گفت و گوی ویژه نوروز ۱۴۰۰ ؛

قصه آدم های اطراف را در کتاب های محمود برآبادی پیدا کنید/ «کارمند نمونه» آدم هایی که کنارتان نشسته اند

۱۴۰۰/۰۱/۰۹ - ۰۹:۲۲:۴۴
کد خبر: ۱۱۵۲۶۶۴
قصه آدم های اطراف را در کتاب های محمود برآبادی پیدا کنید/ «کارمند نمونه» آدم هایی که کنارتان نشسته اند
کتاب «کارمند نمونه» برگرفته از خاطراتی است که نویسنده در دوران کاری اش دیده و شنیده بود. محمود برآبادی در اولین نوشته اش با عنوان «داستان عبرت» سوژه ای واقعی را انتخاب کرده و ماجرای دزدی شاگرد مغازه پدر را به صورت داستانی پندآموز روی روزنامه دیواری مدرسه نوشت. در روزهای پایانی سال با نویسنده سبزواری گفت و گو کردم، نویسنده ای که در دوران حکومت پهلوی طعم زندان را چشید و اولین کتابش «حماسه کوچی» را براساس مشاهداتش در زندان نوشته است. با او در مورد کتاب هایش، وضعیت نشر و کتاب در دوران کرونا و آینده حوزه ادبیات گفت و گو کردیم که در ادامه می خوانید.

آقای برآبادی ابتدا در مورد کارهایتان مقداری توضیح دهید؟ در چه زمینه هایی کتاب داشته اید؟

اولین کتابم که منتشر شد «حماسه کوچی» بود و از آن زمان در زمینه های مختلف کودک، نوجوان و بزرگسال کار کرده ام. به علاوه چند فیلمنامه که براساس آنها سریال تلویزیونی ساخته شد. مجموعه داستان «کارمند نمونه» هم برای گروه سنی بزرگسالان منتشر شده است. کلا حدود 100 کتاب منتشر کرده ام که شامل رمان، علمی- آموزشی و تصویر است.

در مورد فیلم نامه هایی که نوشته اید توضیح می دهید؟

دو سریال «بچه های مدرسه» و «ظلم شاهان» را نوشته ام که در سال های 68 و 69 به کارگردانی مجتبی یاسینی از تلویزیون پخش شد.

کدامیک از حوزه های نشر را بیشتر می پسندید و کار کرده اید؟

معمولا نویسنده ها و هنرمندان در مسیری قرار می گیرند بیشتر دیده می شوند. حتی گاها این مسیر دلخواهشان نبوده است ولی چون از سوی مخاطب جواب می گیرند به همان مسیر می روند.من هم از ابتدا نمی خواستم داستان کودک بنویسم و کارهای دیگری هم انجام دادم ولی از آنجا که در زمینه کار کودک کارهایم متقاضی داشت به این سمت بیشتر رفتم. 

کتاب «کارمند نمونه» چگونه به فکرتان رسید؟

من سال ها در اداره کار می کردم و داستان «کارمند نمونه» براساس اتفاقاتی نوشته شده که در طول سال ها در کنار همکارانم و در مراجعات مختلف می دیدم.

به نظر می رسد بازار کتاب کدک رونق بیشتری دارد؟ سوال اینجاست چرا هر اندازه که بزرگترمی شویم کمتر به کتاب گرایش داریم؟

اصولا چند عامل در این موضوع دخالت دارد اول اینکه در دوران کودکی و نوجوانی فراغت بیشتری وجود دارد. مسلما خانواده و معلمان در ایجاد رغبت برای کتابخوانی در افراد بسیار موثرند. خود من در دوران مدرسه معلمی داشتم که باعث شد شروع به نوشتن داستان کنم و برادری که مدام کتاب قرض می گرفت و وقتی سرکار می رفت من کتاب هایش را برمی داشتم و می خواندم. یعنی به صورت غیر مستقیم تشویق می شدم کتاب بخوانم. اما به تدریج که افراد بزرگ تر می شوند، از کتابخوانی فاصله می گیرند و سرگرمی های دیگری جایگزین می شود. رسانه هایی مانند تلویزیون، ماهواره، شبکه های اجتماعی و ... به این ترتیب عادت به کتاب خواندن به مرور کم رنگ می شود.

