکشهای فصل سرما از بارانی و بادگیر و پوتین و چتر و شال و کلاه و سایر البسه زمستانی مجهز کنند تا برای رفتوآمد تا زانو در برف؛ آب و گلولای فرو نروند!
فعال، پر تحرک، کوشا
زمستان و برف با همه ویژگیهایی که دارد، خصوصیاتی را به همراه خودش میآورد که مختص خودش است! در این فصل به خاطر بارش نزولات آسمانی، بازار بعضی مشاغل فصلی گرم است. از پارو کردن برف پشت بامها و جلوگذر گرفته تا تنقلات گرم روی چرخیهای کنار خیابان...
هر کاری جای خودش!
صبح، قبل از خارج شدن از خانه، صدای برف روبها در کوچه و گذر شنیده میشود.
از قضا، زنگ خانه ما را هم میزنند. دو جوان هستند که پارو بر دوش پشت در ایستادهاند. اهل یکی از شهرها هستند و نسبتی با هم دارند. کار اصلیشان کار ساختمان است و الان که ساخت و ساز کساد شده، رو به کارهای موقتی آوردهاند.
یکی از جوانها خودش را حسن معرفی میکند و میگوید: «هر کاری باشد میکنیم، فرقی ندارد که چه کاری در این 6 سالی که تهران هستم هر کاری بگویی، کردهام؛ از کارتپخشکنی تا کارگری ساختمان و الان هم برف پاروکنی»
دلیر، جوان کم سن و سالتر هم سه سال است که در تهران کارگری میکند. کمی عصبی به نظر میرسد؛ هم قطارش میگوید: «دلش برای نامزدش تنگ شده، دارد بی قراری می کند.» خودش لب باز میکند و به حرف میآید: «برای اول زندگی باید بیمه داشته باشم تا وسط کار وا نمونم.»
بزرگ 5 هزار، کوچک 4 هزار!
کمی مانده به میدان ولیعصر، دستفروشی با شور و حرارت زیاد چتر میفروشد. انواع چترهای بزرگ و کوچک با طرحهای مختلف. چترها در یک ظرف استوانهای قرار داده و آن ظرف را هم در وسط پیادهرو گذاشته و مدام چپ و راست میرود و از مردم میخواهد که نگاهی به بساط استوانهای شکلش بیندازند. گویا کاسبیاش خوب است. میگوید اینها را از مرزبانه میآورد. «توی مغازهها کمتر از 20 هزار تومن نمیدهند، این بزرگها 5 هزار تومن، کوچیکها 4 هزار تومن؛ هیج جای تهران این قیمت پیدا نمیکنی.»
خودت را گرم کن، سرما نخوری!
حوالی میدان ولیعصر به سمت شمال، جای مناسبی برای دستفروشها است. زمستان و تابستان ندارد؛ اما در حال حاضر اجناس بساطشان متناسب با تغییرات دمایی است. انواع شال گردن و سر و صورت، دستکش بلند و کوتاه، کلاههای رنگ به رنگ و سایه پوشاک یدکی زمستانی. جنسها اغلب چینی است و در حد کمی هم مربوط به همسایه غربی ترکیه.
شاید بریم کوه ....
برف پارو کنها و شال و کلاه فروشها قابل پیشبینیاند و تا یک جاهایی لازم در هر نقطه از شهر هم میتوان پیدایشان کرد. اما افرادی هم هستند که از بارش برف به فکر خدماترسانی به شهروندان افتادهاند، آن هم از صبح زود!
بعضی از فروشندگان لوازم یدکی از اولین ساعات بامداد با نصب بنر و پارچه نوشته جلوی محل کسب خود، اقدام به فروش انواع زنجیر چرخ، وسایل سفر زمستان نمودهاند! شاید ملت گذرشان به کوه و کمر بیفتد و برای اینکه در طی مسیر به مشکل نخورند، باید خودشان را مجهز کنند. خب این هم از مواهب ننه سرماست!
تابستانی ، زمستانی
بعد از پل کریمخان و نرسیده به میدان هفتتیر فرد دیگری بساطش را باز کرده و لباس گرم میفروشد. همه مدلی در بساطش پیدا میشود؛ کوچک و بزرگ و زنانه و مردانه.
این یکی به نسبت سایرین مشتری بیشتری هم دارد و عده زیادی مشغول وارسی کردن لباسهای زمستانی هستند. نرخش هم 6 – 5 هزار تومان است.
سه فصل و چهار فصل
بازار تنقلات و خوراکیهای گرم که دیگر سکه است. لبو و باقالی داغ گل سرسبد این روزهاست. البته این خوراکیهای چرخی در سه فصل دیگر هم مشتری دارند اما الان مشتریها بیشتر هستند.
در صنف چرخیها هم نوآوری به چشم میخورد، جدیداً چای و نسکافه و ساندویچهای کوچک (ظاهراً خانگی!) و پیتزا لقمه هم وارد زنجیره غذایی خیابانی شده و با انواع چاشنیها و نوشیدنیهای سرد و گرم عرضه میشود.
***