سال 99 را چگونه گذراندید؟

در پایان سال 98 تعدادی از کتاب ها برای انتشار آماده شد ولی متاسفانه با شیوع کرونا کار چاپ متوقف شد. اصولا در پایان هرسال موسسه های نشر تعدادی کتاب در فهرست خود قرار می دهند، تا در زمان برگزاری نمایشگاه کتاب در اردیبهشت ماه تعدادی کتاب جدید برای عرضه داشته باشند. امسال با حذف نمایشگاه کتاب ناشران بیشتر کارهای قبلی شان را تجدید چاپ کردند و کارها به سال بعد موکول شد. متاسفانه امسال بازار کتاب کودک چندان رونق نداشته همین باعث شده که ناشران رغبتی به انتشار کارهای نو نداشته باشند. 

برای 1400 چه آرزویی دارید؟

از خدا می خواهم سال 1400 همه مردم از این بیماری همه گیر خلاص شوند و شرایط بهتر شود و به روزهای عادی زندگی برگردیم و شرایط اقتصادی رونق گیرد.

 در آستانه نوروز قرار داریم؛ آیا داستانی در مورد نوروز داشتید؟

بله داستانی تحت عنوان «روز اول» عید نوشته ام که در آن می خوانید:

 «هنوز چند روزی به عید مانده بود، بچه‌ها برای هم از لباس‌های نویشان که در انتظار پوشیدنش لحظه‌‌شماری می‌کردند، تعریف می‌کردند.

اما من خیلی خوشحال نبودم، چون لباس نو نداشتم. خجالت می‌کشیدم روز عید با لباس‌های کهنه به خانه قوم و خویش‌ها بروم، یا توی کوچه با بچه‌ها بازی کنم.
مادرم چند بار دلداری‌ام داده بود که: «وضع بابا خوب نیست، پول نداره که برایت لباس نو بخره، بعداً می‌خره.»

پدرم کارگر جوراب‌بافی بود و حقوق کمی می‌گرفت. هرچند حرف‌های مادرم مرا قانع می‌کرد، اما خوشحالم نمی‌کرد. وقتی خوشحال می‌شدم که مثل بقیه بچه‌ها کفش و لباس نو داشتم.

شاید بابا هم به این چیزها فکر می‌کرد. بی‌خود نبود که از آمدن عید خوشحال نمی‌شد. همیشه وقتی حرف عید پیش می‌آمد، می‌گفت: «عید برای آدم‌های فقیر بیچاره مایه دردسره، عید هم برای پولدارهاست.»

اما وقتی چند بار غرغر مرا می‌شنید، خُلقش تنگ می‌شد و از کوره در می‌رفت و سَرم داد می‌کشید. در این موقع بود که من دست و پایم را جمع می‌کردم و از ترس گوشه‌ای کز می‌کردم و مادرم به دادم می‌رسید:
«مرد! جنگ و دعوا نداره، بچه است، بچه همینه. می‌بینه بچه‌های دیگه دارن، اونم دلش می‌خواد.»

یکی از همین روزهای آخر سال که مدرسه تق‌و‌لق بود، زودتر از همیشه به خانه برگشتم. دلخور بودم و برای رفتن به خانه هیچ عجله‌ای نداشتم.» 

و... ادامه ماجرا

اگر می خواهید قلم محمودبرآبادی را ببینید این کتاب ها به خاطر بسپارید:حماسه کوچی،

سیل، هزارپا، داستان گل سرخ، آغاز، آن کس که حقیقت را می‌داند، بهاری دیگر، آتش زیر خاکستر، بالایی‌ها و پایینی‌ها، دنیای کوچک جوجه تنبل، مشهدی حسن آسیابان ما است، یادهای کودکی، تصویرها چگونه جان گرفتند، سه قصه، دو قصه، جوجه تنبل، توپ احمد، لباس ورزشی رضا، اشتباه منیژه، امتحان بنفشه، مینا و عروسکش، آبنبات چوبی، فرفره کاغذی، کاسه چینی مادربزرگ، کیف احمد، شوخی، دوچرخه‌سواری در خیابان

بازی خطرناک، داستان تاریخی، پدربزرگ ستاره، آبگیر و مرغابی‌ها، بچه‌ها در خیابان، بچه‌ها مواظب باشید، بچه‌ها در ترافیک،  قائم مقام فراهانی (زندگی‌نامه)، ابن سینا (زندگی‌نامه)، لبخند با بزرگان و ...

 

 

 

نظر شما
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز
بازرگانی برنا
لالالند
دندونت
سلام پرواز